برمک در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۰ در پاسخ به عین. ح دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱:
این برای اینست که پس از یزدگرد سوم ایرانیان سروری شهر خویش از دست دادند و کسی کبیسه گیری نکرد و ماه ها گشت و ماه های تابستان در زمستان افتاد
نشانه های ان در تاریخ یزدگردی و همچنین تقویم لکی مانده
برمک در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲:
با همه گرانسنگی سخن پارسی شوربختانه گزافکاری در آوردن واژگان عربی به پارسی آن مایه شده که امروز ما بیشینه وازگان پارسی را فراموش کرده ایم و اندکی هم که مانده چیزی از ان ندانیم سالهاست که استادان بزرگ را میگویم سخنوران بزرگ پارسی پیشتر گشتن و گاشتن گفته اند واژگانی که آنرا میدانید و بزرگان زمان گذشته انرا در سرود خود اورده اند اینک شما آینده گاشتن را صرف کنید با اینهمه راهنمایی دریغا که تا امروز یکی زانان نتوانسته پاسخ دهد این نمیگویم تا برخود بنازم یا سروران را کوچک کنم این گفته و میگویم تا بر زیان انچه بر سر پارسی اورده ایم اگه شویم
چرا استاد دانشگاه ادبیات پارسی نتواند یک فعل ساده پارسی را صرف کند؟(چون انچنان پارسی را زیر تیغ عربی کشته اند که چیزی از پارسی نمانده)
باذی بر اینم که از انچه مانده میتوان پارسی را جانی تازه بخشید و نمونه ان در همین سروده استتو را چند گه تن وشی پوش بود
کنون چند گه جانوشی پوش کن
در تنوشی و جان وشی یک ریشه کهن پارسی بود که میتواند انرا باز گوید؟
همایون در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۲:
غزل بیمار
عاشق یار در بیماری هم کاری جز غزل ندارد
گویی عشق و غزل سرایی پیوندی ناگسستنی است
با غزل عشق افزون و با عشق غزل افسون میگردد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
ماشالا چقدر ادیب و شاعر بالا دست سعدی وجود داره!!!
برخی هنوز نمیدانند که یک بیت از سعدی است یا از دیگری و دستور به اصلاح میدهند.
برخی هنوز حتی از نظر ذوقی به قافیه و وزن وارد نیستند ولی از پیش خود بیتها را اصلاح می کنند و کاری هم ندارند که اصلا وزن به هم ریخته است. آن هم شعر چه کسی را؟ سعدی را؛ خداوندگار را. کسی که مالک و حاکم سرزمین سخن است و جز او کسی نتونسته است با این همه زیبایی و ایجاز و روانی سخن بگوید.
بس کنیم این همه استادی را
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:
نکته آخر اینکه عزیزان خواجه قوامالدین را با حاجی قوامالدین تمغاجی اشتباه نگیرند که این دومی از متمولین شیراز در زمان شاه ابواسحاق ایجی بود که حافظ در بیت آخر یکی از مشهورترین اشعارش از او یاد کرده؛
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:
این شعر در زمانی سروده شد که شاه شجاع وزیر خود قوامالدین محمد صاحب عیار را به زندان انداخته بود. حافظ با رندی که داشته در بیت پنجم لقب این وزیر را میآورد و در بیت یکی به آخر نیز شاه شجاع را نصیحت میکند.
حافظ پس از مرگ جانسوز قوام الدین صاحب عیار نیز غزلی سوگوارانه برای او میسراید با این مطلع:
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
و در مصرع آخر از دل خون خود از فراق این وزیر یاد میکند.
البته تگر دوستان این شعر را هم به عرفان نچسبانند.
برمک در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
آمد از کابل فسیلی پیش و اسبش در هم است
مادیانی خنگ پایش کره بوری در رم است
اسپبان گفتا که نام کره رخش رستم است
ارزش ان شهر ایرانست و گر دانی کمست
کو سوارش تا بران ازاد سازد کشورش
رستم انجا بود و پیش امد نگفته چون و چند
پس کمندی گرد سرگرداند و اوردش ببند
دست بر پشتش بمالید و فرازش شد بلند
هرچه تازاندش نبود اگه ز مرد زورمند
ماده خنگ امد که برگیرد سرش از پیکرش
پس به مشتی دور گردانید و وا کردش ز سر
رفت آنگه تا خرد ان رخش را با اخش زر
اسپبان را گفت این کره چه ارزد ای پدر
گفت ایران را تو میخواهی به ایرانش بخر
کار ایران راست گردان گر تویی رستم برش
اینک ایران گشته پامال پی افراسیاب
نی سپاه رستمی تا پیش راند پر شتاب
نی فسیل اسب و نی آن پهلوان رخش یاب
مانده پیر کابلی انجا و چشمان پر اب
کس نمیداند چه خاکی کرد باید برسرش
این همان کشور که خاک سام و زال و رستم است؟
خاک پاک کلهر و تالش ، بلوچ و دیلم است ؟
مرزبانش اشکش و گودرز و هوشنگ و جم است
پرورشگاه یلان هورست و گیو و نیرم است؟
من شوم برخی آن خاک سپهبد پرورش
باز ایران دژخدایی شد رم کردان کجاست
آن شبان از تخمه دارای دارایان کجاست
اردشیر پاپکان شاهنشه ایران کجاست
پشت ایران و پناهش رستم دستان کجاست
پهلوی کو تا دوباره باز سازد کشورشماردوشان بس فراوانند افریدون کجاست
پشت ایران و پناهش مردم پشتون کجاست
ان دو نیک آهنگ ارمایون و گرمایون کجاست
آن جوانان گسی کرده سوی هامون کجاست
کو درفش کاویان کو کاوه آسنگرش
شد گلستان سینه پامیر و هندوکش فغان
کو اشو زرتشت تا اید ز بلخ بامیان
کرد کرمانجان گرفتارند در سنجار و وان
رخت بسته پهلوی از شهر اذرپادگان
کو شهنشاهان کوشانشاه میهن گسترش
گو به ایرج زادگان این ناهماهنگی چراست
این همان ایران که نام دیگر ان اریاست
از در انتاکیه تا سند یک جغرافیاست
نام ان مرزست و زخم است اینکه بر جان شماست
هرکه میهن خواهد ایران کشور پهناورش
دیلم اسپاران کجا شد انکه گیتی میدوید
مرد آذرپادگان کو آنکه گیتی را سزید
کو بلوچانی که گاه جنگ کس پشتش ندید
کو سوار زابلی انکو دل ششیران درید
پارسی کردان کجا گردید و بلخ بخترش
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:
در مورد بین هفتم؛
در نسخهی سوم، پنجم، ششم و نهم دیوان حافظ ترکیب طعن حسودان استفاده شده
و در نسخ هفت، هشت، ده، سیزده و هفدهم از ترکیب خبث حسودان استفاده شده
"ز رنج حسودان مرنج" از حافظ بعید است.
بودهاند کسانی (حتا در قرونگذشته) که غزلهای حافظ (حتا آنها که مدح یکی از وزیران در آن هست) را به عرفان و خدا وصل کردهاند.
مثل غزل" دیدار شد میسر و بوس وکنار هم" که خوشحالی از برکنار شدن مبارزالدین (محتسب) از قدرت و مدح وزیر او خواجه برهانالدین فتحالله است.
این برداشت آنان از شعر حافظ است؛ نه شان سرودن آن. درست مانند این غزل که حافظ در تایید محمد صاحب عیار وزیر شجاع که امیرکبیر زمانهی خود بود سروده و جبههی خود را در برابر مخالفان پرنفوذ او نشان داده...
البته محمد صاحب عیار هم حتا عاقبتی بدتر از امیر کبیر داشت و تکه پارهاش کردند و هر تکهاش را شجاع بهشهری فرستاد.
حالا دوستان به راحتی مینویسند "مشخص است که با شعری عرفانی روبروییم" یاللعجب
برمک در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
بیفتاد و برخاست برگشت از اوی
بسوی گله تیز بنهاد روی
بیفتاد و برخاست برگشت از اوی
برمک در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۲ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
آیا گله اسپان درخت نهال خرماست؟ در این داستان سخن از رمه اسپان است پارسیان گله اسبان را فسیله گویند و فسله بچم رها است و ریشه ان گسیله است و نهال خرما را فسیله گویند که از پای مغ (درخت خرما) جدا و فصل میشود
افسانه چراغی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۹:
گنج در ویرانهها پیدا میشود. باید آدمی با تخریب درون خود، از نفسانیات و تعلقات مادی و صفات پست و خودبینی، پاک شود تا گنج عشق پدیدار گردد.
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع:
در باب بیت ششم
میفرماید که میخواهم برایت حکایتی راست و درست را بیان کنم و دروغ نمیگویم که دروغ در مسلمانی رخنه ایجاد میکند. در حقیقت مصرع دوم تضمین راست بودن حکایت است؛ پس صحیح این است:
بیار باده رنگین که یک حکایتِ راست (مستی و راستی)
بگویم ونکنم رخنه در مسلمانی(دروغ نگویم)
صفت می در اشعار حافظ گلگون و رنگین است و می سنگین دیده نشده
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۸:
حافظ در شعری دیگر نیز از این وزیر مبارز الدین یاد میکند که مطلعش عربیست " یا مبسماً یحاکی درجاً من اللّالی"
او در مصرع آخر غزل نام وی را میآورد؛ بونصر بوالمعالی. نام وی خواجه برهانالدین ابونصر ابوالمعالی بوده و لقبش فتحالله
هر دوی این غزلها پس از گرفتار شدن مبارز به دست پسرش شجاع و چند ماه پیش از بهقتل رسیدن خواجه فتحالله سروده شده
افسانه چراغی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴:
دین یعنی وجدان و بینش درونی
هرچه آگاهی و دانش انسان بیشتر میشود، باید وجدان و بینش درونی او پرورش بیشتری یابد؛ نه این که آن را اسباب کسب دنیا قرار دهد. زهدفروشی و نمایش دینداری و عالِم بودن، نهایتا به نابودی کاسبکاران میانجامد.
در واقع همه داشتههای باطنی و ویژگیهای درونی انسان باید در اعمال نیک و درست او جلوهگر شود و ثمربخش باشد؛ نه نمایشهای ظاهری و بیثمر.
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۸:
در مورد شنبه ششم ذیالحجه علامه قزوینی فرمودهاند که ممکن نیست ششم ذیالحجه شنبه باشد؛ زیرا غرًه ذیالحجه آن سال پنجشنبه بوده است؛ پس یا "سادس" تحریف نسخ است یا شنبه سهو است.
در مورد نسب خواجه فتحالله هم گفتهاند که نسبتش به عثمان خلیفی سوم میرسد. او مردی هنردوست بوده که پیش از صدارت نیز منصب خواجگی داشته. وی وزیر امیر مبارز بوده و در عین صدارت قاضیالقضات شیراز نیز بوده است و حضور او در صدارت از خشونت زمانهی مبارز میکاسته
حافظ در غزل معروفش با مطلع "دیدار شد میسًر و بوسوکنار هم"
در بیت یازدهم از وی و صدارت و قضاوتش یاد میکند.
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
دمی خوش است مکن صبح دم دمی سردی
علی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۸ در پاسخ به نصیر میرالی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:
درست فرمودید
AliKhamechian در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
کلیم حرف نداره
ahmad aramnejad در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵:
سر سرو با قا تو دعوی تطافت می کرد
درود وعرض ادب این مصراع غلط تایپی دارد و بصورت زیر در دیوان کاغذی آمده است
سرو با قد تو دعوی لطافت می کرد
داود پور سلطان آبادی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲: