گنجور

حاشیه‌ها

Mahmood Shams در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۴:

چرا این شعر زیبا خوانش نداره!!؟ 

دوستان هنرمند چرا از خوانش  این شعر زیبا غافل شدند !؟

امیرحسن خدادادی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به بهرام چگینی دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

از یک حدیثی است با این مضمون:

نمرود دستور داد تا ابراهیم را در آتش بیاندازند. آتش عظیم بود و عاجز شدند. ابلیس به آنها آموخت تا با منجنیق به میان آتش بیاندازندش. در پرتاب، جبرییل به ابراهیم نازل شد: «درخواستی داری؟» ابراهیم گفت: «اما الیک فلا... حسبی الله و نعم الوکیل»؛ یعنی «اما به تو نه.... روی الله حساب کردم که نگهبانی درخور است». جبرییل گفت: «درخواست نمیکنی؟» ابراهیم گفت: «او عالم به حال من هست».

اشاره‌ی حکیم خاقانی هم به همین حدیث هست؛ بسیار درخور و زیبا استفاده کرده.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳:

بابافغانی جان

سخنت شیرین است اما از شانس بدت همشهری سعدی و حافظ شده‌ای و سایۀ آن دو قلۀ رفیع بر تو افتاده است و دیده نمی‌شوی.

ممنون که مدتی هم ساکن دیار ما بودی.

Jalaladdin Farsi در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها:

نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش تا ...

نفح‌های دیگر که as wahi 

 

 

محسن عبدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانه‌سرایی ده دختر:

گَهی بر فرضه نوش‌آب شهرود ...

فرضه به معنی ساحل یا بندر است.

محسن عبدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانه‌سرایی ده دختر:

دل خسرو ز عشقِ یارِ پرجوش به ...

کسره زیر یار اضافی است و باید ویرگول قرار گیرد.

اشتیاق در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی:

این جفای خلق با تو در جهان

گر بدانی گنج زر آمد نهان

خلق را با تو چنین بدخو کنند

تا تو را ناچار رو آن سو کنند

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۷ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:

آرزوی سلامتی ، تندرستی و خوشدلی دارم

محسن عبدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانه‌سرایی ده دختر:

به دستِ آن بتانِ مجلس‌افروز ...

دهخدا

انگشتری باختن: یک نوع از قمار است که حلقه ٔ انگشتری را پشت دست گذاشته و بحرکت دست بدون کمک دست دیگر کم کم به سر انگشتان می رسانند پس اگر حلقه ٔ انگشتری داخل انگشت شد بازیگر برده است و اگر بر زمین افتاد باخته است.

محسن عبدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانه‌سرایی ده دختر:

جهان را هر دو چون روشنْ ...

لخشیدن: لغزیدن

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
                             
کَم شانه می زن ای صنم ، آن طرّهء پُر تاب را،
از آشیان بیرون مکن ، مرغِ دلِ بی تاب را

خاکِ وجودِ عاشقان ، بر بادِ خُودکامی مدِه،
ای تُرکِ آتش خو ، بگیر ، از تشنه کامان آب را

زنجیرِ شیران کرده ای ، هر تاری از گیسویِ خُود،
پرداختی از جنسِ خُود ، ای شیرِ شکّر ، قاب را

محرابیانِ ابرو یَت ، اندر صلوةِ دایم اند،
بگذار بر اهلِ ریا ‌، این منبر و محراب را

دریاب عمر جاودان ، از جرعهء پیرِ مغان،
زین باده کن مستِ ابد ، یکباره شیخ و شاب را

بی آتش و بی دود و دم ، گرم ایم در سرمایِ دی،
منع ام ، بگو کمتر کِشد منّت ،  خز و سنجاب را

ای عدلِ عالمگیرِ ما ، با صلحِ کل دمساز شُو،
برچین بساط ظلم و کین ، بر هم زن این اسباب را

خُورشید وش پنهان مشُو ، مَه خُودنمائی می کند،
باز آی تا رسوا کنی ، این کرمکِ شب تاب را

در خواب دیدم شمس را ، تابید از برجِ شرف،
از خانقاه اش یافتم ، تعبیر کردم خواب را

«حاجب »به مِی اَر کرده رَم ، از بیمِ گرگ و سگ چه غم،
راعی چو شد خصمِ رمه ، خجلت دهد اکلاب را

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
                             
مستانه به سر ، میکده را دَر زده ای باز،
وز بادهء معنی ، دُو سه ساغر زده ای باز

در پایِ خُم افتاده ای ، از تابِ مِیِ ناب،
یا خیمه به سرچشمهء کُوثر زده ای باز

از خاک و ز خشت است ، گر ات بستر و بالش،
پا بر سرِ مَه ، تکیه بر اختر زده ای باز

از بادهء تلخِ کهَنی ، بوسهء شیرین،
راهِ دلِ رندانِ قلندر زده ای باز

شد چهرهء چون سیمِ من ، از عشقِ رخ ات زرد،
از سیم ، عجب سکّه ای از زر زده ای باز

بر قصد که ناهید وَش ، ای معنیِ برجیس، 
بهرام صفت ، دست به خنجر زده ای باز

ای بلبلِ گل طوطیِ شکّر ، که همی طعن،
بر بلبل و گل طوطی و شکّر زده ای باز

روح القُدُس ، از فخر پناهنده شد امروز،
در سایهء هر پَر ، که به مغفر زده ای باز

خُورشید چُو مَه ، کسب کند نور ز روی ات،
با آن دُر و گُوهر ، که بر افسر زده ای باز

جنگ و جدل ، از نیّتِ تو صلح و صفا شد،
زآن سکّه ، که در کشور و لشگر زده ای باز

جان و دلِ عشّاق ، چُو کبک است و کبوتر،
شهباز ، که بر کبک و کبوتر زده ای باز

از جِیشِ ثعالب ، چه غم استی که به قدرت،
تنها به دُو صد بیشه ، غضنفر زده ای باز

«حاجب » علَمِ صلح برافراز ، تو در جنگ،
خیر است وجودِ تو ، که بر شَر زده ای باز

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
                             
ما خرابات نشینان ، همه همرنگِ هم ایم،
در نهان عینِ وجود ایم و به ظاهر عدم ایم

کارفرمایِ بلاعزلِ قضا و قدر ایم،
راه پیمایِ بیابانِ حدوث و قِدم ایم

به سرِ مُرده دلان و به رَهِ گمشدِگان،
خضرِ فرّخ قدم و عیسیِ فرخنده دم ایم

کو سکندر ، چه شد آئینه ، کجا جم ، کو جام؟
ما ، هم آئینهء اسکندر و هم جامِ جم ایم

واقفِ سرِّ وجود ایم و به گیتی سَمر ایم،
عالمِ علمِ علیم ایم و به عالَم عَلم ایم

گر گدا ییم و فقیر ایم و پریشان و حقیر،
منبعِ جود و عطا ، بحرِ سخا و کرم ایم

«حاجب » آسا ، دُو سه جام از مِیِ تُوحید زدیم،
زانکه درویشِ نکوکیشِ همایون رقم ایم

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
                             
امشب به خوابِ ناز ، مگر رفته این خروس؟
تا کِی به درد و غم کنم امشب ، کنار و بوس؟

نُوبت زنِ زمانه ، ‌ به خواب است یا خمار؟،
یا نای برشکسته و یا بر دریده کوس؟

تا سندروس بر شبه افشاند چرخ ، ریخت‌،
بیچاره اشک ام از دُو رخِ همچُو سندروس

ای صبحِ صادق ، از افقِ غیب کن طلوع،
تا نگذرد خدنگِ تهمتن بر اشکبوس

امروز، بر ، دریچهء صبح است پیکِ صلح،
در روم و هندُوچین و فرنگ و پروس و روس

صبح است صبح ، ساقیِ شب زنده دار ، خیز،
مِی دِه ، مخواه عمرِ گرانمایه بر فسوس

کامِ کَسی نداد عروسِ جهان و ما،
برداشتیم مهرِ بکارت از این عروس

ما مُلکِ جم ، به یک تنِ تنها گرفته ایم،
بی سعیِ زال و رستم و گودزر و گیو و طوس

رُو ، قدرِ وقت دان و غنیمت شمار عمر،
بگذر ز چرخِ سفله و دُورانِ چاپلوس

«حاجب » بر آن سر ام ، که به چُوگانِ راستی،
بس گویِ عاج گیرم از این چرخِ آبنوس

علی محبوبی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۹:

با عرض ارادت خدمت مدیریت محترم و گردانندگان گنجور.

