علمی(د.ب!) در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
در توضیح مِلک یمین:
ملک یمین (به عربی: مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ) اصطلاحی قرآنی است که به بردگان اشاره دارد. با ضمیر مؤنث در «ملکت» به کنیز یا برده زن گفته میشد. در اصطلاح قرآن ملک یمین به معنای آنچه مالک آنید یا کنیزی که از آن شماست یا برده زن است.
آیه «ملک یمین» به آیه 3 سوره نساء و آیه 6 سوره مؤمنون و آیه 30 سوره معارج اطلاق میشود.
ملک یمین؛ (اصطلاح فقه) به معنی کنیز و غلام؛ چه یمین در لغت به معنی غلبه است و غلام و کنیز از غلبهٔ اسلام میآیند.
مجازاً غلام و کنیز زرخرید را نیز ملک یمین گویند.
کاوه کیانی هفت لنگ در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی:
نمایاندن و روشن کردن عیب دوست به او و موضوع امر به معروف و نهی از منکر دو موضوع و مقوله کاملا مجزای از هم هستند...
بسیار واضح و بدیهی است که در اندیشه سعدی نشاندن و نمایان ساختن عیب دوست عملی بسیار پسندیده و نیکوست و سعدی در این باره کسی را دوست واقعی خویش میداند که عیب هایش را به او نشان دهد و برایش بازگو نماید .
از طرفی شیخ اجل معتقدند که به زشتی یا حتی خوبی عمل کسی کاری نداشته باش و تنها به زشتی یا خوبی عمل خودت توجه کن ...
آن چیزی که مسلم و قطعی است این است که شیخ اجل هیچگاه راجع به یک موضوع خاص دو نظر یا دیدگاه متفاوت ندارد . در حقیقت این تناقضات بدلیل برداشت های مختلف ماست که اتفاقا به آن اعتقاد و باور هم داریم ...
در مجموع فکر میکنم من هیچوقت از حساب عیب های خود فارغ نمیشوم تا به حساب عیب های دیگران بپردازم ... حداگثر کاری که من میتوانم در حق خودم , دیگران و جامعه انجام دهم این است که همیشه به فکر اصلاح افکار و اعمال خود باشم ...
با سپاس و درود بر همگان
Vafa در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
مفهوم دقیقتر اشعار عطار فقط برای سالک قابل درک میباشد و خواندن آن برای عوام فایده ای ندارد ...
نرگس در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴:
اگر دوستان راجع به بیت چهارم به خصوص مصراع دوم آن اطلاعی دارند بفرمایند. معنای آن برای بنده واضح نیست. آیا مقراط و سقط اللوی اسم مکان هستند؟
فردا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
دو نکته به نطرم رسید : 1- در دنیای واقعی، این یک قتل به حساب میاد. هیچ توجیه شاعرانه و عارفانه ای هم برایش قابل قبول نیست. 2- چرا انقدر شاه رو بزرگ و خاص معرفی کرده. چرا شاه ( یا هر کس دیگری در دنیای واقعی ) باید به درجه "خاص الله"برسد. اصلا همچین مقام و جایگاهی در دنیای واقعی وجود ندارد.
مهران در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
درود بر شما
به علت کثرت کلمات متن یک ضرب پاسخ را اغاز میکنیم البته به علت تبیین موضوع پاسخ ها از اخر به اول داده میشود بعد جریان عود ارواح(بار دیگر تاکید بر اینکه این سخنان اتکا بر نظریات احتمالا اشتباه خودم میباشد،دارم)
در مورد دیگر ادیان و فرهنگها تقریبا حق با شماست،اما تا انجا که ما میدانیم عرفا و علمای اسلام تناسخ را بنحوی رد مینمایند. با اینکه هر مطلبی حتی قران را بخوانیم ایاتی را میابیم و به تناسخ ربط میدهیم در حالی که اینگونه نیست. همین شعر از مولانا که فرمودید:" هر لحظه به شکلی بت عیار در آم.دل برد و نهان شد "چون بحثمان عود روح است به راحتی میتوان به تناسخ ربط داد.اما باز دوباره،هر کسی از ظن خود شد یار من
عود روح بیشتر از فرهنگ و دین هندو رواج یافت، اما منظور از عود روح چیست؟ بازگشت انسان پس از مرگ در کالبد انسانی دیگر؟ زمانی دیگر؟ انسان در کالبد موجودی(حیوان یا نباتات) دیگر؟ روح حیوان در کالبد انسان؟
اگر اینها باشد قران کریم این فرضیه را رد میکند (با عرض معذرت به علت طول مطلب کپی نمودم.)
آیه 28 سوره بقره: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» : چگونه کافر میشوید به خدا و حال آنکه مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوی او باز گردانده میشوید؟!...بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است، و به تعبیر دیگر آیه میگوید: شما مجموعاً دو حیات و مرگ داشته و دارید، نخست مرده بودید (در عالم موجودات بیجان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد، سپس میمیراند و بار دیگر زنده میکند، اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود.
آیه 99 الی 100سوره مومنون «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکتُ کلاّ إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ؛
کافران همچنان از مرگ غافلند، تا اینکه زمانی مرگ یکی از آنها فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا باز گردانید تا شاید اعمال نیکی که ترک کردهام جبران کنم. جواب میآید هرگز! این سخنی است که او میگوید و پیش رویش برزخ است تا روز قیامت.»
1- با توجه به ایه بالا عقیده بنده بر این است که پس از مرگ روح به برزخ میرود پس بازگشتی درکار نیست.
2- مطلبی به عنوان همزاد نیز مطرح است،که یک نفر شبیه ما دارد زندگی میشکند شاید از نوع جن(که برداشت های دیگری از این روایت پیش رو میتوان داشت). پیامبر(ص) فرمود: چه بسا که هیچ کس نباشند جز آن که همزاد او از جنّ برای او گماشته شده است، گفتند: یا رسول اللَّه آیا برای شما هم هست؟ فرمود: برای من نیز هست، جز این که خدا یاریم داده که او تسلیم من شده است و مرا جز به نیکی واندارد(و من از او در سلامت هستم).
3- بحث دیگر که به تناسخ ربطهایی دارد عالم زر میباشد (میثاق الاهی از ذریه آدم در عالم ذر) که مطالبت در اینترنت موجود هست.
ایه 172 سوره اعراف
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَآ أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ
و (به یاد آور) زمانی که پروردگارت، از پشت بنی آدم، فرزندان و ذرّیّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، ما گواهی دادیم (که تو پروردگارمایی، این اقرار گرفتن از ذریّه آدم برای آن بود) تا در روز قیامت نگویید: ما از این، غافل بودیم.
4- با اینکه روح تجرد دارد و به کالبد نیاز ندارد اما کالبد به روح نیاز دارد ،سوال اساسی دیگر شاید در رد تناسخ اینکه ایا این روح که از بدن خارج میشود کثرت پیدا میکند(که به گونه ای ناقض تجرد است) و در جسم دو انسان حلول پیدا میکند؟ چون حضرت ادم و حوا دارای دو روح بودند اینک صرف انسانها را حساب کنیم بیش از 7.5 میلیارد روح موجود است.
5- البته با اینکه مخالف تناسخ میباشم (برای کل موجودات) روایاتی در مورد وجود اولیای الهی در زمانهای مختلف و احتمالا کالبدهای مختلف است. روایت شوخی حضرت علی(ع) با سلمان و ماجرای دشت ارژن.
6- بند پایانی و مهم... تناسخ را نسبتا رد نمودم اما ایا ما همین الان در دنیا، یا دنیاهای دیگر زنده ایم؟ "جهان موازی" از نظر اسلامی به صراحت رد یا تصدیق نشده است.
ایه 7و 8 سوره زلزله
فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ
وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ
پس هر کس به مقدار ذرّهای کار نیک کرده باشد همان را ببیند.
و هرکس هم وزن ذرهای کار بد کرده باشد آن را ببیند.
در مورد ایه فوق اینکه به قدرت خداوند خللی وارد نیست و خوب خواهد سنجید شکی نیست اما سوال مطرح شده این است : فردی دیندار و صاحب مال را با فردی دیندار و فقیر مقایسه کنیم...فرد صاحب مال انفاق کرده و با راحتی زندگی کرده و میمیرد(و بهشتی میشود)...فرد فقیر از شدت فقر رو به کفر می اورد(و جهنمی میشود)...پس چگونه در قیامت میزان برقرار خواهد شد؟ ایا اکنون یک نمونه از ما با شرایط متفاوت در جهانی یا جهانهایی دیگر موجود است (با شرایط دیگر)و در قیامت مجموع اعمال ما در دو جهان مورد سنجش قرار خواهد گرفت؟ یا خداوند به اندازه فقر او از گناهانش کسر خواهد کرد و ...
در آخر انچه ما از آن رنج میبریم کمبود حافظه است ... ماجراهای قبل از به دنیا امدن. انتخاب والدین. انتخاب دین.
ما با فردی معمولی در اولین برخورد بد می اوریم..گویا در عالم قبل با او مشکل داشتیم ولی خاطرمان نیست... انهایی که به تناسخ اعتقاد دارند میگویند وقتی دژاوو اتفاق می افتد(دیدن جایی که یادمان می اید قبلا هم انرا در خواب دیده ایم) مربوط به تناسخ است که باز از نظر بنده رد میشود و اعتقادم بر این است که چون درصد بالایی از روح هنگام خواب از بدن خارج میشود و چون قدرت سفر در زمان و مکان را دارد به اینده میرود و ما اینده را میبینیم و وقتی اتفاق می افتد میگوییم قبلا دیده ایم.(اینکه چگونه روح قدری خارج میشود و قدری میماند و ایا ممکن است بحثی است طولانی که در این مقال نمیگنجد)
قصوری بود (که حتما هست) ببخشید.با تشکر از اینکه مطالب قید شده را حوصله تان میکشد و میخوانید و تفکرات بنده را مجددا فعال نموده و مرا باز به فکر فرو میبرید که از 70 سال عبادت بهتر است.
برگ بی برگی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:
اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما ببرد
نهیبِ حادثه بنیاد ِ ما ببرد
غمِ دل غالبن بدلیلِ ناکامی، بر وفقِ مراد نبودنِ امور و نرسیدن به سعادتمندی موردِ انتظار به انسان دست می دهد، حافظ از ضمیرِ جمع بهره میبرد تا گوشزد کند غمِ ناشی از نامرادی ها برای همه ما انسانهاست و استثنایی وجود ندارد بویژه اکثریت قریب به اتفاق ما که سعادتمندی خود را از چیزهای مادی این جهان طلب میکنیم و با از دست دادن و یا بدست نیاوردنِ آنها غمگین می شویم در حالیکه می بینیم دیگرانی که به همه یا بیشترِ خواسته هایِ خود رسیده اند و از ثروتِ کافی و حتی شهرت و محبوبیت برخوردار و انسانی موفق بوده اند نیز احساس کمال یا خوشبختی ننموده و غمِ دل دارند، این ناکامی ها میتواند حادثه ای دهشتناک و سرنوشت ساز را برای ما بصورتِ فردی و در مقیاسِ محدودِ خانواده و یا بصورتِ جمعی در سطحِ اجتماعی و جهانی رقم زده، بنیاد و ریشه ما را از جا برکند، افسردگی، اعتیاد و چه بسا خودکشی ، از هم پاشیدگی خانواده و جنگهایِ منطقه ای و جهانی حوادثی نهیب هستند که مؤید این سخن و پیش بینیِ حافظ بوده و هم او راهِ حل را باده و شرابِ خردِ ایزدی می داند.
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرداما مگر انسان با زیورِ عقل پای به این جهان نگذاشته است که نیازمند باده خِرد است؟ حافظ میفرماید اتفاقأ همه آن کامیابی و ناکامی ها را انسان بوسیله عقلِ خود رقم زده است، کامیابی هایی چون پیشرفتِ خارقالعاده و مستمر در علومِ مختلف و تکنولوژی که آسایش و رفاهِ انسان را به همراه داشته است، همگی توسطِ عقلی محقق می شوند که برآمده از آن عقلِ کُلی ست که جهان را اداره می کند، حافظ و غالبِ بزرگان چنین عقلی را شمع و آن عقلِ کُل را به خورشید مثال زده اند، اما همین شمع و عقلی که چنین هوشمندانه همه ذرات را شکافته و در کنترلِ خود قرار داده است ، قادر به کنترلِ خود نبوده و در طولِ تاریخِ ناکامی هایِ بزرگی را نیز برای بشر به ارمغان آورده است حوادثی مانند جنگهایِ بزرگِ جهانی که امروزه نیز جهانیان در بیم و نهیبِ حوادثی از این دست روزگار را بسر می برند از آن جمله هستند، حافظ می خواهد انسان بوسیله باده خردِ ایزدی و مستیِ آن، لنگرِ عقل را فروکشیده و آنگاه خود را تحتِ کنترل درآورد، در مصراع اول به وضوح می فرماید خودِ عقل باید به مستی لنگر را فرو کشد، فروکشیدن همواره از بالا به پایین است و بنظر می رسد عقلی که چنین دستاوردهایی شگرف را برای انسان به همراه داشته است خود را بسیار بلند مرتبه می پندارد اما درواقع از حلِ برخی مسایلِ جزیی و کُلی عاجز و ناتوان است، برای مثال قادر به جلوگیری از جنگ در مقیاسِ کوچکِ خانوادگی تا قومی و نژادی و بین المللی نیست، عدالت را نمی تواند برقرار کند و حتی با خردِ جمعی از عهده جلوگیری از تخریبِ محیطِ زیست بر نمی آید، حافظ میفرماید پس لازم است تا این عقل بوسیله مستیِ ناشی از بادهِ عشق و خردِ الهی خود را از بالا فروکشیده و در قعر لنگر بیندازد و بگوید علمی در ارتباط با مسائلی که خود ایجاد کرده است ندارد، و تنها با این مستی ست که میتواند کشتیِ بشریت را که در ورطه بلا های مختلف گرفتار است به ساحلِ نجات و سعادتمندی برساند.
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد
حافظ در اینجا بیشتر بر غم دلهای فردی تاکید نموده، می فرماید فلک یا چرخ هستی از آغاز، بازی پنهان و غایبانه ای را بدونِ استثنا با همه کس آغاز کرده است به اینصورت که جذابیتهایِ این جهانِ مادی را به انسان نشان داده و توهمِ بدست آوردنِ خوشبختی و سعادتمندی را از آن چیزها در او ایجاد می کند، انسان بوسیله عقلِ خود و با سعی و تلاش به همه یا بخشی از آن چیزها مانندِ موفقیت در تحصیل، بدست آوردنِ شغل، خریدِ خانه و اتومبیل، انتخابِ همسر و ازدواج، بزرگ کردنِ فرزندان می رسد و با بدست آوردنِ هر موفقیتی به شادیِ زود گذری دست می یابد اما پس از چندی باز هم احساسِ نقص نموده، آن سعادتمندی مورد انتظار را دور از دسترس می بیند بویژه اگر به همه خواستهای خود نرسد و یا بخشی از داشته های خود را از دست دهد غمی بنیاد بر باد ده بر دلِ او مستولی شده، احساسِ ناکامی می کند. حافظ فغان و فریاد می دارد در این بازی فلک غایب است و دیده نمی شود، اما درواقع طرفِ بازیِ انسان همین فلک یا روزگار است هرچند وانمود کند دخالتی در شکست ها و ناکامی هایِ انسان ندارد، ضمن اینکه هیچکس نبوده است که حتی یک دست از این روزگارِ دغا و دغل باز ببرد، هم آن کسی که به بیشترِ امیال و آرزوهایِ خود دست یافته و هم آن کسی که بهره ای جز ناکامی نبرده است. همگی بازنده بزرگِ این بازی هستند و حافظ در دوبیتِ پیشین چاره کار را باده خردِ ایزدی و مستی عنوان نمود.
گذار بر ظلمات است خضرِ راهی کو؟
مباد کاتشِ محرومی آبِ ما ببرد
حافظ در ادامه می فرماید برای برکناری و در امان ماندن از این بازیِ پنهانِ فلک راهی جز گذار و چیره شدن بر جهل و ظلمت نیست و این گذار تنها با بهره گیری از دانشِ راهنمایانی ست که همچون خضر موفق به عبور از این تاریکی و جهالت شده باشند و راه بلد بوده، خود به آبِ جاودانگی دست یافته باشند، در مصراع دوم باقی ماندنِ در ظلمت و تاریکی را محرومیتی می داند که بر اثرِ باختهای مکرر در بازیِ روزگار، آتش و درد در زندگی انسان زبانه کشیده، آبِ زندگی را که از روزِ الست در انسان جریان داشته است با خود می برد.
دلِ ضعیفم از آن می کشد به طرفِ چمن
که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد
بیماری در اینجا بیماریِ عشق است و صبایِ عاشق همان بزرگان و سالکانِ طریقتند که در عینِ حال که خود نیز بیمارِ عشقند، با غزلهای خود عطر و نسیمِ عشق را نیز در جهان می پراکنند، حافظ میفرماید درواقع انسان ضعیف آفریده شده است، پس خداوند با جذبه خود به این دلیل دلِ ضعیفِ انسان را که دلبسته جهان شده است به سویِ چمن یا زندگانیِ جاودانه می کشد تا جانِ انسان را از مرگ برهاند و همچو خضر جاودانه اش کند، مرگی که در اثر و به بیماریِ اعتیاد به بازی با آن روزگارِ دغا پدید می آید، و بادِ صبا یا خضر هایی چون حافظ و مولانا هستند که جانِ انسان را از این بیماری به در می برند وبر او لباسِ عافیت و سلامت می پوشانند.
طبیبِ عشق منم باده ده که این معجون
فراغت آرد و اندیشهَ خطا ببرد
چنانچه ذکر شد طبیبِ عشق در ضمنِ اینکه خود بیمارِ عشق است، با معجون و شرابی ترکیبی که از طریقِ صبا و از جانبِ خضر و بزرگان و اولیا به او رسیده است به کارِ مداوایِ عاشقان میپردازد، پس طبیبِ عشقی چون حافظ که بر اثرِ لطفِ جذبه الهی به طرفِ چمن و سبزی زندگی کشیده می شود دربِ خانه خضر یا انسانهایی را که به عشق زنده و جاودانه شدند را زده و ندا سر می دهد که منم ، آشنا، طبیبِ دلِ درمندان، درب را بگشای و باده و رطلِ گرانی بر من ببخش که معجونِ شفا بخشی را که تو تجویز کنی فراغت و آسایش به همراه آورده و اندیشه های خطا و باطل را از میان بر دارد. اندیشه خطا همان توهمِ انسان در بُردنِ دستی از روزگارِ دغل ست تا به آن وسیله به فراغت و سعادتمندی دست یابد در حالیکه سعادتِ حقیقی در معجونِ سخنان و غزلیاتِ این بزرگان است.
بسوخت حافظ و کس حالِ او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
حافظ هم در آتشی میسوزد اما در درد و آتشِ عشق، و اشتیاق برای دریافتِ سخنی تازه از جانبِ خداوند یا خضرِ راهی که با خداوند به وحدت رسیده است، و کسی شرحِ حالِ او را به یار نگفت، مگر نسیم و پیکِ صبا که پیغامهای زندگی بخش را به حافظ می رساند، پیامِ عاشقیِ حافظ را هم به سویِ او ببرد.
نبی آریا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۳ - آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ:
با درود و ادب
"اسپ خود ران...." درست است نه " اسپ خود را..."
با سپاس
م. طاهر در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
یا لطیف
از همه عزیزانی که در اینجا نظر داده اند استدعا دارم مفهوم دو واژه در این غزل حافظ را برای بنده شرح دهند تا درک بهتری از آنچه مراد حافظ بوده بیابیم:
باده در بیت نخست
رندان در بیت پایانی
سپاسگزار خواهم بود و پس از دریافت نظر دوستان به بررسی این غزل خواهیم پرداخت.
شاد و سربلند باشد
عیسی آبکاری در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق:
باسلام واحترام فراوان خدمت شمابزرگواران واقعا بایدبه حال خودمون تأسف بخوریم که باداشتن اینهمه کتاب ودیوان اشعار ناب ایرانی که به آسانی در دسترس عموم قرارداره امابیشترجوانهاونوجوانهای مادنبال فرهنگ بیگانگان هستندبه طوری که بیشتر داستانهای کشورهای دیگه روباتمام شخصیتهاشون میشناسندامایک بیت شعراز سعدی.حافظ.فردوسی و دیگرشاعران وطنی روحفظ نیستندوبیشترمشاهیرکشور خودمون رواصلانمیشناسند. بازهم ازشمامتشکرم واقعا خسته نباشیدعزیزان
پرستو در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
زیبایی ادبی این متن آدم را مجذوب میکند. ولی مقصد و منظور آن قلب آدم را به درد میاورد. خوشبختانه علم روانشناسی و روشهای درمان ناراحتی های روحی پیشرفت چشمگیری داشته اند. آرزو دارم تعداد این قضاوت ها و پایانها کمتر و کمتر شود.
سعید در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
معنای ابیات عربی بدین شرح است:
اکنت صاعقه یا حبیب او نارا
فما ترکت لنا منزلا و لا دارا
معنی: ای دوست! آیا تو صاعقه هستی یا آتش
که برای ما نه خانه ای باقی گذاشته ای و نه کاشانه ای
بک الفخار ولکن بهیت من سکر
فلست افهم لی مفخرا و لا عارا
معنی: تو مایه فخری اما من از مستی تو (دیدار تو) مبهوت شده ام
و نمی دانم که به این مستی افتخار کنم یا آن را ننگ بدانم (از این رو که مستی گناه است آن را ننگ بدانم یا هگبه اینکه از دیدار تو مست شده ام افتخار کنم)
متی اتوب من الذنب توبتی ذنبی
متی اجار اذا العشق صار لی جارا
معنی: کِی توبه از گناه کنم که توبه من هم خود گناه است
کِی در جایی مجاور شوم که عشق در کنار من همجوار شده است
یقول عقلی لا تبدلن هدی بردی
اما قضیت به فی هلاک اوطارا
معنی: عقلم به من می گوید که هدایت را با چیزی پست تر عوض نکن
مگر جز این است که عمر ما در نرسیدن به آرزو سپری شد
پرستو در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
من هم از وقتی بیاد دارم شنیده بودم "پسر نوح ...". چند سالی هست که این مصرع را بصورت "همسر نوح ..." یا "همسر لوط ..." میشنوم و میبینم. تابحال دو تفسیر در این مورد شنیدم. اولی: با از راه بدر شدن تنها یک فرزند؛ خاندان از بین نمیرود. ولی اگر مادر نا صالح باشد؛ تربیت تمام فرزندان تحت تاثیر قرار میگیرد. دومی: در بعضی از اقوام؛ مذهب و نژاد از طریق مادر منتقل میشود و فرزندان پیرو مذهب مادر خود میشوند. شاید این مصرع؛ اشاره به این امر دارد.
علیرضا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
با سلام خدمت عزیزان جان
بنده در درک معنی بهت دهم ابهام دارم و ممنون میشم اگر نظراتتون رو در اختیارم بذارید.
سپاس
شهاب در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:
جهان بگذار تا بر من سر آید
که کام دل تو بودی از جهانم
قطعا شاه بیتش هست چقدر زیباست و تا درون روح نفوذ میکند و حک میشود
مالک مهدیان در ۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:
این شعر رو حسام الدین سراج در آلبوم یاد یار خونده که در پیش فرض سایت گنجور آلبوم مورد نیست!
رحیم. پشنگ در ۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳ - بلبل شوریده:
اگر دوستان وعزیزان هم وطن وقت بیشتری را برای مطالعه ادبیات کشورمون بگذارن هیچوقت ایگونه اشعار پنهان نمی ماند
سیاوش در ۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:
شعر بسیار زیبایی است از استاد.
در لینک زیر ترجمه فارسی شعر هم پیدا کردم، کاش ترجمه هم قرار بدید:
پیوند به وبگاه بیرونی/
اسماء جوان در ۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
با سلام حضورتان. و با تشکر از مدیران گنجور که حاشیه های ما را هر چند نا مربوط به اصل موضوع که همان ابیات سرآغاز مثنوی باشد نبود .مورد عنایت قرار داده و درج نمودند.
و حالا از محضرتان تقاضا دارم در مورد جریان عود ارواح مطالبی را ارایه نموده و بفرمایید این نظریه در عرفان ما چه جایگاهی دارد با توجه به اینکه اکثر عرفا و علمای اسلام و دیگر ادیان و فرهنگهای جهان طرفدار و به آن عقیده دارند
با تشکر و استفاده وافر از نظریات و مطالب بسیار سودمندتان .
چشم به راهتان.
ابراهیم رضایی فرد در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۴: