گنجور

حاشیه‌ها

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بشنو این نی چون حکایت می کند
(بشنو از نی چون حکایت می کند)
از جدایی ها شکایت می کند . 【مولوی】
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
▣ راوی به مخاطب «دسترسیِ» مکانی یا ذهنی دارد که او را به «شنیدن» ، «امر» و یا «دعوت» کرده است .
▣ اگر فعلِ بشنو را صرفاَ یک فعلی بدانیم که فقط معنایِ «امر» در آن مندرج است باید بگوییم که راوی به «مخاطب سنجی» اعتقادی ندارد و به همگان دستورِ گوش سپاری داده است اما اگر این فعلِ امر را نوعی «دعوت و بارِ عام» به شمار بیاوریم می توانیم بگوییم هر کسی بنا به لطفِ و سخاوتِ راوی می تواند استحقاقِ مخاطبِ راوی شدن را پیدا کند و در پذیرفتنِ آن آزاد است .
▣ راوی در ابتدایِ امر به «قالب» و «مضمونی» که قرار است توسطِ مخاطب شنیده شود اشاره کرده است . این اشاره شاید احترام به حقوقِ مخاطب است که از ابتدا باید بداند که قرار است مخاطبِ چه چیزی باشد و چه چیزی بشنود . 
▣ «قالبِ» کلامِ راوی بنا به گفته ی خودش حکایتی شکوه گونه است است با «مضمونِ» جدایی .
▣ عاملی که باعث شده راوی سخن بگوید «جدایی» است .
▣ راوی نمی گوید جدایی از چه چیزی یا از چه کسی . این نگفتن یا از لوازمِ تدوین و چینشِ حکایت برای تولید انتظار و جذابیت است و یا راوی پیشاپیش فرض را بر آن نهاده است که مخاطب می داند او دارد در مورد جدایی از چه چیزی و یا چه کسی سخن می گوید .
▣ به هر حال این راوی است که آغازگر ارتباط است و شاید با این ارتباط و با این مخاطب گیری ، به دنبال این است که از بار سنگین جدایی خود بکاهد . یعنی میل ندارد که این حکایت و شکایت از جدایی را در خود نگه دارد .
▎ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه / 13دی ماه 97
پیوند به وبگاه بیرونی

nabavar در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

علی جان
زحمت کشیده ای ، دست شما درد نکند
کاش حاشیه های قبلی را می خواندی ، سرکار خانم سمانه، م همین نشانی را داده بودند ،
با این حال چه خوب که یاد آوری کردی و باعث شد نگاهی مجدد به تفسیر دیباچه داشته باشیم
پایدار باشی

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵:

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت بِه از آنی
خلایق: مردم،مخلوقات
ثانی: دوّمی
معنی بیت: مردم همه گفتند که تو در زیبایی وجمال، یوسف دوّم هستی امّا وقتی که من به تودقیق تر نگاه کردم دریافتم که به راستی تو بهتر ازآنی که مردم گفته اند.
هرکس که دید روی توبوسیدچشم من
کاری که کرددیده ی من بی نظرنظرنکرد
شیرین تر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
معنی بیت: ای پادشاه خوبان،وقتی که لبخند می زنی بسیاردلپذیرتر وشیرین تراز آن می شوی که من بگویم توشیرین زمانه هستی، توازشیرین ِ خسرو نیز شیرین تری.
اجرها باشدت ای خسروشیرین دهنان
گرنگاهی سوی فرهادِ دل افتاده کنی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
معنی بیت: دهان کوچک وتنگ تورابه غنچه نمی توان تشبیه نمود چراکه غنچه هرگزبه این تنگ دهانی وجودندارد.
جان فدای دهنت باد که درباغ نظر
چمن آرای جهان خوشترازاین غنچه نبست
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
سوسن: گلی است معروف که انواع مختلفی دارد. یکی ازآنها سفید که پنج گلبرگ و پنج کاسبرگ دارد وبه همین سبب به ده زبان ویا سوسن آزاد معروف شده است.
معنی بیت: صدهابارخودت گفتی که روزی ازدهانم توراکامیاب خواهم نمود ای حبیب چرا به گفته ی خودعمل نمی کنی وهمانندِ گل سوسن چراسرتاپا زبان هستی!
به سان سوسن اگرده زبان شودحافظ
چوغنچه به پیش تواَش مُهربردهن باشد
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
معنی بیت: می گویی به توکام می دهم وجانت رامی گیرم من می پذیرم امّا بیم آن دارم که جانم رابگیری وکام ندهی!
به لب رسید مراجان وبرنیامد کام
به سررسید امید وطلب به سرنرسید
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی
خدنگ: تیر
"سخت کمان": کسی که کمان سخت و محکم را بکشد.
2. آن‌که در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد؛ تیر‌انداز ماهر و پرزور
معنی بیت: چشمان توبقدری نافذ وقدرتمنداست که تیرعشوه وغمزه را از سپر جان عبورمی دهد، چه کسی چشم مست و بیمار دیده است که اینچنین در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد!
عدو باجان حافظ آن نکردی
که تیرچشمت ای بروکمان کرد
چون اشک بیندازیش از دیده ی مردم
آن را که دَمی از نظر خویش برانی
معنی بیت: آن کسی راکه لحظه ای ازچشم می اندازی وازنظر می رانی درنظرمردم چنان بی اعتبار وبی ارزش می شود که گویی قطره ی اشگی بوده وازچشم افتاده است.
من اَرچه درنظریارخاکسارشدم
رقیب نیزچنین محترم نخواهدماند

نکیسا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴:

با درود..تن ها در بیت فوق کاملا اشتباه میباشد و کلمه تنها صحیح است...دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد...شاعر چون از درد عشق رنج میکشه...و درد هجران برای عارف شیرین تر از وصال هست...برای همین شاعر به طعنه به دل خودش میگه که به تنهایی خو بگیر و از عشق بگذر ..چون دلی که عاشق نباشه درد و بلایی هم نداره و راحت زندگی میکنه...این بیت یک طعنه کاملا اشکار به راحت طلبی انسان هایی هست عاشق نیستن و درد هجران هم ندارن...سپاسگذار

امیرشریعتی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱:

سلام
لطفا در مصرع دوم از بیت سیزدهم، جمعیت را تصحیح بفرمایید، به طور اشتباه جمیت تایپ شده...

پیمان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

اگر معنای افیون ، عینِ بنگ و مخدر و ماریجوانا است ، پس باید معنای شراب در تمام ابیات مشروبات الکلی باشد؟!؟!

شمس تبریزی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

با سلام.
"درد سخن نمیکند" بر طبق شرح سودی بر حافظ به معنای "احساس درد دل نمی کند"می باشد.

شهرزاد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

دوست عزیز
(و) را در بیت اول بصورت حرف صداددار ُ تلفظ کنید وزن بیت حفظ میشود.

شاپور بختیار در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴:

از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم...کزبیم مور در دهن اژدها شدم
واقعا حق گفتی

احسان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

بادرود به دوستان...درمورد خوانش شعر منطور شاعر میتواند صفت یاری ویاوری باشد نه یک تن که یارو یاوراست چون درمصرع دوم هم به همینـ قرینه ازصفت دوستی استفاده کرده و نه یک تن دوست ....ودربرابرهردو کلمه هم یاران ودوستدا ان رو قرارداده که یاران دارای صفت یاری و دوستداران دارای خصیصه دوستی ودوست داشتن هستند که این با دستورزبان فارسی همخوانی بیشتری داره وگرنه میشه دوستداران روهم به عنوان افرادی که دارای دوست بودند معنی کرد....و شعر حافط به سبب رندانه بودنش ممکن است همه ی این ها یا هیچکدام باشد وزیباییش هم همین است ...واصولا هرکس به زعم و نطر ودانش خود درکی ودریافتی از این گفتاردارد.... هرکه ازظن خود یاراوست ....

حسن در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

درباره مصراع دوم بیت ششم اتفاقا همین قرائت ثبت شده درست‌تر و خوش معنی تر است. شاعر میگوید: اینکه میگویم مرا بکشد به این دلیل نیست که از قتل خوشم می‌آید، بلکه به دلیل علاقه‌ام به دست و پنجه قاتل (معشوق) است. در صورتیکه که در قرائتی که دوستان پیشنهاد می‌کنند، قاتل به معنای عام مراد می‌شود که یعنی قتل را از دست و پنجه یک قاتل دوست دارم!

رامتین در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

من این غرل دیگه ای که با همین بیت شروع میشه، رو هم شنیدم:
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شده‌ام از بهر خدا
زان زار تو مرا یک سلسله کن
آخر تو شبی رحمی نکنی
بر رنگ و رخ همچون زر من
...
متن کاملش رو "علی" تو این صفحه نوشته.
کسی میدونه شاعر این یکی غرل کی هستش؟؟

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۸:

به نام او
کجایند حاشیه نویسان بی حاشیه !!

mobiniqow در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:

داره میگه باید درست درمون تلاش کنی

mobiniqow در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱:

شما واقعا فکر میکنید حصرت خیام نمیدونه برای چی افریده شده؟ این بزرگوار داره به ما گوش زد میکنه که به دنبال جواب این سوال بریم وزندگی خودمونو صرف هیچ و پوچ نکنیم

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:

به نام او
جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
مولانا از دیدگاه مربی عرفان با جان سخن می گوید و این تن خاکی که دارای اسم ونشان است مد نظر او نیست.
ای جان در این سرای بی نام و نشان تا کی سرگردان و حیران معطل مانده ای
از این آشیان غریب برگرد تا پریشانی و حیرت به پایان رسد.
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی
صدها کتاب و نوشته با صدها آیت و نشانه از طرق مختلف به تو مسیر بازگشت را نشان می دهند ولی تو به آنها توجه نمی کنی و یا نمی خواهی که برگردی !
گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی
اگر به این نشانه ها و پیغام ها توجهی نکنی سرنوشت بالاخره تو را بر سر راه خواهد آورد ولی به دشواری و مصایب متعدد دچار خواهی شد.
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
برگرد زیرا که در آن دنیای ظاهری که همچون قفسی برای توست قدر و مرتبه و ارزشی برای تو قائل نخواهند شد و سعی بر این دارند که تو را محبوس نگاه دارند و از گوهر وجود تو که از معدن جواهرات الهی سرچشمه می گیرد سوءاستفاده ها می کنند!
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
از این بیت به بعد منظور شمس الحق تبریز است و وصف بزرگی او در دیدگاه مولانا
ای ( نام نمی برد زیرا که دیگر در اسم نمی گنجد)
آنکه از قید دل و جان حیوانی آزاد گشته ای و از این قالب های دون بیرون آمده ای و از این دنیای ظاهری خارج شده ای باز در نظرگاه من بیا زیرا که تو از بلند پروازان هستی و من برای آموختن پرواز به تو نیازمندم!
هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
هم آب حیات هستی و هم خود جویبار اتصال به منبع حیاتی و همچنان خودت هم به سوی منبع در حال سعود کردن هستی.
هم مقتدر و هم مهربانی و هم خیلی بهتر از این صفات در تو هست.
چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی
از تو تا روح آیا فاصله ای هست ؟ آیا تو بالاتری یا روح مجرد ؟ تو همان روح مجرد هستی یا پرتوی از نور خداوندی که بر من تابیده ای؟
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
تو همچون نور ماه تابان در تاریکی وجود من تابیده ای و وقتی از تو می گویم کام من شیرین می گردد
ای مربی من ای خدای من تو در میان مربیان یگانه هستی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
هر آینه از تو زیبایی و شکوه به ما ارزانی می شود و ما دل و جان و سر خویش را در این راه می بازیم
هیچ داد و ستدی و بازاری از این معامله پرسود تر و ارزنده تر وجود ندارد.
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
در ازای جان ناقابل حیوانی ما که در راه عشق تو قربانی می کنیم روح جاوید به ما می بخشی
اگر تو به ما زهر هم بنوشانی همان سرچشمهء آب حیات ما وجودهای بی وجود است.

حمید در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:

سلام
در خصوص بیت سوم :
در جایی اینگونه دیدم :
صورتگر زیبای چین گو صورت درویش بین
یا صورتی برکش چنین ، یا توبه کن صورتگری
که بسیار روان و به معنی نزدیک تر است

علی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا باتوجه به مصراع قبل می توان گفت به آیه قران اشاره دارد که خداوند گوشت پرندگان و ماهی را برای انسان حلال کرده و به انسان نعمت داده است ان هم از سر بنده نوازی و بنده پروری

ارسلان انصاری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶:

مصرع اول درستش اینه
در مرو پریر لاله آتش انگیخت
اینجوری،چهار شهر(مرو،بلخ،نیشاپور،هرات)چهار زمان(پریر،دیروز،امروز،فردا)چهار بار گل و عناصر چهار گانه باد و اتش و خاک و اب اومده

Majid Alizadeh در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۵:

به نظر می آید در بیت اول مصرع دوم باید به جای خواهی ، همی خواهی باشد .

۱
۲۵۹۹
۲۶۰۰
۲۶۰۱
۲۶۰۲
۲۶۰۳
۵۵۲۷