گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - ترجیع در مدح تاج‌الدین ابوبکربن محمد:

در بیت
یعقوب کز هجر پسر چندین بلاش آمد به سر
قولش همی بُد سر به سر الصبر مفتاح الفرج
به اشتباه اینگونه درج شده که
یعقوب کز هجر پسر چندین( بالش) آمد به سر

علی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰:

عالی

محمد گودرزی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

با سلام و عرض ادب خدمت اساتید بزرگوار
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
بنده زاده یکی از روستاهای شهر بروجرد در استان لرستانم. از کودکی به یاد دارم که در خانه خمره های سفالی داشتیم که به زبان محلی به آنها سینی میگفتند و با توجه به این بیت شاید تلفظ درستش سینه باشد و در آنها سرکه نگهداری میکردند. این ظروف شبیه کوزه بودند ولی بزرگتر و با دهانه گشادتر. از آنجا که حتما میتوان به جای سرکه در آنها شراب هم نگهدری کرد، معنی بیت با این معنا منطقی تر به نظر میرسد. چون نه آیینه و نه سینی که منظور همان سینی چای باشد جای شراب نیست که سینه مان را مانند آن پیمانه شراب عشق کنیم. از اساتید تمنا دارم تا گویش های محلی به کلی نابود نشده اند در این خصوص تحقیق بفرمایند که شاید این لغت سینه به معنای خمره به فرهنگ لغت فارسی اضافه شود. سپاسگزارم

س ش در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳۸:

واژه ی میزن در متن دستور زبان پارسی باید بشکل دیگری یعنی: می زن نوشته شود.
می (علامت ویژه برای زمان حال ساده است و همیشه باید جدا از مصدر فعل نوشته شود...)

علی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

اساتید محترم در مورد معنای بیت پنجم: «هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام جز بر دو روی یار موافق که در همست»سخنی و کلامی بفرمایید.

احسان در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

واقعا این غزل یکی از زیباترین و لطیف ترین غزلیات جناب سعدی است
اوج زیبایی و لطافت در بیت آخر است. جناب سعدی عشق را به نهایت رسانده. هر عاشقی به دنبال وصال است اما سعدی هرچه که دل دوست بخواهد آنرا می‌پسندد و مصلحت خود را نادیده میگیرد.
"هرکه دل دوست جست مصلحت خود نخواست"
این اوج قله عشق است.

همیرضا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۳ - گفتار اندر پروردن فرزندان:

@فرزین:
«به خردی درش، زجر و تعلیم کن» یعنی در خردیش او را سختی بده و آموزش بده. («به ... در» در کلام قدما معنی «در» می‌دهد، شبیه این را سعدی جاهای دیگر دارد مثلاً «به صنعا درم طفلی اندر گذشت» یعنی کودکی از من (بچهٔ من) در صنعا مرد).

محمد در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

با سلام در ارتباط با بیت هفتم از این شعر نظر بنده حقیر این است که اصل مطلب خلاف عرض شما می باشد چرا که در مصرع اول از بیت هفتم شاعر بیان می کند که هیچگاه خیالم خالی از فکر تو نیست و همواره در ذهن من هستی و بیرون نمی روی و در مصرع دوم حالتی از معشوق که عاشق را به شور می آورد را بیان نموده یعنی با ان حالت تجسم معشوق در ذهن و جان عاشق پدیدار می شود و اشتیاق دو چندان که ان حالت را پریشانی ذکر کرده
با تشکر

دکتر هاتف سیاهکوهیان در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:

