در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم
حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم
خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم
ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی
جز بدان عارضِ شمعی نَبُوَد پروازم
صحبتِ حور نخواهم که بُوَد عینِ قُصور
با خیالِ تو اگر با دِگری پردازم
سِرِّ سودایِ تو در سینه بماندی پنهان
چشمِ تَردامن اگر فاش نکردی رازم
مرغْ سان از قفسِ خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کُنَد شهبازم
همچو چنگ ار به کناری ندهی کامِ دلم
از لبِ خویش چو نِی یک نفسی بِنْوازم
ماجرایِ دلِ خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغِ غمت نیست کسی دَمسازم
گر به هر موی، سری بر تنِ حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ نشاندهنده احساسات عمیق عاشقانه و دلبستگی به معشوق است. شاعر دربارهی تجربههای خود در سالوس و محبت صحبت میکند و میگوید که اگر به او روی آورد، بلافاصله نزد عارفان خواهد رفت و هر آنچه در دل دارد، فاش خواهد کرد. او به سادگی نمیتواند از خیال معشوق دور شود و هرگاه به یاد او میافتد، درد و رنج را احساس میکند. شاعر همچنین به جستجوی آزادی و پرواز در عشق اشاره میکند و میگوید که حتی در غم عشق، او با دیگری نمیتواند حال دل را به اشتراک بگذارد. در نهایت، عشق و جذابیت معشوق به قدری قوی است که برای او حاضر است همه چیز را فدای محبت کند.
هوش مصنوعی: اگر در میخانهی مغان قدم بگذارم، میدانم که با خودم، چیزی جز دوستی و محبت نخواهم برد.
هوش مصنوعی: امروز تصمیم به توبه دارم و مانند زاهدان عمل میکنم، اما فردا اگر خواستم به میخانه بروم، کسی نمیتواند مانع ورود من شود.
هوش مصنوعی: اگر دست به من بدهد، پرواز من تنها به خاطر زیبایی آن شمع خواهد بود و هیچ پرواز دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم دربارهی زیباییهای حوریان صحبت کنم، چون این موضوع خود به تنهایی مانند زندگی در قصر میماند. اگر با خیال تو، به کسی دیگر فکر کنم و سخن بگویم، برایم بیمعناست.
هوش مصنوعی: آرزو و عشق تو در دل من مخفی مانده و اگر تو تاکنون راز مرا فاش نکردهای، دلیلی بر این است که هنوز عاشقانه به یاد تو هستم.
هوش مصنوعی: به مانند پرندهای که از قفس خاکی خود آزاد شدهام، به دنیای جدیدی پا گذاشتهام که شاید بتواند مرا به سوی شکار شهباز راهی کند.
هوش مصنوعی: اگر همچون ساز زینت نمیدهی دلخوشیام را از لبهای خود، مانند نی، یک لحظهای مرا بنواز.
هوش مصنوعی: من ماجرای دل شکسته و غمگینم را برای کسی نمیگویم، زیرا هیچکس جز تیغ درد عشق تو، نمیتواند با من همدردی کند.
هوش مصنوعی: اگر به هر مویی یک سر بر تن حافظ باشد، مانند زلف تو، همه آنها را در پای تو میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.