مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی
شراب عشق، میسازد تو را از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی
الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی
فبلغهم تحیاتی و نبئهم باشواقی
وقل یا سادتی انتم بنقض العهد عجلتم
و انی ثابت باق علی عهدی و میثاقی
بهائی، خرقهٔ خود را، مگر آتش زدی، کامشب
جهان، پر شد ز دود کفر و سالوسی و زراقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره گذر عمر و غفلت از آن است. شاعر از ساقی میخواهد که جام را پر کند و به او بدهد، زیرا نوشیدن شراب عشق او را از دنیای مادی بیخبر میسازد. او به یادآوری دوستانش و رساندن سلام به آنها دعوت میکند و همچنین از وفاداری خود به عهد و میثاق سخن میگوید. در قسمت پایانی، شاعر به تحولی اشاره میکند که جهان را پر از دود نفاق و بیدینی کرده است. به طور کلی، شعر ترکیبی از عشق، غفلت از دنیا و وفاداری به ارزشهاست.
هوش مصنوعی: زندگی من در غفلت گذشت و باقیماندهاش هم به همین شیوه خواهد گذشت. پسای ساقی، جام را به من بده و آن را در دستانم بگذار.
هوش مصنوعی: عشق همچون شرابی تو را به کلی دگرگون میکند و بینیاز از هر نوع فلسفه و کاوشهای عقلانی و معنوی میسازد.
هوش مصنوعی: ای یار! اگر به وادی دوستانم عبور کردی، سلام مرا به آنها برسان و بگو که همیشه به یادشان هستم.
هوش مصنوعی: ای سروران من، شما با نقض پیمان شتاب کردید و من همچنان بر عهد و پیمان خودم ثابت و باقیم.
هوش مصنوعی: آیا بهائی، لباس خود را آتش زدی؟ امشب دنیا از دود کفر و فریبت پر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر سوزد درون تو چو عود خام، ای ساقی
بیابی بوی عودی را که بوی او بود باقی
یکی ساعت بسوزانی، شوی از نار نورانی
بگیری خلق ربانی، به رسم خوب اخلاقی
چو آتش در درونت زد، دو دیدهٔ حس بردوزد
[...]
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی
اِنِ افْعَلْ ما تَری اِنّی عَلی عَهْدی وَ میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
[...]
دلا یک رنگ شو با ما مپوش از زرق زراقی
مکن تر دامنی بر خشک و بستان ساغر از ساقی
مخور با خویش وگر خوردی به یاد دوست خور باری
که ناید از سموم بادیه جلاب پَر آقی
سقاک الله قدح بستان ز دست ترک یغمایی
[...]
گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
بیا بشکن که مخمورم، خمارم زان می باقی
من از عشق تو میمیرم، بگو: کاخر چه تدبیرم؟
که زد مار غمم بر دل نه تریاق است و نه راقی
ز تاب لعل و آب می، فکندی آتشی بر ما
[...]
شد آخر روز بر ناییی و میل دل همان باقی
بلا گردید ضعف پیری و طغیان مشتاقی
ز بی باکی و رندی منفعل بودم چه دانستم
که در پیری کشد کارم به سالوسی و زراقی
فقیهان شاهد عادل نویسندم صلاح آنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.