گیسوی عنبرینهٔ گردن تمام بود
دلبند مُشکبوی چه محتاج لادن است؟
امشب نه وقتِ بوی نگار است و رنگ عشق
هنگام عیش و خنده و بازی و گادَن است
بر نِه حکایتِ سرِ دَورانِ روزگار
ای ماه مهربان! که گهِ برنهادن است
آخر زکوة رَیعِ جوانی نمیدهی؟
درویش مستحق! تو را وقتِ دادن است
ای فتنهٔ زمانه! دَمی پیش ما بخفت
وی کیرِ خفته! وقتِ به پا ایستادن است



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روشنگر وجود به راه اوفتادن است
در جویبار، سبزی آب از ستادن است
رو تافتن ز پیکر خاکی پس از وصول
بعد از نماز پشت به محراب دادن است
عرض نیاز خویش به پاکیزه گوهران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.