سید مسلم رحیم زاده در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۹ در پاسخ به محسن ص دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:
در مورد سوال شما با دید عرفانی که نگاه کنیم غیرت ناشی از قوه غضبیه و قهاریت فرد غیرتمند هست غیرت نقش دفع دارد برخلاف شهوت که نقش جذب دارد
در این شعر پیامبر که صاحب بالاترین مقام عارفان حق تعالی است آن قدر در صعود و معراج به مقامات معنوی و قرب به خدا رسیده که دیگران را به آن راه نیست و کسی به گرد پای او نمی رسد و مولوی آن را غیرت و قهاریت پیامبر نسبت به مادون می داند لذا شما به آن مقامات نمی رسید ولیکن میتوانید به آن معلق شوید و به سان قلابی به آن معلق و متصل شوید و البته پیامبر دستگیری می کند
چون مولوی می گوید درست است غیرت پیامبر دفع کرد اما حیث رحمت للعالمینی وی بالا می کشد و فیض هستی و وجود را جاری می کند و برکت می دهد چون گفت هست هست
باید به فلسفه و عرفان مسلط بود تا فهمید چه می گوید فقط با الفاظ و ظواهر قابل فهم نیست
سید مسلم رحیم زاده در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:
سلام اتفاقا به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مربوطه شعر عرفانی است و به مقامات پیامبر در معراج اشاره داره قوس خدا منظور «قاب قوسین او ادنی» است که در قرآن اشاره شده است
قرآن در مورد پیامبر اعظم اسلام آورده است: عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَیٰ(٥)ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَیٰ(٦)وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَیٰ(٧)ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّیٰ(٨)فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَیٰ(٩) خدای پُرتوان در معراج یادش داده*(٥)محمد با تشریفاتی خاص به بالاها رفت (٦) و در بلندترین افق ایستاد. (٧)ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّیٰ(٨) تا آنکه به یکقدمی خدا رسید یا حتی نزدیکتر!* (٩)
ضمنا تیر از چرخ برون رفتن به مقام او ادنی اشاره میکند که در آیه بیان شده است
خود مولانا به «شه ما» اشاره کرده است
شاه مسلمانان و عارفان ، کسی جز پیامبر و حقیقت محمدیه نیست.
زکریا طوسی در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:
شعرش طوریه که انگار سعدی همین دیشب اومده خوابگاه، حرفای منو شنیده و از زبون من اینا رو برای خانم مورد نظر نوشته
کمیل قزلباش در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
بیداغ هوای تو در تن لالهستانها
کلمه.در. ندارد
بیداغ هوای تو تن لالهستانها
رئوف رهنمون در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
در این مصرع آرایهی تلمیح وجود دارد زیرا حافظ به هجرت پیامبر هنگامی که با یار غار، ابو بکر صدیق، در غار ثور تنها بودند اشاره میکند که طبق آیهی قرآن پیامبر به دوستش (ابوبکر) فرمود: اندوه مخور زیرا خدا با ماست (لا تحزن ان الله معنا).
واقعا تعجب میکنم که هیچ کدام از شارحان به آن اشاره نکردهاند.....
Jafar Jafarzadeh در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱:
با درود و سپاس از کوششهای بسیارتان.
در بخش هوش مصنوعی، آهو که برابر عیب است را آهو(حیوان) دیده است.
سید عباس جلادتی در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۴ در پاسخ به پسرک بی نام و نشان دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶:
اگر منظور شما این است که با حذف واو اشکال وزنی بر طرف می شود، فرمایش شما درست نیست و با حذف واو هم اشکال وزنی همچنان بر قرار است. ظاهرا این مصرع در نسخه ها به نحوی کاملا اشتباه درج شده و حدس زدن اینکه درست آن چه بوده، کار دشواری است.
سید عباس جلادتی در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۰ در پاسخ به احمد کیایی دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶:
با تشکر از توضیح شما، به نظر می رسد حتی اگر الف باژگونه را بیندازید و بَژگونه بخوانید (ای پرغونه و بژگونه جهان)، باز هم اشکال وزنی برقرار است و ظاهرا این مصرع اشتباه ضبط شده. جناب رودکی شاعر بزرگی است که متاسفانه بسیاری از اشعاری وی نیز به دست ما نرسیده و در هر صورت امکان ندارد چنین خطای وزنی مرتکب شده باشد. خواهشمندم اگر کسی نگارش صحیح این مصرع را می داند یا می تواند از طریق حدس و گمان آن را بیابد، دریغ نفرماید.
آنچه که از توضیح شما به نظرم رسید اینستکه شاید نه باژگونه و نه بژگونه، بلکه "بژگون" درست باشد. در این صورت اشکال وزنی تا حدی برطرف می شود اما هنوز در مورد نحوه تلفظ یا نگارش صحیح "پرغونه" به نحوی که وزن (مفتعلن مفتعلن فاعلن) را دچار اشکال و اختلال نکند جای سوال وجود دارد.
غزل پرتو در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
دوستان معنی بیت زیر رو میفرمایید؟
خاکستری ار ز خاک سودی
صد آینه را بدان زدودی
یوسف شیردلپور در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۳:
چون نوبت مارسد نگون سارکنید.. به به
چه بیت نابی
چه غوغایی کرده خیام نیشابوری این دانشمند اهل نجوم ریاضی دان و مورخ
بیت آخر
منظورشان میتواند این نیز باشد وقتی که در اوج خوشبختی هستید ویا دورهم بیشتر یاران جمع ومشغول باده گساری سرمستی یادی هم از رفقای غایب چه در حیاط وچه آنانی که نیستند.. برای خودمان این پیش آمد کرده.... آه که چه دردناک است حتی یاد آوری آن صحنه 😓 از گوسفندان خودمان من داداشم شیر دوشیدیم که صبحانه خوریم که داداش بزرگم خبر بس تللللللللخ مرگ عزیز ترین ما را به ما داد وای ویلا 😢😢 دنیا بر سر ما آوار گشت بعدسه سال که پدر مان را از دست داده بودیم حالا مادر نیز 🤔🤔😓😓😓
شیری که دوشیده بودیم نان داخلش ترید کرده بودیم مثلا چاشت بخوریم داخل چاله ای که گاها برای سگ گله غدا می ریختیم خالی کردیم... ای خدا از وفای سگ واحیرتا... ماکه چون سیلاب بهاری با زاری مویه کنان گریه و شیون سر درگریبان هم خونابه گریه میکردیم از دیدن چنین حالات ما سگ ها هم لب به غذا نزدند و این صحنه بس تعجب انگیز نیز بر حیرت از شگفتی های این دوار چرخه دنیای دون افزود ما هم به قلبی متلاطم از آینده ای نا معلوم 😴😴😴🤔🤔
این همان می نابی بود که نگون سار شد 😓💯💯👌
برمک در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷:
هشداریم که بیابان بچم جای دور از ابادی و خالی از مردم است واژه بیابان در پهلوی به چم اشفته و سرگشته و زمینی که در ان بی یاوان و بی آوان / بی آباد است برای همین در شاهنامه میگوید بیابان برای رزم بجوییم یعنی جایی که هیچ کس در ان نباشد
بیابان که آن از در رزم بودبدان جایگه مرز خوارزم بود
علیرضا در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۲ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
درود ها بر شما ساقی عزیز. بنظرم اگر طفل هم ساکن خوانده شود، به همان اندازه زیباست که به صورت اضافه با یکشبه خوانده شود. طفلی که یک سال طول میکشد تا راه برود، آنقدر پخته و زیرک است که یکشبه این سلوک را طی میکند.
عباس صادقی زرینی در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵:
این رباعی نیست و باید از اینجا حذف شود
فاعلاتن فاعلاتن ....است
امیرعلی داودپور در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ اوحدی مراغهای » جام جم » بخش ۷ - در تسبیح فلک:
جناب اوحدی در این شعر به تسبیح فلک میپردازد و از چند نکته مهم پرده بر میدارد، یکی ایمان و درک اینکه فلک داری رویه و کردار است، یعنی صاحب خرد است که ما خدایش مینامیم و البته قابل تفکیک از خداست بواسطه مخلوق بودن.
دوم از مشتاق بودن فلک به اهلش و نیز گذارا بودن اهل در فلک اشاره دارد، عجبا که اهمیت این نکته اینجاست که آنان که افلاک بدیشان مشتاق ترند، غالبا از سلک نابکارانند.
سوم آگاه نبودن انسان به اسرار فلک است، اسرار فلک جز علوم نیستند که قابل کشف باشند، بلکه در دایره خرد تبیین میگردند.
چهارم هر بیت از شعری اینچنین همچون کلمه قصار و رساله ایست که بیان کردن آن پیامبری میخواهد .
عباس صادقی زرینی در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲:
بسیار زیباست
البته منظور نامه خشک و خالی ست
الناز در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد صبا (در دستگاه شوشتری):
جمال صفوی هم تصنیف زیبایی از این اثر دارن.
آینهٔ صفا در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۹:
To keep your love, every trick I conjured, is naught
To avoid your loss, every tear I bled is naught
To flee your pain, an ounce of cure I seek not
None can then cure me, for, my pain is naught
Pour garder ton amour, tout art que j’invoque n’est rien
Pour éviter ta perte, chaque larme que j’ai saignée n’est rien
Pour fuir ta douleur, nul remède je ne cherche
Nul ne peut alors me guérir, car ma peine n’est rien
مهرناز در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
ممنون از خانم بی نام.
برمک در ۸ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵:
خالقی در این بیت یدینگونه اورده«یلان را به قلب اندون جای کرد» که راست نیست
درفش دلفروز بر پای کرد
سپه را میان اندرون جای کرد
درفش دلافروز برپای کرد میان اندرون سپه جای کرد
سپه را میان = بمیان سپه
حسین پوراکبر در ۸ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۱ - آمدن آن امیر نمام با سرهنگان نیمشب بگشادن آن حجرهٔ ایاز و پوستین و چارق دیدن آویخته و گمان بردن کی آن مکرست و روپوش و خانه را حفره کردن بهر گوشهای کی گمان آمد چاه کنان آوردن و دیوارها را سوراخ کردن و چیزی نایافتن و خجل و نومید شدن چنانک بدگمانان و خیالاندیشان در کار انبیا و اولیا کی میگفتند کی ساحرند و خویشتن ساختهاند و تصدر میجویند بعد از تفحص خجل شوند و سود ندارد: