مجید مریخی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:
به فرزین میگویم و دیگران چون پوریا و پیشینییش نیز بخوانند
حال که چنین بی محابا و از سر غرور چند کلام از اینجا و آنجا خوانده بر سر دین و مذهب که پیداست ارزنی از آن آگاهی نداری میتازی می گویمت فقط در این باب و فقط در این باب اگر میخواهی بدانی سه کتاب بحر در کوزه و سر نی و پله پله تا ملاقات خدا هر سه از تالیفات محمد حسین زرینکوب در شرح احوال مولانا را بخوان تا شاید وشاید اندکی با مذهب مولانا آشنا شوی که البته پیش بگویم که بعید است چرا که اول شرط خرد ادب است که نداری
تو را چه شده است و به کدامین وجود مینازی که چنین در شانی که بدان راهی نیست جز برای آنکه در وجود محض وجودی از خود نمی بیند سخن میرانی؟
من و تو ودیگران چیستیم در این گوشه ی خانه در زمینی بدین فراخی که خود ذره ای است ناچیز در کهکشان و آن کهکشان از ذره ای ناچیز تر است در برابر گوشه ای خرد از پهنای آسمانی ملیاردها سال نوری افق دریافت فعلی آنست و باز خالقش فرموده تمام آن متاعی است قلیل!
حال کوچکی بدین خردی در باب خلق و خالق و رسول آن خالق از کدام گوشه ی کدام ذهن اینگونه تندی میکند؟
این سه کتاب بخوان و بخوان وبخوان تا بدانی
علیرضا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
اقای غلامرضا مقبلی لذت بردم از تفسیر زیباتون و امیدوارم بیشتر مطلب بنویسید که شخصا یاد میگیرم از کلام انسان عاشقی مثل شما بزرگوار.
د. ق. مصلح بدخشانی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
مارا به غیر یاد تو اندر ضمیر نیست
دل را دگر ز صحبت جانان گزیر نیست
یاران ملامت من عاشق رها کنید
کاین مبتلای عشق نصیحت پذیر نیست
.. در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۲:
آن خیال خوش او مشعلهی دلها باد..
turba در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
گل چه بود که «کل» تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
هانیه در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
سلام
در مصرع اول از بیت دوم نوشته شده «...قصر و حور»،در صورتی که «...قصرِ حور» درست می باشد.
با نسخه ی چاپی نشر نگارستان کتاب و خوانش شعر هم که مقایسه کردم،قصرِ حور نوشته و خوانده شده بود.
لطفا تصحیح بفرمایید.ممنون
محمرضا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴ - مناجات و پناه جستن به حق از فتنهٔ اختیار و از فتنهٔ اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار باشد خود را اختیار کم بیند صحت خواهد کی سبب اختیارست تا اختیارش بیفزاید و منصب خواهد تا اختیارش بیفزاید و مهبط قهر حق در امم ماضیه فرط اختیار و اسباب اختیار بوده است هرگز فرعون بینوا کس ندیده است:
با سلام
با سپاس از کار ارزشمندتان و قدردانی از همت والایتان
گمانم بیان درست بیت شانزدهم بدین گونه باشد:
تا دمی از رنج هستی وارهند
انگ خمر و بنگ بر خود می نهند
صفوی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸:
Who gets up early
to discover the moment light begins?
Who finds us here circling, bewildered, like atoms?
Who comes to a spring thirsty
and sees the moon reflected in it?
Who, like Jacob blind with grief and age,
smells the shirt of his lost son
and can see again?
Who lets a bucket down and brings up
a flowing prophet?
Or like Moses goes for fire
and finds what burns inside the sunrise?
Jesus slips into a house to escape enemies,
and opens a door to the other world.
Soloman cuts open a fish, and there’s a gold ring.
Omar storms in to kill the prophet
and leaves with blessings.
Chase a deer and end up everywhere!
An oyster opens his mouth to swallow on drop.
Now there’s a pearl.
A vagrant wanders empty ruins.
Suddenly he’s wealthy.
But don’t be satisfied with stories, how things
have gone with others. Unfold
your own myth, without complicated explanation,
so everyone will understand the passage,
We have opened you.
Start walking toward Shams. Your legs will get heavy
and tired. Then comes a moment
of feeling the wings you’ve grown,
lifting.
یکی (ودیگر هیچ) در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
به نام او
شب قدری چنین عزیز شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
آرزو دارم اکنون که در این شب عزیز و مبارک که بدلیل کوری چشمانم در تاریکی بودم و آنرا شب می پنداشتم و تو ای معشوق با تاباندن رشته باریکی از نور خود آنرا روشن کردی ، در آرامش بمانم تا از تمامی تاریکی ذهن خویش خلاص شده و به روشنایی روز برسم!
موسی پاشایی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۸:
سلام من این شعر زیبا رو وقتی که هنرستان شهیدرجایی هنرجو بودم خوانده بود و بنظرم وزن اون شعر دقیقتر بود
خواهی که شود قلب تو چون ایینه
ده عیب برون کن ز درون سینه
حرص و حسد و کذب و حرام و غیبت
بخل و طمع و کبر و ریا و کینه
یکی (ودیگر هیچ) در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
به نام او
حضور انور باسعادت اساتید عارضم :
دیدگاه یک عارف همانند دید شخص بالای برج دیدبانی است که بطور مستقیم با آنچه که می گوید ارتباط دارد و شاهد و ناظر آن رویداد یا پدیده بوده است. ولی دیدگاه عوام همچون دیدگاه آنکسی است که از پشت دیوار و حصار قلعه تنها به شنیده ها و پندارهای خود اکتفا می کند و وقایع را با ذهنیات خود می سنجد.
وقتی که شخص عارف از حال دل خود سخنی می گوید باید توجه داشت که حال دل او در برخود با حقیقت ناب دگرگون گشته و ربطی به وقایع روزمره و هوس های زمینی نیست!
عارف حال دل خویش را تنها با معشوق می تواند در میان بگذارد و آنهم با حالت خضوع و خشوع و خاکساری تا مبادا خدشه ای در ارتباط او و معشوق ایجاد شود و او از آستان جانان خویش رانده گردد.
منظور عارف از شب تاریک ، جهل و تاریکی در پس پردهء نادانی اوست که مانع از دیدن آشکار رخسار تابان یار می گردد و شب قدر شبی است که این تاریکی و جهالت اندکی بکنار رفته و نور یار بر او تابیده و چشمان او بدیدن رخسارش منور می گردد.
به شکرانهء این شرف حضور ، شاعر عارف با نوک مژگان خویش غبار نشسته در ره یار را می روبد و آنرا سرمهء چشمان خویش می نماید تا چشمانش بینا گردد.
حافظ شعر خود را رندانه می گوید تا مدعیان از شعر او به خیال خام نیفتند و به رابطهء او با معشوق پی نبرند.
علی علیمردانی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:
شیخ فرید الدین عطار نیشابوری هم غزلی معروف دارد که درست در همین وزن عروضی غزل شیخ فخر الدین عرافی در بالاست (مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن - هزج مثمن اخرب ) و آن غزل معروف این است :
گر در صف دین داران دین دار نخواهم شد
از بهر چه با رندان در کار نخواهم شد
شد عمر و نمیبینم از دین اثری در دل
وز کفر نهاد خویش دیندار نخواهم شد
کی فانی حق باشم بی قول اناالحق من
کز عشق چو مشتاقان بردار نخواهم شد
دانم که نخواهم یافت از دلبر خود کامی
تا من ز وجود خود بیزار نخواهم شد
ای ساقی جان میده کاندر صف قلاشان
این بار چو هر باری بیبار نخواهم شد
از یک می عشق او امروز چنان مستم
کز مستی آن هرگز هشیار نخواهم شد
تا دیده خیال او در خواب همی بیند
از خواب خیال او بیدار نخواهم شد
هرچند که عطارم لیکن به مجاز است این
بی عطر سر زلفش عطار نخواهم شد
هم از بعد لغات مشترک و هم از بعد مفهومی غزل «عراقی» بی شک متأثر از غزل عطار بوده است .
هستی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » مدح حضرت علی (ع):
یک روز یک بزرگواری گفت:روزی می رسد که همه
جوامع شریعت دارند و خدا را پذیرفتند اما ما ایرانی ها که از اول مدعی خداشناسی و رفتار نیک و پندار نیک و گفتارنیک بودیم،به لامذهبی و حیوان بودن می رسیم.
و الآن حتی به یک دهه هم نرسیده که به عینه داریم همچین چیزی را تجربه می کنیم.
خدا به صدا زدن ما احتیاج نداره این ما هستیم که به اون احتیاج داریم.
خطاب به کسانیکه وقتی حرف از تمدن و فرهنگ می شود کباده قدمت این سرزمین را می کشند.اگر واقعا به کوروش و تمدن باستانی خود می بالیم باید تدین آنهارم مد نظر گرفت.
محمد سعید در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر:
سلام خسته نباشید یکی از ابیات به صورت زیر صحیح است:
بچربد روبه ار چربیش باشد
و گر با گرگ هم حربیش باشد
هم حربی: هم نبرد
سلیم صالح در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷۳:
شاه بیت این غزل:
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من****
ستم، زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
فراموشی خاطرات بزرگترین رنج و در عین حال بزرگترین نعمت است.
اقبال برزگر در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲۹:
ملا و فقیه و صوفی و دانشمند
این جمله شدی ولیک آدم نشدی .
علیرضا بخشی زاده روشنفکر در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸:
درود بر حسین و رضای گرامی
کلمه (اسم) قطار واژه ی قدیمی میاد که به صف بستن و حرکت در یک خط افراد و یا شتر های یک کاروان می گفتند. در واقع اسم قطار از فعل قطار کردن (صف یستن و چیدن در یک ردیف) گرفته شده که امروز کمتر بکار میره و بجاش از فغل صف بستن استفاده میشه.
من این شعر رو خوندم و هزار بار گوش دادم به این نکته که اشاره کردید پی نبرده بودم . درود بر شما و دقت موشکافانه تان.
جلیل عزیزی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۳۳ - در صفت چار چیز که از چار چیز دیگر میآید:
در مصرع دوم بیت اول کلمه «از» اول به نظر زیادی میاد و احتمالاً اشتباه چاپیست.
جلیل عزیزی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۳۳ - در صفت چار چیز که از چار چیز دیگر میآید:
در مصرع دوم بیت اول کلمه «از» اولی به نظرم اضافه است و احتمالاً اشتباه چاپیست.
د. ق. مصلح بدخشانی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳: