بهرام مشهور در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰:
شعری که از خیام است چنین است :
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرم نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که بجایند نپایند دگر
وانها که شدند ، کس نمی اید باز
بهرام مشهور در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
وای بر آن کسان که شهامت دگر اندیشیدن ندارند
بهرام مشهور در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:
سرکار خانم فرزانه این شعر از خیام است و اگر در آرامگاه پورسینا در همدان آن را نوشته اند اشتباه کرده اند حالا یا کارگر یا سرکارگری بوده و یک میرزایی گفته بنویسید ! در کتاب ترجمه اشعار خیام به انگلیسی که نسخه ای است با عمری بیش از صد و اندی سال و نوشته ادوارد فیتزجرالد است شعر پارسی اصل آن را هم در کنارش نوشته اند از جمله همین شعر .
جواد کردحیدری در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سپاس از کاربران گرامی که در باب اصالت ضبط «بیرونشد و بیرونشو» بحثی راه انداختند.
به نظر میرسد که در این مورد خاص، وزن و قواعد عروض کمکی به حل مسأله نمیکند چون هر دو واریانت از نظر لغوی و صرفی درست هستند و اختلالی در وزن ایجاد نمیکنند.
با نگاهی به لغتنامهٔ دهخدا هم معلوم میشود که صورتهای «بیرونشد/برونشد/بیرونشو/برونشو» همگی به معنای مَخلص و مخرج و محل بیرون شدن در متون کهن به کار رفتند و تنها شاید با بررسیهای سبکی گوینده و یا حوزهٔ جغرافیایی اوبتوان به نتیجهٔ واضحتری رسید.
این هم نمونههایی از کاربرد این گونهها در متون مختلف به نقل از لغتنامهٔ دهخدا:
بیرون شد:
زین یک نفس درآمد و بیرونشدِ حیات
بردیم روزنامه به دیوان صبحگاه-خاقانی .
اگر بنده بیرونشد این کار بندیدی پیش خداوند در مجمعی بدان بزرگی چنین دلیری نکردی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 412).
تا درآمد و بیرونشد ایشان از مضایق و دقایق سخن به چه وجه بوده است . (چهارمقاله ).
ره بیرونشد از عشقت ندانم
درِ هر دو جهان گوئی فراز است- انوری .
خرس گفت پیش از آنکه کار از حد تدارک بیرون رود بیرونشد آن میباید طلبید. (مرزبان نامه ).
مجیرالملک جز... و انقیاد، بیرونشدی ندید. (جهانگشای جوینی ).
ز آنجا که فیض جام سعادت فروغ تست
بیرونشدی نمای ز ظلمات حیرتم- حافظ.
برون شد:
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
به من نماید راه برونشد و انجام - سوزنی .
بیرون شو:
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می، طریق بیرونشو به- خیام .
کرد کارش را کسی ، بیرونشوی
در درون ره دادش و بستدجوی -عطار (منطق الطیر ص 204).
دیده ام در خون دل شد ز آرزوی روی تو
نیستش بیرونشوی دیگر کنون گو می گِری- جرفادقانی .
و شما متحیر مانده و هیچ بیرونشوی نمی بینید. (کتاب المعارف ).
برون شو:
باب ورا گرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برونشوی- سوزنی .
کز فلک راه برونشو دیده بود
در نظر چون مردمان پیچیده بود- مولوی .
او مجال راز دل گفتن ندید
زو برونشو کرد و در لاغش کشید- مولوی .
فرحناز آیت اللهی در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
این شعر فرا زمان و مکان است . یعنی هر جا ظلم و ستمگری باشد این شعر مانند آینه حقایق را بیان می کند و هشدار می دهد. اما حیف که گوش شنوایی نیست
وهاب کلانتر در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰:
متاسفانه در شاهنامه فردوسی دست بسیار رفته است
به نظر بنده درست این بیت این است
ز بدها نبایدت پرهیز کرد
چو پیش آیدت روز ننگ و نبرد
یعنی در صورتی که مجبور به انتخاب ننگ و یا نبرد شدی در مبارزه با دشمن جنگ کن. جنگ در شاهنامه نکوهش شده مگر جایی که نام و ننگ به میان آمده باشد.
در مورد این بیت نیز
خرد را و دین را رهی دیگر است
سخن های نیکو به بند اند است
گویی که فردوسی از یک خود سانسوری تحمیلی از جامعه و احتمالا به عقب آن حاکمیت گلایه دارد و معلوم نیست که میگوید خرد و دین دو راه جدا میروند و یا میگوید خرد و دین هر دو تورا از درگیری برای دور شدن از ننگ باز میدارند.
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج:
واکاوی حقیقت گنج
در حکایت فقیر روزی طلب
طالب گنجش مبین خود گنج اوست
دوست کی باشد به معنی غیر دوست؟ 2259
گنج حقیقی خودش هست اما به خاطر این که نفس (بزرگترین دشمن انسان و خداوند و مظهر طاغوت و سبب شرک )
در میان آمده است ،انسان او را نمی بیند.
به عبارت دیگر خداوند از روح خود در ما دمید از این رو همه انسانها روحی خدایی و گنجی نزدیک به او دارند و اگر این معدن را از ناخالصی پاک کنند ،می توانند خدا را از آن استخراج کنند که این یعنی نفی دوئیت و دو بینی و شرک و رسیدن به توحید.
اسجدواالآدم ندا آمد همی
کآدم آید و خویش بینیدش دمی
احولی از چشم ایشان دور کرد
تا زمین شد عین چرخ لاژورد2265
(زمین آدم است که از خاک هست و آسمان خدایی شدن )
پرده برداری از راز آغاز آفرینش:
چگونه می شود خداوند دستور دهد بر غیر خودش سجده کنند؟!
چگونه می شود خداوند به غیر یکتاپرستی و توحید دعوت کند؟!
آری این یک راز است.
خداوند دعوت به سجده خود کرد ، و آن خود ،آیینه تمام نمایش یعنی انسان بود. و فرشتگان این راز را دانستند ؛اما نفس پرده ای در فهم عزازیل(ابلیس)این فرشته عزیز خداوند انداخت و نتوانست خدا را در آدم ببیند.
و ما نیز هر کدام که نتوانیم این گنج را در خود پیدا کنیم و او را در خود نبینیم، پیرو شیطان خواهیم بود.
لا اله گفت و الا الله گفت
گشت لا،الا الله و ،وحدت شکفت2266
اما مردم طبیعتا به دنبال خود هستند:
قوم معکوس اند اندر مشتهی
خاک خوار و آب را کرده رها
ضد طبع انبیا دارند خلق
اژدها را متکا دارند خلق 2277
تمثیل زیبایی برای در خویش ماندگان و ناتوانان از استخراج گنج الهی از خویشتن:
آنان بر اژدهای خواسته ها و افکار و عادات و عقاید خویش تکیه زده اند.
آرامش و پرواز روح
وبلاگ و کانال
arameshsahafian@
بهداد میرزایی در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه:
در مصرع «نیست صورت چشم را نیکو به مال»
به نظر من باید «نیکو بمال» باشد.
یکی (ودیگر هیچ) در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:
به نام او
شان نزول غزل گفتاری بسیار زیبا و قابل تامل بود ولی ادامهء تفسیر رضای گرامی شان نزول ! را ملوث نموده است !!
از آنجاییکه تغزل لسان الغیب حافظ شیرازی وحی کلام بر لوح دل اوست لذا شان نزول کلامی بجا و شمیمی از دل حقیقت است.
لیکن برادر بزرگوار ! شان نزول همانگونه که ذکر شد برای کلام وحی گونه کاربرد دارد نه از برای مدیحه سرایی برای انسان خاکی و ایضاً پادشاهی مستبد(زیرا که نماد پادشاهی استبداد است و بس!) و حضرت اجل که کلام دوستان را خنده دار و مضحک می فرمائید الفبای عرفان هم به گوش شما نخورده و به گوش خود این اجازه را نداده اید که سخنی فراتر از شنیده های روزمره بشنود!!
بنابراین اگر چراغ ندارید شمع دیگران را فوت نکنید!!
حسین در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
اشعار حضرت مولانا درعین سادگی یه عالمه پیچیدیگی عالم عرفانو با خودش داره دراین شعر به سادگی هرچه تمام تر داره میگه هروقت خودت یادت رفت خودتو ندیدی به شادی حقیقی و رهایی میرسی این غزلو استاد سراج درالبوم چشم بی خواب استادانه میخونه
رضا گودرزی در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹:
در بیت پنجم کلمه ی پایانی بایستی "بفروشم" باشد.
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۴ - باقی قصهٔ فقیر روزیطلب بیواسطهٔ کسب:
چگونگی نزدیکی دوست
حکایت فقیر روزی طلب 1
فقیری مفلس که از شدت فقر جانش به لب رسیده بود ،دعا می کرد تا خداوند او را از این حال برهاند.
شبی هاتفی در خواب به او گفت:
به مغازه آن کاغذ فروش برو و در میان کاغذها گنجنامه ای است آن را بردار و طبق دستور عمل کن.
در گنجنامه آمده بود:
به بیرون شهر برو و فلان بارگاه را پیدا کن پشت به آن کن و رو به قبله تیری در کمان بگذار ،هر جا تیر افتاد گنج آنجاست.
فقیر این کار را انجام داد و کمان را سخت می کشید و مکان افتادن تیر را می کند اما خبری از گنج نبود.
پادشاه ازین کار پتهانی با خبر شد و تیر اندازان ماهر شاه نیز این کار را انجام دادند اما باز هم گنج پیدا نشد.
وقتی فقیر نا امید شد، از خداوند با دلی شکسته راز گنجنامه را درخواست کرد و هاتفی غیبی به او گفت:
دستور بود که تیر در کمان کنی و بیندازی؛ اما که گفتت که تیر را با تمام قوت بکشی،بگذار تا تیر خود فرو افتد.
او تیر را در کمان گذاشت و انداخت ،پیش پای خود را کاوید و به گنج رسید.
خطوتان و قد وصل
دو گام و پس از آن آغوش یار
من عرف نفسه فقد عرف ربه
هر که خود را بشناسد به یقین خدا را شناخته است.
نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به او (آدمی)نزدیکتریم
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
رمز مرگ حقیقی( تولد دوباره )
تا نمیری نیست جان کندن تمام
بی کمال نردبان نآیی به بام
چون ز صد پایه دو پایه کم بود
بام را کوشنده نامحرم بود
چون رسن یک گز ز صد گز کم بود
آب آن در دلو از چه کی رود؟6/726
در بیت اول مولانا مرگ حقیقی که در حدیث "موتوا قبل ان تموتوا " آمده است را زیباتر بیان می کند .
اگر جان بدهی و حقیقتا هم بمیری باز هم نمرده ای!!
مرگ حقیقی مردن از خویشتن و لایه های عمیق و متنوع(جسمی،ذهنی،قلبی و حتی معنوی) آن است.
در بیت دوم و سوم دو تمثیل میآوردیکی نردبان که اگر دو پایه کم داشته باشد انسان به بام حقیقت و تماشای آسمان جان نخواهد رسید .
و تمثیل دیگر طناب که اگر یک متر کم باشد به آب نخواهی رسید و جانت زنده نخواهد شد.
تا نگشتند اختران ما نهان
دانکه پنهان است خورشید جهان732
تمثیل بسیار زیبا از خداوند تمثیل؛ مولانای جان برای فنا و مرگ اختیاری:
تا ستارگان غروب نکنند خورشید طلوع نخواهد کرد تا ستارگان خواسته های بی حد تو از بین نروند، خورشید حقیقت که همان وجود نازنین دوست هست در افق وجودت طلوع نخواهد کرد و تو مرده ای بیش نخواهی بود.
نه چنان مرکب که در گوری روی
مرگ تبدیلی که در نوری روی 739
پس محمد صد قیامت بود نقد
زان که حل شد در فنای حل و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان 751
با زبان حال می گفتی بسی
که زمر حشر را پرسد کسی ؟
بهر این گفت آن رسول خوش پیام
رمز موتوا قبل موت یا کران 754
پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرط است این 756
در بیت های بالا حقیقت دیگری بیان می شود و آن این که پیامبر مظهر حقیقی تولد دوباره بود زاده ثانی بود و کسی که از حیات مادی بمیرد قیامتش همینجا بر پا شده است بلکه او خود قیامت است .*
کسی از محشر حشر و قیامت را سوال می کند؟!
*یکی از معانی عرفانی قیامت مردن از صفات بشری و زنده شدن به صفات خدایی است.
پیامبر اکرم (ص)چون مظهر تمام صفات خدا بود صد قیامت از او بر پا بود.
چگونگی نزدیکی دوست
حکایت فقیر روزی طلب 1
فقیری مفلس که از شدت فقر جانش به لب رسیده بود ،دعا می کرد تا خداوند او را از این حال برهاند.
شبی هاتفی در خواب به او گفت:
به مغازه آن کاغذ فروش برو و در میان کاغذها گنجنامه ای است آن را بردار و طبق دستور عمل کن.
در گنجنامه آمده بود:
به بیرون شهر برو و فلان بارگاه را پیدا کن پشت به آن کن و رو به قبله تیری در کمان بگذار ،هر جا تیر افتاد گنج آنجاست.
فقیر این کار را انجام داد و کمان را سخت می کشید و مکان افتادن تیر را می کند اما خبری از گنج نبود.
پادشاه ازین کار پتهانی با خبر شد و تیر اندازان ماهر شاه نیز این کار را انجام دادند اما باز هم گنج پیدا نشد.
وقتی فقیر نا امید شد، از خداوند با دلی شکسته راز گنجنامه را درخواست کرد و هاتفی غیبی به او گفت:
دستور بود که تیر در کمان کنی و بیندازی؛ اما که گفتت که تیر را با تمام قوت بکشی،بگذار تا تیر خود فرو افتد.
او تیر را در کمان گذاشت و انداخت ،پیش پای خود را کاوید و به گنج رسید.
خطوتان و قد وصل
دو گام و پس از آن آغوش یار
من عرف نفسه فقد عرف ربه
هر که خود را بشناسد به یقین خدا را شناخته است.
نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به او (آدمی)نزدیکتریم
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:
هدایت و راهیابی در دنیایی از راهنمایان متضاد چگونه میسر است؟
پیش ازین گفتیم که خداوند سیب های معرفت را در لابلای برگها می پوشاند پس چگونه باید آن را فراچنگ آورد؟
زین غمام بانگ و حرف و گفت و گوی
پرده یی،کز سیب نآید غیر بوی
بو نگه دار و بپرهیز از زکام
تن بپوش از باد و بود سرد عام
چون جمادند و فسرده و تن شگرف
می جهد انفاسشان از تل برف 6/89
در این چند بیت موضوع بسیار عمیقی اشاره می شود و آن هدایت هست.
هدایت چگونه میسر است در حالی که ما اطمینان نداریم مطالب ارایه شده از سوی خداوند صادر شده باشد همچنین اطمینان نداریم این تفسیر ارایه شده از قرآن مطابق با واقعیت باشد.
گذشت زمان طولانی و اختلاف نظرات و گاهی تضاد نظرات، تردید ها را بیشتر می کند.
مولانا یا روشنگری خود این مشکل بزرگ هدایت و راهیابی در طول زمانها را حل می کند.
میفرماید که سیب هدایت و آگاهی، بوی خوشی به سوی تو خواهد آورد،اما کلید هدایت آن است که مشام معنوی تو پاک باشد و مبتلا به زکام نباشی .
چه چیز باعث زکام است؟
انسانهای فسرده ومرده که چون برف هستند و پاکی مشام تو را نشانه رفته اند.
چون زمین زین برف در پوشد کفن
تیغ خورشید حسام الدین بزن 6/90
وقتی زمین روح پاک ازین برف مرده کفن پوشید ،معانی مثنوی را که چون خورشید این برفها را باز می کند و وجودت را زنده می کند برآن بزن.
این سخن همچون ستاره ست و قمر
لیک بی فرمان حق ندهد اثر 104
در این بیت توحید در هدایت مطرح می شود.تاثیر گفتارها و نوشتارها فقط از سوی خداوند می باشد.
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
حال خوش عشق و خیال یار حافظ را به وجد آورده است به گونه ای که اعتنایی به حال خوش شراب ندارد.و خمخانه را بی رونق می بیند.
بیت2: اگر شراب بهشتی هم باشد بر خاک بریزید که گواراترین شربت بدون دوست چشمه جوشان عذاب است.( همه چیز در عشق با حضور دوست معنا و محقق می شود( مثل بهشت و گوارا بودن شربت و ... ). با عشق خودخواهی ذهنی و فکری سوخته است و تعریفی از بهشت و ... نیست. عشق کیمیایی است که در امور محال را ممکن می کند.
بیت3: وقتی او نیست چشمانم از اشک پر آب است افسوس که نمی توان بر آب خیال او را نقاشی کرد.( تمام تمرکز بر حضور دوست یا خیال اوست)
بیت4:اشکهای تو سیل خواهد شد پس هوشیار باش که سیل غم تو را نبرد و به حضور برسی.
بیت5: معشوق آشکارا عبور می کند اما در اطراف جان و علایق تو نامحرمان هستند(خواسته های تاریکت) و به این جهت نقاب از چهره اش برنمی دارد ( مژده برای رهایی از اشک و رسیدن به یار)
بیت 6: وقتی گل، زیبایی عرق را روی صورتت دید از آتش شوق و غم غرق گلاب شده است.
بیت7:-برای رهایی از غم- بیا تا کنار چشمه روشنی برویم که همه جهان سراب ( غیر حقیقی - نسبی) است.
بیت8:خاطرم پر از نوای خوش موسیقی است و جایی برای نصیحت نمانده است.
بیت9:عشق، رندی و نظربازی( دیدن زیبایی خداوند در شاهد که بیشتر پسر بچه ای بوده است، بدون شهوت حیوانی شیوه صوفیانی چون احمد غزالی، شمس تبریزی و ...بوده است-داستانهایی از شاهد بازی احمد غزالی، نصراله پورجوادی) شیوه های شگفت جوانی است که حافظ دارد( عشق همیشه آدمی را جوان می دارد)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@اینستاگرام:drsahafian
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
مشتاق لحظه ناب حضور ( که از دست رفته و یا کمرنگ شده)از معشوق دردانه اش می خواهد دوباره قدم بر چشمش گذارد.
بیت2:با ظرافت های زیبایی ات دل عارفان را ربوده ای.چه بسیار لطیفه های خوش در این زیبایی است که چون دام و دانه صیدم می کند.
بیت3:ای بلبل مست شده از باد بهار، دیدار گل گوارایت که در این چمن(دنیا)تنها آواز خوش تو صفای حضور دارد( اکنون که به دیدار رسیده ام چنین حالی را می یابم)
بیت4:لبت چون یاقوت شراب مفرحی می سازد که درمان ناتوانی دلم می شود.
بیت5:توجه به جسم مرا از ملازم بودن تو و حال خوش انداخته است، اما بدان که جوهره جان پیوسته با شوق نظاره گر توست( خاک درگاه توست)
بیت6:به هر معشوق طنازی دلم را نخواهم سپرد.دل با این گنجینه حضور وقف توست و مهر و موم شده به نامت.
بیت7: زیبای افسونگر من تو چه سوارکار شیرین حرکاتی که کیهان را رام تازیانه خود کرده ای.
بیت8:وقتی زمانه پر فریب از توانمندی راهکارهای تو می لغزد دل من چگونه ویران نشود؟!
بیت9:اکنون که در کانون جاذبه توام سرود تو و ترانه حافظ کیهان را به رقص می آورد و هماهنگ با خود می کند( هماهنگی من و تو هماهنگی کل کیهان است).
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@اینستاگرام:drsahafian
هیچ در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:
کسی از دنبال کنندگان گنجور برای این غزل تفسیر و معانی ندارد؟
میلاد در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۰:
در محضرِ تو توبه شکستم صد بار
تصحیح شود
سیدجعفرعزیزی در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱ - شکوه از حسود:
بیت سوم اگر نیاید روشن ، به دیده اعمی صحیح است.شاعر از یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه استفاده کرده است.مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن.
بهرام مشهور در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶: