گنجور

حاشیه‌ها

ادریس فیروزیان در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

با سلام، بسیار خوشحالم از این که این وبگاه رو پیدا کردم، تبلیغ کنید مردم بدانند چنین وبگاهی هست. خیلی جذاب بود. قصد دارم این شعر رو برای برادر زاده ام تعریف کنم با همین وزن جالب شعر، مطمئنم خوشش میاد.

مونا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

درود بر رضای بزرگوار و سپاس بینهایت بابت مطلب جامعی که فرستادین، امیدوارم گذرتون به تمامی غزل ها بیفته.

سعدی حائری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۹ - ذکر رابعه عدویه رحمة الله علیها:

«بَد بنده‌ای بُوَد که خداوند خویش را از بیم و خوف عبادت کند یا به طمع مزد.»
نه "به بنده ای بود".
"به بندهای بود" معنی ندارد.

کسرا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

با سلام و احترام
با استناد به برنامه گلهای رنگارنگ شماره 114
بیت ذیل از این غزل در سایت وزین شما جا فتاده است .
ز فراق چون ننالم من دل شکسته چون نی
که بسوخت بند بندم ، ز حرارت جدایی

سعدی حائری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

اگر اینست که شما میکنید، آرزو نمی‌کند باید "آرزوم نمی کند" باشد.

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:

عالیه، واقعا یک بیت شعر پیامی رو منتقل میکنه که برا گفتنش باید چند دقیقه حرف میزدی

abbas raee در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۴ - در نعت رسول:

بیت دهم ظاهرا اشتباه تایپی است و باید چنین اصلاح گردد.1
پیش او خود مکن حکایت شب
او چراغ، آنگهی شکایت شب؟

abbas raee در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۹:

شما زندگی نامه حکیم سنایی را بخوانید جوابتون رو می گیرید.!!

رضا چاوشی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

مصرع دوم را در جایی اینگونه شنیده ام : نعره زنان آمد و در را شکست . به نظر شما صحیحه ؟

مهدی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۷ - مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن:

دروود.بنظر میرسد در مصرع دوم بیت اول واژه تسخر به فتح ت و خ و سکون س و ر صحیح تر باشد.

سهراب در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:

آقا پس چرا از صوت استاد موسوی گرمارودی استفاده نکردید؟!!

امیرحمزه شیشه ای در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

این بیت احتمالا اشتباه باشه:
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
درستش باید اینطوری باشه:
پایم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به دست رفتم و چندی به سر شدم

سید علی انجو در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - شکایت پیرزن:

سلام
در نسخه ای که بنده در اختیار دارم مصرع نخست بیت ششم چنین است:
سنگینی خراج، بما «عرصه» تنگ کرد...
احتمالاً «عرضه» اشتباه تایپی نیست؟

بیگانه در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳:

بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست این جا...

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

-..-
بُوَد که یار نَرَنجَد ز ما به خُلقِ کَریم
که از سؤال مَلولیم و از جَواب خَجِل
"حافظ"
اگر چون وُعّاظِ خُلد‌آشنا و جِنّت‌مکان در فَلسفه نَکوشیم و چَشم از دو دَرِ این جهانِ خراب بِپوشیم و به همین طُرفه‌خَلاصی زین دُنیایِ حاضر و دون قانع باشیم و مقامِ خود را به اَشرَفی ارتقاء نَبخشیم خیلی هم سخت و دِل‌گیر نمی‌گُذرَد ولیکن اِمشبم میلِ آنم هست که چراغ‌خاموش با همین پَر و بالِ مَگسی یک‌دو پِلّه از مَنبرِ اَندُه بالا شُده و در چُرت‌که دَر و سَری به صحرایِ مَحشَرَش بِزَنم، همانا که نوحه‌ی‌ِ ما خوَش و به چَشِتان باشد.
.
به دو چَشمِ تو که چَشم از تو به انعامم نیست》
.
_
.
{(ع)یدِ} {(رُخ)سارِ} تو(کو؟) (تا؟) {(ع)اشِقان}
(دَر) (وَفایَت) (جانِ) خود(قُربان) کُنند}
.
او در پیِ پُرسش‌هایِ کلیدی و بُنیادی در آفرین‌َ‌ش و پاسُخ‌هایِ جانانه‌ست و زین‌رو بی‌پرده در بازیِّ لُغات، حرفِ خودش را خوش می‌زند تا به پَرِ قَبایِ یار بَر نَخورَد و عبایَ‌ش نیز، گَهگاهی هم در رُخ و راستایَ‌ش به فاش، در آه و ناله و فریاد و آفرین می‌کوشد.
.
.
(پیرِ) ما گُفت {خَطا بَر قَلمِ صُنع نَرفت}
(آفرین) بَر {(نَظَرِ) پاکِ} {خطا‌پوشش (باد)}
.
.
《عیدِ رُخسارِ تو کو تا عاشِقان
در وَفایَت جانِ خود قُربان کُنند》
_
.
آری او در انجام به چشمِ رُ(خِ) و عینِ عین(ع)، (عید و عاشقان)، چَشم ما را در تایِ رُخسارَش مُنَوَّر کرده و بُرد. زِ همان اِپتدا با آسِ دِل از دَر دَرآمد و سپس آن کو(یِ) لاکَردار،( کو)یی که سر تا قَدَمش در عیبِ بَری بود و از سرِ تا و سازِش و نُمایش خبری نیست ، و وَز آن‌ روست که (تا)یی چند چِهره را به رُخِ ما و روزگار کَشیده است، ماه، ماهِ قُربان است و روز، روزِ داس و خونریزیّ و قُربانی و عاشقانی که به پایِ خود سر در جان و فَرجام دارند و به پایِ خود به تن تا وعده‌گاه به تا و قربانی شُده‌اند و امّا تمامِ زیباییِ کار در جایِ دگر است.
آری آن جا که روزِ قربانی دهم ماهِ تازی‌ست[ دَهُم ماهِ ذیحجه] و از داسیِ ماه ده روزی گُذشته است و ماه رو به کمال و تمامی نهاده و از نو ز چهاردهی میلِ به داسی، و او در ده روز پس از رویَت ماهِ عرب این پُرسش را دارد که (کو) جلوه‌ای ز ابرویِ همچون هلالِ تو تا در وفایِ ماهی‌ات جان و روان و دل و دین را همه در بازم و توفیر کُنم.
.
.
کافر مَبیناد این غَم که دیده‌ست
از قامَتَت سرو از عارِضَت ماه》
.
.
گو شمع میارید در این جمع که اِمشب
در مَجلسِ ما ماهِ رُخ دوست تَمام است
"حافظ"
تنها در تایِ آن‌ (دَرِ) اَفسون‌گَرش باشیم
_____
(تا) عاشِقان (به) بویِ نَسیمَش {(دَهَن)د} (جان)
بِگشود نافه‌ای و (دَرِ) آرِزو بِبَست
"حافظ"
____
.
(تا) (آ)سمان ز (حلقه) (به‌گوشانِ) {(م)(ا)} شود
(کو) (عشوه‌ای ز ابرویِ) همچون (هِلال) تو
"حافظ"

محسن در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۲۹:

با سلام و احترام.
به نظر این حقیر چه بسا مراد خیام از هفت و چار، هفت روز هفته و چهار هفته ماه و در کل گذر زمان یعنی گذشت روز و هفته و ماه و سال نباشد.
این نظر شخصی بنده بود ان شااله به اساتید برنخورد.

سیاوش در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۷:

ضمن عرض سلام؛ معنی مصرع (بی داغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس) چیه؟

حامد در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

واقعا این بین قوی ترین قرص اعصاب هست

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

بر جمالِ تو چُنان صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همه‌ جا بَر در و دیوار بماند
"حافظ"
در اپتدا این گونه به نظر می آید که؛
《صورتِ زیبایِ چینی ، در برابرِ چهره دل‌رُبایِ تو چُنان مات و شگفت‌ زده گشته که آثارِ آن حیرت همه جا بر در و دیوار به صورتِ نقش باقی مانده است》
(دکتر جلالیان)
_
.
ولیکن آیا از ذهنِ درخشانِ او تنها این نیّت و معنی اراده گشته و بر‌ می‌آید و به یادگار مانده است؟ و وی در کوششِ و زنهارِ دِگر چون سعدی‌جان، جمال و جلوه ی یار را به گَزندِ چین و فُسوسِ زیانِ به پوشیدگی نَشِکسته است.
.
[این دولتِ ایّامِ نِکویی بِسَر آید]
.
و یا بیمِ آن نمی‌رود که این رُخِ زیبا در زیانِ فتحه و ضمه در ریش و سِبلَت و چین و شِکَست شود و حدیثِ حیرانی‌اش این بار باژگونه بر در و دیوار چون انگور تا چین بِشوَد.
آن شاعرِ غم‌پَرست و مهربان این‌بار در ناپرهیزی‌ای نیم‌چه تهدیدی و زنهاری در خیال به رویِ یارَش کشیده است، وگرنه حتا به خیال نیز مات و افتاده یار است.
.
گفتم که ماهِ من شو گُفتا اگر بَر آید》
___
.
روز و شب خوابم نمی‌آید به چشمِ غم‌پَرست
"حافظ"

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

که طاقِ ابرویِ یارِ مَنَش مُهَندِس شُد
"حافظ"
آن نقاش، مانی‌وار، چون معماری از بَرَش مهندسی کار کرده و قوسی به طاق و رَواق تا به بَرَش کَشیده است.
_____
.
سعدی‌جان در داستانی به پَند و اَندرزی دلِ یار را تا بدآنجا خالی می‌کُند که مپُرس و کَس را یارایِ شنودنَ‌ش نیست.
____
.
در عنفَوانِ جوانی، چنان که اُفتد و دانی، با شاهدی(طالبی) سری و سرّی داشتم به حُکمِ آنکه حَلقی داشت طَیّبُ الاَدا وَ خَلقی کَالبَدرِ اِذا بَدا.
آنکه نَباتِ عارِضَش آبِ حیات می خورد
در شِکَرش نِگه کُند هر که نَبات می خورد
اتّفاقاً به خلافِ طَبع از وی حرکتی بدیدم که نَپسندیدَم. دامن ازو در کَشیدم و مُهره ی مِهرش بَرچیدم و گفتم:
برو هر چه می‌ بایدت پیش گیر
سَرِ ما نداری سَرِ خویش گیر
شنیدَمش که همی‌رفت و می‌گُفت:
شَپَّره، گر وَصلِ آفتاب نخواهد
رونَقِ بازارِ آفتاب نَکاهَد
این بِگُفت و سَفر کرد و پَریشانیِ او در من اثر.
فَقَدتُ زَمانَ الوَصلِ و اَلمرئُ جاهِلُ
بِقَدرِ لَذیذ العَیشِ قَبلَ المَصائِبِ
باز آی و مرا بِکُش، که پیشَت مُردن
خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
اما به شُکر و منّت باری پس از مُدّتی باز آمد. آن حَلقِ داودی مُتغیّر شده و جَمالِ یوسفی به زیان آمده و بَر "سیبِ زنخدانش" چون "بِه"، (گَردی) نشسته و رونقِ بازارِ حُسنَش شِکسته. مُتَوَقّع که در کِنارش گیرم، کَناره گرفتم و گُفتم:
آن روز که خطِّ شاهِدَت بود
صاحب‌نظر از نَظَر بِراندی
امروز بیامدی به صُلحَش
کَش فَتحه و ضَمه بَر نِشاندی
تازه بهارا وَرَقت زرد شد
دیگ منه، کآتش ما سرد شد
چند خرامی و  تَکبُّر کُنی
دولتِ پارینه  تَصَوُّر کُنی
پیشِ کسی رو که طلبکارِ تُست
ناز بَرِ آن کُن که خریدارِ تُست
سبزه در  باغ گُفته‌اند خوشسَت
داند آنکس که این سُخَن گوید
یعنی از رویِ نیکُوان خطِ سبز
دلِ عُشاق بیشتر جوید
بوستانِ تو گَندِ نازاری‌ست
بس که بَر می‌کُنی و می‌روید
گر صبر کنی وَر نَکُنی، مویِ بناگوش
[این دولتِ ایّامِ نِکویی بِسر آید]
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نَگذاشتَمی تا به قیامت که بَر آید
سوال کردم و گُفتم جمالِ رویِ تُرا
چه شد که مورچه بَر گردِ ماه جوشیده‌ست
جواب داد نَدانم چه بود رویم را
مَگر به ماتَمِ حُسنَم سیاه پوشیدست》
گلستان: باب پنجم ، در عشق و جوانی
___
.
بر جَمالِ تو چِنان صورَتِ چین حیران شد
که حدیثَش همه جا بر دَر و دیوار بماند
"حافظ"
ولیکن با وان نیکُوی و جَمال در‌ تتمه

۱
۲۳۹۷
۲۳۹۸
۲۳۹۹
۲۴۰۰
۲۴۰۱
۵۵۳۹