گنجور

 
مولانا

خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است

هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست

ور تو مستی می‌نمایی در محبت چون نه‌ای

عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست

پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا

چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست

همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور

وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۸۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

هیچ کس را از زمانه حاصلی در دست نیست

هیچ کس را در جهان آسایشی پیوست نیست

نیست هشیاری که اندر بزم گیتی هر زمان

از شراب نکبت و جام حوادث مست نیست

همچو ماهی گر شود در قعر دریا آدمی

[...]

شمس مغربی

هیچکس را اینچنین یاری که ما را هست نیست

کس ازین باده که ما مستیم او سرمست نیست

قامتش را هست میلی جانب افتاد کسان

کو بلندی در جهان کاو را نظرها پست نیست

هست با بست سر زلفش دل ما در جهان

[...]

قاسم انوار

خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی را در درون خدمتت پیوسته است

هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست

لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه