عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸: تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت - خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱: تا خیال قد و بالای تو در فکر منست - گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳: خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید - « غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش: جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد - غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷: چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید - «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱: بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست - سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸: بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸: قوت دست ندارم چو عنان میگیرم - «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: حدیث زلف خود از چشم من پرس - «سل السهران عن طول اللیالی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴: أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری - سَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: ز شوق قامتت مردم خدا را - «ترحم ذلتی یا ذالمعالی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴: تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان: به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵: دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو: بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی - این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳: در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند - وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق: به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم: توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست - ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق: به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹: تو حاکم همه آفاق وآنکه حاکم تست - ز بخت و تخت جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر: به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه - ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶: چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید: دست در دامن می زن که از این پس همه روز - « خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار: بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار