گنجور

 
حافظ

هر آن کاو خاطِرِ مَجموع و یارِ نازنین دارد

سَعادَت، همدم او گشت و دولت، هم‌نشین دارد

حَریمِ عشق را دَرْگَه، بسی بالاتر از عَقْل است

کسی آن آسْتان بوسد، که جان در آستین دارد

دهانِ تَنْگِ شیرینش، مگر مُلْکِ سلیمان است

که نَقْشِ خاتَمِ لَعْلَش، جهان، زیرِ نگین دارد؟

لَبِ لَعْل و خَطِ مُشکین، چو آنش هست و اینش هست

بنازم دِلْبَرِ خود را، که حُسْنَش، آن و این دارد

به خواری مَنْگَر ای مُنْعِم، ضَعیفان و نَحیفان را

که صَدْرِ مَجْلِسِ عِشْرَت، گدایِ ره‌نشین دارد

چو بر رویِ زَمین باشی، توانایی، غَنیمت دان

که دوران، ناتوانی‌ها، بسی زیرِ زَمین دارد

بَلاگردانِ جان و تن، دعایِ مُسْتْمَنْدان است

که بیند خِیْر از آن خَرْمَن که نَنْگ از خوشه‌چین دارد؟

صَبا از عِشقِ من، رَمزی بگو با آن شَهِ خوبان

که صد جَمشید و کِیخُسرو، غُلامِ کم‌ترین دارد

وگر گوید نمی‌خواهم، چو «حافِظ»، عاشِقِ مُفْلِس

بگوییدش که سلطانی، گدایی هم‌نشین دارد

 
 
 
بهترین ابزار حسابداری و مدیریت مالی شخصی - حسابداری شخصی تدبیر
غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد

کجا او را قدم باشد بزرگان را جبین دارد

همیشه مهر و کین او نشان کفر و دین دارد

همیشه دست و تیغ او نشان مهر و کین دارد

قضا زیر عنان دارد قدر زیر نگین دارد

[...]

امیر معزی

ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد

که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد

امام الحق که او را آفرین‌گوی است درگیتی

هر آن کو طاعتِ یزدانِ گیتی آفرین دارد

گرفتارند گمراهان میان ظلمت و بدعت

[...]

خیالی بخارایی

دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین دارد

که پیوسته ز ابرویت بلایی در کمین دارد

نکوخواه توام جانا و می ترسم که بی جُرمی

بگردی از نکوخواهان چو بدگویت براین دارد

چه سود از باغ بلبل را که بی زلف و عذار تو

[...]

صائب

کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟

که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد

زجمعیت امید بی نیازی داشتم، غافل

که آنجا صاحب خرمن نظر بر خوشه چین دارد

چه شیرینی است یارب با زمین پاک خرسندی

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
سلیم تهرانی

ز بس اندیشه از آشوب ملک جم، نگین دارد

همیشه نقره خنگ خویش را در زیر زین دارد

جهان سامان خود را عیب پوش ناقصان سازد

ندارد دست هرکس را که بینی آستین دارد

سمندروار بر دریای آتش می زند خود را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه