گنجور

حاشیه‌ها

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:

آیا شعر خیام شعری فلسفی است؟!
آیا خیام یک فیلسوف شاعر است؟!
برای پاسخ به این پرسشها ابتدا بایست به مضامین و موضوعات مطرح شده در شعر خیام پرداخت .باید دید موارد و موضوعات شعر خیام اساسا نوعی فلسفه به شمار میرود یا خیر.
همانطور که مخاطبان شعر خیام میدانند شعر خیام حاوی مطالبی در مورد دم را غنیمت شمردن ،ناپایداری دنیا(نه از نوع عارفانه بلکه از نوع بدبینانه)،خوشباشی،مستی و بیخبری همراه با گروهی شک و پرسش است.
حال باید دید خیام با بیان این موارد و مطرح کردن این موضوعات فلسفه خاص و جدیدی را مطرح کرده است؟!
آبا خیام اساسا سخن تازه ای گفته ؟!
پاسخ اینست که خیر،خیام نه فلسفه خاص و جدیدی ارائه داده و نه سخن جدیدی بیان کرده است .این نوع نگرش خوشباشی در بعد فلسفی و تئوریزه شده آن نزد فیلسوفان اپیکوری یونان وجود داشته و جالب آنکه چنین سخنانی را حتی میتوان در همه اعصار وزمانها و  از زبان بسیاری از عوام و یا مردم کوچه بازار هم شنید که :

امروز را دریاب یا فردا را که دیده است
و یا بهشت و جهنم کجا بود؟!
 اینکه آیا خوشباشی و بی‌خبری اصلا با جهان پر از رنج و گرفتاری و یا با مسئولیت پذیری و تکلیف آدمی نسبت به خدا،خویش و همنوعانش سازگاری دارد خود سوال دیگری است ؟!
آیا  سخن  کسی که بگوید بهشت و جهنم و معادی نیست میتواند منبع و مرجع اصول اعتقادی آدمی قرار بگیرد؟!!
بدون شک  چنین اشعار و سخنانی نه می‌تواند پایه اصول اعتقادی افراد قرار بگیرد‌ و نه میتواند در کارزار سخت زندگی و در آنجا که آدمی با مصائب گوناگون روبرو میگردد کاربردی داشته باشد و خیام هم چنین هدفی را برای شعر خود  تعریف نکرده است.
هنر خیام در بیان اوست.
او مطالبی را با شیوه ای هنرمندانه بیان کرده است که دیگران هم در صحبتهای عامیانه خویش بسیار میگویند .
خیام خود به خوبی می‌دانسته که قالب رباعی جای فلسفه پردازی یا پند و نصیحت یا مقالات عارفانه نیست .
شعر خیام شعر رهایی است.
وقتی کسی پای شعر او، مسائل اعتقادی یا ضداعتقادی را باز میکند یا فلسفه میورزد و یا از شعر خیام سندی برای تفکرات خود باز میکند ،در واقع خلاف منظور هنر خیام قدم برداشته است.
ما این نوع رهایی را در شعر حافظ هم میبینیم و تجربه می‌کنیم.ولی قالب شعر حافظ غزل است و حافظ بسیار آگاهانه تمام ابیات یک غزل را به مضامین خیامی اختصاص نداده است و به خوبی مسئولیت خویش را در مورد یک شخصیت و شاعر اجتماعی در تمام ابعاد خویش ایفا کرده است.
شعر خیام  مخاطب را دمی  از دنیای سخت و پر مسئولیت و گاهی خشن پیرامون خویش جدا کرده و او را وارد دنیایی دیگر میکند .دنیایی به اندازه یک دم و بسیار گذرا ،شاید به مقدار خواندن یک رباعی.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۹ در پاسخ به سید محسن دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

سلام

اگر اشکال وزن نداشته باشد معنی دارد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

دندان تو گرچه آبِ دندانست
سین موقوف

آب دندان
لغت‌نامه دهخدا
آبِ دندان . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفا و برق دندان :
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آبِ دندانت .
نزاری

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

دندان تو ، گرچه آبدان است

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین:

تو بر لختی کلوخِ آب‌ خَورده ...

با بیت قبل موقوف‌المعانیست و دارد پند زندگی می‌دهد: وقتی گذر زمان کوهستانی چنان قوی و سنگی را اینطور خرد (سنگلاخ و سنگستان) می‌کند، چه انتظاری از زندگی دنیا داری و فکر می‌کنی همیشگیست و ابدی برایت می‌ماند؟
کلوخ آب خورده کنایه از عمر و زندگی دنیوی بنظرم که جنبه خوار و حقیر آن را برجسته می‌کند، خصوصاً که با سنگ قیاس اولویت می‌گیرد: وقتی سنگ چنین خرد و ریز می شود چه انتظاری از دنیای همچون کلوخ که آنهم آب خورده و هر لحظه است که کامل وا برود، داری؟

بهرام چگینی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » شکوه ناتمام:

دورد . ببخشد ، تمام اشعار رهی همین هایی بودن که در گنجور قرار گرفتن یا بیشتر بوده و مجموعه‌ی گنجور کامل نیست؟

برمک در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷:

درود و آفرین بر روان پاک فردوسی  هربار شاهنامه میخوانم سرشک ار دو چشمم  رواند فرو . این را بنگرید
ز رستم بپرسید خندان دو لب
 تو گویی که با او بهم بود شب

--

بپوشید سهراب خفتان رزم

سرش پر ز رزم و دلش پر ز بزم

بیامد خروشان بران دشت جنگ

به چنگ اندرون گُرزهٔ گاورنگ

ز رستم بپرسید خندان دو لب

تو گفتی که با او به هم بود شب

که شب چون بدت روز چون خاستی

ز پیگار بر دل چه آراستی

ز کف بفگن این گُرز و شمشیر کین

بزن جنگ و بیداد را بر زمین

نشینیم هر دو پیاده به هم

به می تازه داریم روی دژم




رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۹ در پاسخ به احمد اسدی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

درود 

 از حسن توجه شما متشکرم برقرار باشید 

Jalaladdin Farsi در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

این باد اندر هر سری سودایِ ...

Baad yani very strong khwahish

احمد اسدی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۲۰ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

دوست گرامی آقا رضای عزیز،

 

من البته با شما کاملا موافقم که کوه با صدا مراعات نظیر دارد و در مورد برداشت شخصی خودم هم قطعیت کامل ندارم.

 

برداشت من از اینکه مولانا در بیت آخر خود را کاه خوانده است بیشتر برمی‌گردد به سابقه بعضی اشعاری که از او دیده ام و در آن خود را کاه و محبوب و معشوق را کوه خطاب می کند:

 

عهد ما کاه و به هر بادی زبون
عهد تو کوه و ز صد که هم فزون

 

عبرتی گیر اندر آن کُه کن نگاه
برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه

 

کاه هم با بی اختیاری تناسب دارد و هم با کوه دوگانه شاعرانه ای می‌سازد. به هر حال

 

چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را

 

برقرار باشید.

کوروش در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

زیر دست تو سرم را راحتیست

دست تو در شکربخشی آیتیست

 

مصرع دوم یعنی چه 

 

ممدم ممدی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

فقط یه عقل سلیم نیازه که درک کنین مصرع

بترس از خدا و میازار کس

اصلا و ابدا با نوع نگارش فردوسی هم راستا نیست و من دراوردیه

منطقی تره که به نیکی گرایی از بترس از خدا وزن ادبی و عرفانی و شاعرانه تری داره

 چرا فردوسی در تمام اشعارش از یک قانون و یک نوع نگارش پیروی میکنه ولی حالا که اینجا رسید تازه یادش افتاد حالا همین یه مصرعه بنویسم بترس از خدا لولو میاد تو رو میخوره

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:

سلام به همه‌ی عاشقان حضرت مولانا

تقریبا تمام حاشیه هایی که دوستان به رشته تحریر درآوردند دو نکته را دوستان توجه داشته اند.

۱. دفاع از عملکرد پادشاه

۲. دفاع از حضرت مولانا 

حضرت مولانا در دفتر سوم از مثنوی، بخش 228 نیز داستان شخص جویای علم را مطرح میکند، در بیت نوزدهم می‌فرماید نور خدا اگر تمام جهان را فرا بگیرد و تو درون چاه باشی از آن نور بهره ای نخواهی برد. و در بیت سی ام می‌فرماید که تو نگاه نکن که درون چاهی یا بر روی درخت، خدا اگر مفتاح است نور را به تو خواهد رساند.

با توجه به این دو بیت قطعا دو واژه «چاه» به کار برده شده به یک معنا نیستند، یک چاه به مفهوم ظلمت است و تاریکی و چاه دیگر به مفهوم ایمان داشتن به توحید در هر حالتی. 

اینجا نیز مفهوم کلی داستان سر بریدن از خواهشات نفسانی است. یعنی بریدن از یوسف و اسماعیل های خود و تهی شدن از تمام «منیت» ها. سایر مطالب نیز با این نگاه قابل توجیه است.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۹ - ذکر منصور عمار قدس الله روحه العزیز:

نقل است که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار دِرهم به غلامش داد که نُقل و شرابِ مجلس خَرد.
غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت, با خود گفت: لحظه ای توقف کنم تا چه می‌گوید! 
منصور از برایِ نیازمندی چیزی می‌خواست, 
گفت: کیست که چهار دِرهم بدهد تا چهار دعا کنم او را 
غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار دِرهم بدو دهم تا آن دعا مرا کند! پس آن چهار دِرهم بداد!
منصور گفت: اکنون چه دعا می‌خواهی
 گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه یِ مرا توبه دهد سوم آنکه عوضِ چهار درهم باز دهد چهارم آنکه بر من و بر خواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند! 
*منصور عمار* دعا کرد غلام باز خانه رفت!

خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی غلام گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درهم 
خواجه گفت: کدام دعاست! غلام حال باز گفت!

خواجه گفت: تو را آزاد کردم, توبه کردم خدای را که هرگز خمر و شراب نخورم و به عوضِ چهار درهم چهارصد درهم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم! 

خواجه شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود با لئیمیِ (ناکسی و فرومایگیِ)خویش کردی!  آنچه حواله به ماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور عمار و مجلسیان رحمت کردیم.

 

۹ آگوست ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۸ - ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز:

حمدون قصار گفت: 
هر که پِندارد که نَفس او بهتر است از نفسِ فرعون!  کبر و غرورِ آشکار کرده است.

و گفت: هرگاه که مستی را بینی که میخُسبد!  نگر تا وی را ملامت نکنی که نباید که بهمان بلا مبتلا گردی.

و گفت: اصلِ همه یِ دردها و همچنین آفتِ دین و دینداری  بسیار خوردن است!

 

۹ آگوست ۲۰۲۴/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

عبدالرضا فارسی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

قیامت می‌کنی سعدی! بدین شیرین ...

بنظر می آید که در مصرع دوم جای کاما باید جابجا شود بدین صورت 

مسلم، نیست طوطی را در ایامت شکر خایی 

سپنتا سپهری در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

درود و خسته نباشید بر شما

بیت ۶ مصرع اول مشکل تایپی داره یا شاعر خودش اینجوری نوشته؟

چون وزن شعر در نمیاد 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

به استناد کهن‌ترین نسخه خطی حافظ که در سال 801 قمری با دیباچۀ محمد گل اندام نگاشته شده، مصرع نخست بیت شماره 4 به شکل «بر سر تربت من با می و مطرب بنشین» ثبت شده است. از سوی دیگر، بررسی دقیق فعل‌ها در این غزل نشان می‌دهد که همگی به شکل «مثبت» به کار برده شده‌اند. بنابراین، این مصرع به شکل «بر سر تربت من بی می و مطرب منشین»، نادرست خواهد بود (به دلیل وجود فعل منفی «منشین»). وانگهی، جهان ملک خاتون نیز در بیت دوم غزل شماره 505 خود–و در پاسخ به غزل حافظ–با لحنی «مثبت» اشاره می‌کند که:

بر سر خاک عاشق دلسوخته که بگذری، نعره زنان و رقص کنان از لحد برمی‌خیزد.

 

*بهره‌گیری از نگرش سیستمی، یعنی کاهش احتمال بروز خطا در کار پژوهشی.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵:

این غزل زیبا از جهان ملک خاتون را با غزل شمارۀ 336 حافظ مقایسه کنیم:

 

مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم/طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم

به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی/از سرِ خواجگیِ کوْن و مکان برخیزم

یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی/پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم

بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین/تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم

خیز و بالا بنما ای بتِ شیرین حرکات/کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم

گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش/تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم

روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده/تا چو حافظ ز سرِ جان و جهان برخیزم

 

*در غزل جهان ملک خاتون، وجود بیت «عاشق سوخته گر بر سر خاکش گذری/از لحد نعره زنان رقص کنان برخیزد»، تاییدی است بر این نکته که در مصرع نخست بیت شماره 4 غزل یاد شدۀ حافظ، «بنشین» درست است. نگاهی دقیق به این دو غزل نشان می‌دهد که فعل‌های به کار برده شده در آنها، همگی مثبت هستند.

کاوه کاظمی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲:

ای دوست درین زمانه بی بنیاد

جهدی که کنی خانه دل را آباد

هرچند که حاکمان خراب و مستند

با روشنی جان وطن کن آزاد

۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۵۵۴۷