خواستم بپرسم چرا شعر زیبای هموزن ، زنده یاد رهی معیری رو در ادامه نیاورده اید ؟!: 

جویباری پای سروی ، زاری از حد برده بود 

های های گریه در پای توام آمد بیاد 

🙏🌹

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:

درود بر شما 

 ببخشید متوجه اعراب گذاری حضرتعالی نشده بودم 

شاد باشی عزیز

معین فر در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۱ - انتقاد از قمه‌زنان:

👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

محسن عبدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین:

شمال انگیخته هر سو خروشی زده بر گاو چشمی پیل گوشی

گل گاو چشم (گل پایریترم) یکی از انواع گیاهان زینتی است و دوره‌ زندگی چند ساله دارد که با نام علمی Pyrethrum شناخته می‌شود.

شهریار آریایی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

غزلی دیگر از حافظ شیرازی که مانند بسیاری از غزل‌های ایشان آکنده از کُفرگویی است.

.

بیت 4:

حاشَ لِلَّه که نیَم معتقدِ طاعتِ خویش

این قَدَر هست که گَه گَه قدحی می‌نوشم

حضرت حافظ در این بیت سوگند یاد می‌کند که تنها عبادت را "شراب‌نوشی" می‌داند و به طاعات و عبادات رسمی دین (یعنی اسلام) هیچ اعتقادی ندارد.

.

بیت 5:

هست امیدم که علیرغمِ عدو روزِ جزا

فیضِ عَفوَش نَنَهد بارِ گُنَه بر دوشم

در این بیت، حضرتِشان با رندی و طنزی نیش‌دار معتقدان به دین (یعنی اسلام) و زاهدان را -که دشمنان حافظ اند- به سُخره گرفته است که من اگرچه -در نظر شما و از لحاظ شرعِ اسلام- گناه‌کار هستم ولی از آن جا که مهربانی و آمرزندگی خدای جهان بسیار و بلکه بی‌پایان است؛ ناگزیر باید مرا ببخشاید. حضرت حافظ این مُدّعا را -که در آن طنزی نیش‌دار متوجّه "خدا" هم هست- در چندین و چند جای دیگر هم تکرار کرده‌اند. برای نمونه:

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است

بیار باده که مستظهرم به همّت (رحمت) او

.

بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب

نوید داد که عام است فیض رحمت او

.

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

که نیست معصیت و زهد بی مشیّت او

یعنی حضرتشان به خدا طعنه می‌زند که گناهان ما همه به خاطر خواستِ فراگیر و مطلق تو -خداوند- است و در روز جزا هم خداوند به سبب لطف بی‌پایانش ناگزیر ما را خواهد بخشید. آنچه در این آراء و ابیات موج می‌زند "رندی حضرت حافظ" است.

.

بیت 6:

پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت

ناخَلَف باشم اگر من به جُوی نفروشم

حضرت تاکید می‌کند که هرگز فرزند ناخَلَف پدرش -آدم، در اساطیر یهودی و سپس کُپی شده در قرآن- نیست. بلکه فرزند خَلَفِ همان پدر است و حالا که پدرش -آدم- بهشت را به دو گندم فروخته است من -حافظ- هم آن را به کمتر از دو دانه‌ی گندم، یعنی به یک دانه‌ی جُو می‌فروشم. کُفر حافظ در این سخنان به آشکاری هویدا است.

.

بیت 7:

خرقه‌پوشیِ من از غایتِ دین‌داری نیست

پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم

حضرت حافظ بی‌پرده اعلام می‌کند که دین‌دار -دین یعنی اسلام- نیست و اگر خرقه بر تن می‌کند برای آن است که عیب‌ و نقص‌های خودش -که فروتنانه به آن اعتراف می‌کند- را بپوشاند.

.

نتیجه‌ی بی‌شک و تردیدِ عقلانی، کُفرِ حضرت حافظ است که ایشان در غزل‌هایشان به صد سخن و با صدای بلند بیان کرده‌اند. و تغییر و افزودن یا حذفِ سرخودِ واژگان، مِصرع‌ها و ابیات، و تعابیر کاملا وارون عرفانی، اسلامی و قرآنی از سوی بسیاری اهل دین، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند.

 

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:

سلام و درود بر شما 

سعی می کنم خواندن متن غزل را برای مبتدیانی چون خودم ، تسهیل نمایم با درج اعراب و رفع ابهام!

۱
۹۷
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۵۶۷۳