گنجور

حاشیه‌ها

یاسر رحمانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

هنگام تنگدستی ... بنظرم غلطه
در "فقر" و "تنگدستی" در "عیش" کوش و "مستی"
کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا
فقر درمقابل عیش
تنگدستی در مقابل مستی

مهمان جنت اباد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:

اعمال روزجزا دو نوع است انهائیکه کاسه ایشان مملوازعمل می باشد هم میبینند وهم می شنوند اماکسیککه دفتراواز کار خیرخالیست وعملی نمی بیند که فمن یعمل مثقال ذرة خیرایره یعنی می بیند ومنتظر شنیدن خبرعفوالهی می باش ولی شنیدن کی بودمانند دیدن خدارحمت کند مصلح الدین شیخ سعدی را وازضعیف بودن زبان فارسیم ازاقایان اهل ادب بوزش می طلبم

یونس در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان:

ممنون جناب صلاحی عزیز
به نکته زیبایی اشاره کردید.

محمدی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

بعضی از دوستان جوری تعجب کردن از مدح علی توسط مولوی که انگار اهل سنت محب اهل بیت نیستند. نه دوستان، اشتباه به عرض شما رسوندن. اونها بیشتر از خیلی از ماها دوستدار اهل بیتند. اما به سر و سینه نمی زنند و قبور را نمی پرستند.

محسن فرشاد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

درودبرشما سپاسگزار می شوم درمصرع اول بیت اول فاصله با و شدم را حذف بفرمائید.
سپاسگزارم

مرتضا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹:

بنظر میرسه تیتراژ ابتدایی سریال یک همخوانی باشه و چاوشی دخلی در خوندنش نداره

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
"نسیم صبح سعادت" کنایه ازبادملایم سحرگاهی یا همان بادصباست که به منزلگاه معشوق دسترسی دارد ،به بوی گیسوان اومزیّن است وبرای عاشق سعادت بخش وجان فزاست.
معنی بیت: ای بادصبا که نسیم تومایه ی رستگاری عاشقانست به همان نشانیِ کوی معشوق در فرصتی مناسب که خودت نیک می دانی گذرکن....
ای صبا نکهتی ازکوی فلانی به من آر
زاروبیمارغمم راحت جانی به من آر
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
به مردمی نه فرمان: ازروی لطف ومردم داری نه ازروی دستور
معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی توپیامرسان عاشق ومعشوقی وبه خلوتگاه راز معشوق دسترسی داری عشَاق چشم به راه توست ازتو نه به دستور بلکه ازروی لطف وبزرگواری می خواهیم چنان حرکت کنی فاصله راطی کنی که خودت بهترمی دانی
مامَحرمان خلوتِ اُنسیم غم مخور
باآشنا سخن آشنا بگو
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لَعل روح فزایش ببخش آن که تو دانی
"لَعل روح فزا" کنایه ازلب سرخ وآبدار که برای عاشق روح افزاست.
معنی بیت: ای صبا ازجانب من به معشوق بگوکه ازاشتیاق تو جانم برلب رسیده است. بگومحض رضای خداازآن لبهای روح افزایش، ( ازآن بوسه ، کلامی دلنشین یاجرعه ای شراب که جان مرا ازمرگ نجات دهد) وتوبهترمی دانی برما عطاکن.
دوش گفتم بکند لَعل لبش چاره ی من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند!
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
معنی بیت: درادامه سخن...‌‌. به حبیب بگو، این غزل واین نامه را من بصورت اشاره ورمزآلود نوشتم تا رازمن وتو ازنامحرمان ورقیبان نهان بماند تونیزازروی لطف ومرحمت چنان بخوان که فقط خودبدانی.
غم حبیب نهان بِه زگفت وگوی رقیب
که نیست سینه ی ارباب کینه محرم راز
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکُش چنان که تو دانی
" تیغ" می توانداستعاره از: مژگان، ابرو، غم یا شمشیربوده باشد.
معنی بیت: شمشیرتوهمچون تشنه ای که مدام درآرزوی آب است بی وقفه به کشتن ما می اندیشند حال که اسیرخویش راشکارکرده ای تعلّل مکن همانگونه که خودمی دانی جانش رابگیر.
منِ شکسته ی بدحال زندگی یابم
درآن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقه‌ایست نگارا در آن میان که تو دانی
کمر: کمربند.
کمرِ زرکشت: کمربند زرکش تو، کمربند زربافت، ویا کممربندی که طلا می کند. چراکه در قدیم سکّه های طلا رادرکیسه های کوچک زیرکمربند می گذاشتند حافظ با زبان ایهام به مخاطب خویش(احتمالاً شاه شجاع) این "نکته ی باریک" را می رساند که من می دانم که تو درزیرکمربند خود سکّه های زرنهان کرده ای!
"امید درکمرکسی داشتن"کنایه ازامیدبه وصال اوداشتن است.
دقیقه: نکته ی باریک(طلاهایی که درمیان کمربند نهان کرده ای). ضمن آنکه به باریک بودن کمر نیزاشاره دارد.
در آن میان: در آن کمر
معنی بیت: ای حبیب، به وصال تو چگونه دل خوش کنم؟ نکته ی باریک و ظریفی در کمر توست که تنها خودِ تو از آن باخبر هستی!
سخنت رمزدهان گفت وکمر سِرّمیان
وازمیان تیغ به ما آخته ای یعنی چه؟
یکیست تُرکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
دراین معامله: دراین سودای عشق
تازی: عربی
معنی بیت: ای حافظ زبان ترکی وعربی درسودای عشق تفاوتی ندارد. سخنان عشق آمیز را به هر زبانی که خود بهترمی دانی بیان کن. محبّت وعشق زبانی فراگیر وفراشمول است وهمگان فارغ ازهرزبان وهرملیّتی آن رابه سهولت درک می کنند.
حدیث عشق زحافظ شنونه ازواعظ
اگرچه صنعت بسیاردرعبارت کرد

سلیمان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:

برای ابهام زدایی بیت ششم لازم نیست نسخه خطی باشه یا حافظ رو از گور بیرون بکشید ! معنای همین کلمه پارسا را اگر درست بدانید میفهمید کلمه پارسا صحیح است و اگر کلمه گوشه گیری که دوست عزیزمان گفتند قرار بدهید کل فوندانسیون شعر از نقطه نظر معنا و مفهوم بهم میریزه ! با تشکر

امیر فارسی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

پدربزرگم مرحوم علی فارسی در پاسخ به این بیت حافظ که میگه
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید
مگفت:
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند تا چند نشینم که نوبت ظفر آید؟

فرید در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

این همه اختلاف نظر و دید گاه های متفاوت درباره حافظ و اشعارش مسئله جدیدی نیست، فقط مشکل از آنجا شروع می شود که هر کس اصرار دارد که نظرش، نظر درست است...!؟
در کل این همه اختلافات در آراء انسان را به یاد داستان فیل مثنوی مولانا می اندازد.
مولانا گوید:
مردمی که فیل ندیده بودند شب هنگام به شوق دیدن فیل که در اطاقی تاریک بود رفتند. چون با چشم قادر به دیدن نبودند و شوق به دیدن فیل داشتند، بر فیل دست مالیدند، با تماس فیل هر کدام تصوری غلط از او یافتند. برخی دست به گوش او کشیدند، فیل را بادبزن دیدند. برخی خرطوم اورا لمس کردند، اورا مانند ناودان دانستند و...
مابقی ماجرا از زبان مولانا:
هم چنین هریک بجزوی چون رسید.. فهم آن می کرد هر جا می تنید
از نظر گه گفتشان بُد مختلف... آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر کس اگر شمعی بُدی... اختلاف از گفتشان بیرون شدی
«مثنوی، دفتر سوم»
منبع، حافظ
هاتف می خانه عشق

nabavar در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:

محمود آقا
عاید به خیر بادِ صباح و مسای تو
گویا بر این ماناست:
عبادت کنندگان صبح و شام برای تو دعای خیر کنند.
عائد = عبادت کننده

نعمت الله در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۷:

عبارت صحیح ( گر تو ((می خواهی ))که بینی روی او ) هست ، که نمی خواهی نوشته شده .

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

معانی لغات غزل(246)
عید : منظور عید فطر است.
بروی شاه ببین ماه و : ماه نو شوّال را به روی شاه نو کن .
دل برگرفته بودم: دل کنده بودم ، دل کنده شده بودم .
پاکان روزگار : مقصود همان یاران در انتظار است که در بیت مطلع شاعر از آنها یاد می کند و آنها هستند که کاری کرده و جلسه باده خواری را انداخته بودند .
فرصت شمار عشرت و :‌شادی و خوشی را فرو مگذار و آن را از دست مده .
قصه جمشید کامکار : منظورجَم فرزند تهمورث است که بانی عید نوروز بودو در بامداد این عید به هنگام طلوع خورشید تاج بزرگی بر سر می نهاد و با طلوع آفتاب تاج او درخشیدن می گرفت و به این سبب او را به نام جم –شید می نامیدند که به معنای پادشاه خورشید است . او مخترع شراب وتیر کمان بود و عمری طولانی داشت ودر آخر عمر از خدا پرستی دور شده ادعای خدایی می کرد . ضحاک تازی مار دوش بر او چیره شد و این داستانها در مجموع به نام قصه جمشید به کار برده شده است.
نقد جان : ( اضافه تشبیهی ) سکّه جان.
کرشمه: ناز وادا و غمزه.
زیب: زینت .
جام مُرصّع: جامی که با سنگهای قیمتی و جواهر ومروارید زینت شده و جواهر در نقش آن به کار رفته باشد.
دُرّ شاهوار: گوهر ممتاز، کنایه از شعر حافظ .
پرده پوشی: نادیده گرفتن ، از سر تقصیر گذشتن.
عفو گریم : گذشت بزرگوارانه .
قلبِ ما: سکّه تقلبی ما، زر ناسره ما، دل ما و مقصود شاعر در اینجا پس از تعریف از شعر خود در بیت بالا تواضعی است که به جبران آن تعریف ، شعر خود را نقد کم عیار می خواند .
تسبیح : سَبحَه ، صد رشته صد دانه یی که شیخ و زاهد با آن به ذکر می پردازند.
چو رفت روزه و …: همچنانکه که روزه سپری شد .
از دست رفت: کار: ( مضارع قریب الوقوع) کار از دست می رود.

معانی ابیات غزل (246)
(1) عیدفطر و آخر ماه رمضان و پایان فصل بهار و گل است ویاران جمع و چشم براه منند . ساقی ( تو هم ) هلال ماه را بر روی شاه نو کن و شراب بیاور .
(2) از فصل گل و بهار دل کنده بودم که یاران وحریفان ، این پاکان روزگار همتی به خرج داده و کاری کرده و جلسه عیش و نوش بره انداخته اند.
(3) زمان شادی و خوشی را از دست مده و هوشیارانه ، داستان جمشید ولذّت جام شراب و جام جهان نمای او را با گوش دل بشنو.
(4) چیز دیگری جز نقدینه جان در اختیار ندارم . شراب کجاست تا نوشیده و این جان را هم به پای ساقی خوشرفتار بریزم .
(5) دولت ، دولتی خوب و پادشاه ، خسروی بزرگوار است . خداوندا او را از چشم بد زمانه محافظت فرما.
(6) شاها با شعر من شراب بنوش که جام جواهر نشان شراب تو به مروارید شاهانه شعر من زینت دیگر می بخشد.
(7) آز آنجایی که گذشت برزگوارانه تو اقضای چشم پوشی از قصور ما را دارد ، از این زر ناسره ما که سکه کم عیاری است در گذر .
(8) از آن می ترسم که در روز قیامت و حساب ، بین سبحه شیخ و خرقه رند شراب خوار فرقی قائل نشده و هم ارز به حساب آیند .
(9) حافظ، از آنجا که ماه روز نو سپری شد و فصل گل هم در حال سپری شدن است، ناچار شراب بنوش که فرصت مناسب از دست می رود .

شرح ابیات غزل (246)
وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
سنایی : مـا را مـدار خـوار کـه مـا عـاشـقـیـم و زار بیمار و دل فگار وجدا مانده از نگار
خاقانی: پـیـش لـب تـو حـلقـه بـگوشیم بـنفشه وار لبها بنفشه رنگ ز تبهای بی قرار
خواجو کرمانی : مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار ساقی زجام لعل لبت باده یی بیار
در این غزل هیچگونه شکوه و شکایتی از معاندین و مخالفین به چشم نمی خورد . هیچگونه گله و شکایتی از سختگیریهای محتسب و فقدان می و میخانه در کار نیست و صحبتاز یک شاه کریم و بزرگواری در میان است که جز شاه شیخ ابواسحاق اینجو کس دیگری نمی تواند باشد . این غزل در سالی که ماه رمضان در فرجه پایان فصل بهای قرار گرفته و عید فطر مقارن روزهای آخر ایام بهاری بوده است در یکی از سالهای سلطنت شاه ابواسحاق به نظم کشیده شده است. شاعر دوستان هم پیاله یی داشته که تحت عنوان پاکان روزگاردر بیت دوم غزل خود از آنها نام می برد و چنین می گوید و خطاب به ساقی می گوید که عید ماه رمضان مقارن روزهای آخر بهاری فرارسیده و مانع باده نوشی بر طرف گردیده تو هم ماه نو را با نگاه کردن به روی شاه ، نو کرده و شراب بیاور که من تقریباً در این آخر فصل بهارو گل به مناسبت انطباق آن با ماه رمضان از باده نوشی و خوشباشی در طرف چمن دل کنده بودم که خوشبختانه دوستان هم پیاله ، کار با ارزشی انجام داده وانجمنی آراسته ودر انتظار این اند که من بدانها بپیوندم .
شاعر پس از چند بیت ، مبنی بر قدر فرصت شناختن و در راه باده نقد جان داده و سپاسگزاری از نعمت آزادی که در زمان شاه ابواسحاق به چشم می خورد خطاب به شاه وقت می فرماید با شنیدن شعر من در جام مرصّع شراب بنوش که این کار تو زینتی بر زینت شعر من که به مانند درّ شاهوار است می افزاید و این تفاخری است که بلافاصله شاعر با حالتی متواضعانه در بیت بعد جبران کرده و می گوید تو بزرگواری و اگر این شعر با حالتی متواضعانه در بیت بعد جبران کرده و می گوید تو برزگواری واگر این شعر من سکه کم عیاری است به چشم اغماض در آن بنگر آنگاه به دنبال آن و وصل به همان مطلب بالا تمثیلی متوسل می شود که منظور باطنی خود را در پرده بازگو کرده باشد و آن این است که شاعر از آن می ترسد که در پیشگاه شاه شعر او با شعر دیگر شاعران به یک معیار سنجیده شده و با یک چشم دیده می شود و گرنه این بیت لطیف در این موضوع غزلکاملاً غریب وار جلوه خواهد کرد و از آنجایی که در غزل، بر خلاف مثنوی ، فرجه توضیح و تشریح مقصود کاملاً محدود است. بر خواننده دقیق است که با استغراق در حوزه اندیشه شاعر مقصود باطنی او وایهام این بیت دسترسی پیدا نماید.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

محمود در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:

سلام
در بیت " تا آفتاب می رود و ... " مبنای استفاده از لغت "عاید " را متوجه نمی شوم. چرا " آید " استفاده نشده است

یوسف در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳:

به نظر من حافظ در جواب کسی که احتمالا آدم باسواد و معروفی هم بوده این شعر رو گفته، گویا هر سری از بالا به حافظ و همفکرانش نگاه میکرده، و خوردن می انگوری رو درست میدونسته و پیشنهاد هم میداده که شما هم بخورید،
در جواب دوستمون که گفته عقیله یعنی با ارزش و اینا، به نظر من که حافظ به طرف گفته تو خودت به عاقلی که گرفتاره و اعتیاد به الکل داره معروفی،
من حس میکنم درانتهای مصرع اول بیت آخر باید علامت سوال یا تعجبی باشه، پس بنابر این در جواب دوست دیگه که گفته تناقض میگم که مصرع اخر برای مخاطب حافظ است نه خود حافظ
این نظر بنده هست ببخشید اگه بی معنی بود

رضا س در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

هوشنگ ابتهاج در نسخه ای که از دیوان حافظ منتشر کرده این رو زیر عنوان "قصیده در مدح شاه منصور" آورده. به نظر من درسته که ابیاتش از استاندارد غزل بالاتره ولی لحنش با قصاید حافظ که در مدح شاه شجاع یا شاه ابواسحاق و محمد صاحب عیار گفته متفاوته و به غزلیاتش نزدیکتره. بیت آخر هم اینکه این غزل یا قصیده فقط در مدح شاه گفته شده باشه رو زیر سوال میبره. شاید هم با توجه به اینکه این شعر در اواخر عمر حافظ گفته شده، از تجربه ش استفاده کرده و فقط نخواسته مداحی صرف باشه و لطافت غزلیاتش رو در این شعر آورده.

عباسی - فسا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:

سلام دوستان عزیز
برخی بزرگواران در نظراتشان تصور فرمودند که أحداق جمع حدیقة (بستان – باغ) است
حدیقة جمعش حدائق است هرچند امر واضحی است ولی چند مثال قرآنی به جهت رفع شبهه برخی دوستان:
فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ (60 نمل)
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (31 و 32 نَبأ)
وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاکِهَةً وَأَبًّا (30 و 31 عَبَس)
دوستانی که فرمودند : این آهو مرا آواره باغ ها کرد دقت داشته باشند که معنی این سخن چیست؟ فرض که ترجمه را بپذیریم عاشق وقتی از سوز عشق آواره میشه سر به کوه و بیابان می گذارد نه اینکه آواره باغ شود. باغ جای خوشی است
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
اما ترجمه دقیق:
حَدَقَة (سیاهی چشم) جمعش: حَدَق، حَدَقَات، أَحْدَاق و حِدَاق
سَبَی: به اسارت درآورد، اسیر کرد
الظَّبْی: آهو
لَقِیتُ الأُسْدَ فی الغاباتِ لا تَقوی عَلَی صَیدی
و هذا الظَّبْی فی شیراز یَسْبینی بِأَحْداقِ
شیرها را در جنگل ها و بیشه ها دیدم که نتوانستند مرا صید کنند
و این آهو در شیراز با سیاهی چشم مرا اسیر کرد
ضمنا بِأَحْداقِ در واقع بِأَحْداقٍ بوده که در عربی در چنین جایی تنوین گذاشته نمی شود و با تلفظ ای خوانده می شود: بِأَحْداقی
أیام عزت مستدام
جایتان در جوار سعدی شیرین سخن خالی

رهگذر در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

به نام هو که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
به نام انسان کامل
چه شعر زیبایی
من در حدی نیستم که بخوام درمورد حافظ و یا عرفان بحث کنم....این کار صاحب دلان و اهلش هست که اهلش گمنام هستند اکثرا... دوستان حافظ وحدت وجودی بوده و اهل عرفان بوده و عرفان مخرج مشترک همه ادیان هست
بقول بابا طاهر خوشا انان که دائم در نمازند..
در مورد شراب هم که بحث دوستان بوده خیام جواب این دوستان رو به خوبی داده که از خیام میپرسند شراب خوبه یا بد که میفرماید تا که خورد....؟!
شراب خوردن یا نخوردن حافظ مسئله مهمی نیست واقعا..
ظاهر رو نچسبین و باطن رو فراموش کنید، همون طور که بر زخم های امام حسین (ظاهر)گریه میکنیم و افکارش رو که باطنش هست و عملش رو فراموش میکنیم....بقول شریعتی حسین بیشتر از انکه تشنه اب باشد تشنه لبیک بود ولی افسوس که به جای افکارش زخم هایش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی معرفی کردند...
در هر وادی همه چیز تغییر میکنه چه بسا کاری که در وادی قبلی عبادت و کار خوبی بوده در وادی بعدی حتی گناه هم محسوب بشه
این بزرگان به جایی رسیدند که دائم مست بودند از وجود خدا و عشق به او...
از بزرگان ادبیات هم بابت اینکه سواد درست نوشتن و کلمات رو بجا استفاده کردن رو ندارم عذر خواهی میکنم
به امید اندیشه و خرد و توفیق عمل
یا حق

علی راد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است:

عقلِ کُندِ تن‌پرست
چه گزاره‌ی جالبی!
جای بحث دارد. وابستگی عقل به تن نه به جان. تن‌خاکی و نه جان‌افلاکی. جایی که عقل به زمین و خاک مشغول شود و از آسمان و ورا غافل، صاحب خردمندش عار خواهدداشت از داشتنِ آن و دیوانگی و «بی‌عقلی» را انتخاب می‌کند.
یک پرسش: حال اگر عقل خاک‌پرست و به تَبَع آن کُند نباشد چطور؟ آیا می‌توان در مقابل عقل‌کند‌تن‌پرست*، عقل‌تُند‌جان‌پرست** متصور شد و ضمن بیگانگی با عقل اول، به عقل اخیر متکی شد؟!
___
* پرست اول از ریشه‌ی پرستیدن
** پرست دوم با ربشه‌ی پرستاری (؟)

هانیه سلیمی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

تشکر از آقای اسماعیل فرازی برای خوانش این غزل و انتخاب موسیقی و افکت های خلاقانه

۱
۲۵۹۸
۲۵۹۹
۲۶۰۰
۲۶۰۱
۲۶۰۲
۵۵۲۷