این قصیده یکی از قصاید ممتاز سعدی که با غزلیات او پهلو می زند،بنده این غزل را به انتخاب و گزینش استاد فرزانه دانشگاه تهران جناب دکتر هادی عالم زاده، چندین بار خوانده ام. مطمئناً دوستانی که دارای قریحه خوش و لطافت ذوق هستند، از مضامین بی نظیر و ظرایف معانی این قصیده لذت خواهند برد.
بمناسبت اول اردیبهشت روز سعدی
استاد ضیاء موحد در کتاب ارزشمند سعدی می نویسد: «سعدی، زبان فارسی است و جادوی زبان فارسی. ... زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به اندازه سعدی مدیون نیست» (موحد،1396: 15-14). درباره جادوگری سعدی با زبان یعنی هنر شاعری سعدی همیشه می¬توان سخن گفت و با معیارهای نقد ادبی هر دوره تحلیل تازه¬ای از آن کرد؛ این رفتار هنرمندانه سعدی با زبان موجب شده است تا او را «افصح المتکلمین» -که لقب برگزیده نکته¬سنجان است- بخوانند (همان: 15-14). استاد موحد درباه شیوه «سهل ممتنع»، به عنوان یکی از ویزگی¬های بارز زبان سعدی می¬نویسد: هنر سعدی در برخورداری از شیوه بیانی «سهل ممتنع»، آوردن زبانی بود عاری از صنعت کاری¬ها و تکلف¬های زبان ادیبان معاصر آن دوران. به گفته رنه ولک: «زبان به معنای واقعی کلمه، مصالح هنرمند ادبی است. می¬توان گفت هر اثر ادبی، گزینشی از زبانی معین است؛ همان گونه که گفته¬اند هر مجسمه قطعه مرمری است که تکه¬هایی از آن کنده شده باشد (استن وارن و رنه ولک، نظریه ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر،1373: ص194¬¬). سعدی از مرمر زبان پر رگه و ناخالص عصر خود زبانی آفرید که در سهولت فهم و بلاغت بیان معیار شعر و نثر گردید (موحد،1396: 207). آنچه معاصران و شاعران پس از او را بهت زده کرد، به نمایش گذاشتن قدرت زبان فارسی در پیوند با نحو طبیعی بود.
«جهان به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق صیت شعر تو رفت نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست»
استاد محمدعلی فروغی در مقدمه عالمانه خود بر کلیات سعدی نوشته است: «گاهی شنیده می¬شود که اهل ذوق اعجاب می¬کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته¬است. ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی سخن می¬گوییم که از سعدی آموخته¬ایم» (فروغی، 1376: چهارده)
به راستی زبان سعدی و جهان زیبایی که او در زبان خود می¬آفریند، حقیقتاً شگفت¬انگیز است. زبان شیوا و اثرگذار او در ذهن و ضمیر خواننده جاری می¬شود و جان او را می¬پالاید و زنده می¬گرداند. استاد ذبیح الله صفا در کتاب ارزشمند «تاریخ ادبیات در ایران» می¬نویسد: سعدی در نثر «شاعر»، و در شعر «اشعر» است.
تقدیم به همه علاقمندان ادبیات فارسی و دوستداران سعدی- دکتر هاتف سیاهکوهیان. اول اردیبهشت ماه 1399

nabavar در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

گرامی مهرآوا
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
بسیار مبسوط و کافی نوشتید ولی
کاش در پایان می فرمودید که هیچگاه علمی به نام کیمیا در عمل تبدیلی بر روی فلزات مس، جیوه، نقره و طلا به وجود نیاورده، با آنکه بسیاری درین راه عمر تلف کرده اند.
مگر در شعر شعرا و مجاز.

محمد باقر انصاری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۷:

حکایت بسیار آموزنده ای است از استاد سخن سعدی شیرازی که یک دستور اخلاقی اسلامی را در لباس تمثیل و شعر بیان کرده است.
در آموزه های دینی ما احادیث بسیاری در منع از عیب جوئی دیگران و به عبارت سعدی " در پوستین خلق افتادن " و پرداختن به عیب زدائی از خود وارد شده است که در اینجا به یک مورد از آنها اشاره می کنم. حدیث از علی (ع) در نهج البلاغه خطبه 176 است که فرمود: "طوبی لمن شغله عیبه عن عیب الناس". یعنی خوشا به حال کسی که بجای عیبجوئی از مردم به اصلاح عیبوب خود بپردازد.

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

مرا مِهرِ سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضایِ آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

غزل در باره قضا و قَدَر یا کن فکانِ الهی ست و بنظر میرسد حافظ قصد دارد به دو جنبه برداشتِ مثبت یا منفی از معنیِ این واژه قرآنی بپردازد، سیَه چشمی یعنی بینایی بر حسبِ چشمِ جان بین و نه چشمِ حسی، و در مقابلِ سفید چشمی یا نابینایی آمده است، بینایانی مانندِ فردوسی، مولانا ، عطار و حافظ سیه چشمانی هستند که زندگی را از دریچه چشمِ خداوند می نگرند و مِهر در اینجا خورشید است که صفتِ این بزرگان شده و انرژی و نورشان تا ابد بر جهانیان خواهد تابید، پس‌حافظ می‌فرماید تنها سودایی که در سر دارد همان خورشیدِ تابانِ وجودِ این عارفان است که او یا هر انسانی در این جهان باید آن بزرگان را الگوی خود قرار دهد، در مصراع دوم حافظ تاکید می کند که این امر یعنی سعی و سودایِ نگریستن به جهان از دریچه چشمِ سیاه و بینایِ آن بزرگان قضای آسمان یا خداوند و خواستِ او می‌باشد و این قضا تغییر ناپذیر می باشد، یعنی خداوند یا زندگی هرگونه نگرش و جهان بینی بجز نگرشِ عارفان که در هر قومی از شرق تا غرب وجود دارند را بر نمی تابد و آن دیدگاهِ غیر، محکوم به شکست و ایجادِ درد و رنجِ خواهد بود.

رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت

مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟

حافظ در ادامه می فرماید اما این درد و رنج و اندوهی که انسان بواسطه دیدنِ جهان از منظرِ چشمِ سفید چشمانِ نابینا متحمل می شود در حقیقت از سویِ رقیب است و هر آزار و زیانی به انسان برسد از جانبِ اوست، رقیب یا مراقب زنی بد خو بود که در هنگام خروجِ دلبران از خانه وی را همراهی می کرد تا مانعِ نزدیک شدنِ عاشقانِ مشتاق و ارتباط با آن زیبا رو گردد، در اینجا رقیب همان خویشتنِ دروغین و توهمیِ انسان است که در ابتدایِ ورود به این‌ جهان و بمنظورِ تطبیقِ شرایطِ زیستن در جهانِ مادی بر رویِ خویش یا جانِ اصلی تنیده و تشکیل می گردد و انسان به اشتباه خود را این خویشتنِ جهان بین می‌پندارد و حافظ با بکارگیریِ این لفظِ محترمانه به ما گوشزد می کند که ستیزه گری و پرخاش به این خویشتنِ توهمی نتیجه ای در بر ندارد و نتیجه عکس می دهد، پس بمنظورِ کنترلِ این رقیب بایستی با خرد و تدبیری که بزرگان توصیه می کنند رفتار کنیم، رقیبِ جانِ اصلیِ انسان جایِ هیچگونه آشتی را باقی نگذاشته است و اجازهٔ بازگشتِ انسان بسوی معشوقِ الست را با رضایت و خوشنودی نمی دهد، پس این خطابِ محترمانه و البته کنایه آمیز می گوید نه ستیزه گری و نه دوستی با او جایز نیست، در مصراع دوم راهِ چاره برای سحرخیزان که قصدِ بازگشت به خویش و جانِ اصلیِ خود را دارند و می خواهند همچون مِهر و خورشیدِ سیه چشمان شوند، تنها و تنها آه است و بس که قطعا بسویِ گردون روان خواهد شد و همین آه در کنترل و زندانی کردنِ رقیب کفایت می کند.حافظ در این بیت دومین موردِ قضای الهی یعنی ایجادِ رقیب بنا بر ضرورتِ حیاتِ انسان بر رویِ زمین را بیان نموده و در بیتِ بعد به سومین قسمت و قضایِ آسمان یا خداوند می پردازد.

مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند 

هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد

روزِ ازل که خارج از زمان و مکان است یا همان الست که انسان اقرار به ربانیتِ خداوند نموده و تایید کرد که او نیز امتداد و از جنسِ اوست،پس همان وقت تنها کارِ اصلیِ انسان را رندی و عاشقی مقرر فرمودند و هر کارِ دیگری را در حاشیه و حولِ محورِ این کار قرار دادند، در مصراع دوم حافظ ادامه میدهد آن قسمت و قضا که آنجا در الست توسطِ خداوند بر رندی و عاشقیِ انسان مقررشد همان کارِ اصلی ست و افزونِ بر آن چیزی نوشته نشده و کاری بیشتر از این از انسان نخواسته اند، یعنی هر کارِ ذهنی دیگری که انسان انجام دهد خواستِ رقیب است برای باز داشتنِ انسان از رندی و عاشقی.

خدا را محتسب ما  را به فریادِ دف و نِی بخش

که سازِ شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد

حافظ پس از برشمردنِ سه قضایِ آسمانیِ ذکر شده،‌ بقیه تعبیرها و برداشت هایی را که شرع و نماینده او محتسب از قضا و کُن فکانِ الهی دارند گزافه گویی و بیهوده می داند، فریادِ دف و نِی همان کن فکان یا قضا و تقدیرِ الهی ست که عارفان و بزرگان نیز با صدایِ بلند آن را فریاد زده، به انسان یادآوری می کنند که از جنسِ عشق و الست بوده و شاد زیستن حقِ مسلم و قطعیِ انسان است زیرا خداوند نیز از جنسِ شادی ست، اما محتسب ها که از ورایِ چشمِ رقیب جهان را مشاهده می کنند سرنوشت یا تقدیرِ انسان را غم و اندوه و غصه خوردن و گریه زاری در این جهان می دانند، حافظ می‌فرماید تو را به خدا  بس کن ای محتسب این افسانه ها را و اگر تصورِ خطا و گناه در  رندان داری  ما  را به فریادِ دف و نی ببخش که زندگی هم نوایِ شادمانی و حماسی دارد و هم نوایِ نی که از غمِ هجرانِ انسان از اصلِ خود می گوید، در مصراع دوم حافظ ادامه می دهد شرع که سازِ خودش را می زند و از مفاهیمِ تقدیر و قضایِ الهی در معنیِ واقعی بی خبر است بداند که با این افسانه سرایی ها نمی تواند از قانونِ قضایِ الهی بگریزد و کن فکانِ خداوند سرانجام دامنِ شرع و محتسب را نیز خواهد گرفت و عجیب اینکه پس از قرنها امروزه به روشنی می بینیم این پیش بینیِ حافظ به حقیقت پیوسته است و مادامی که سازِ ناکوکِ شرعِ جبری با ابزارِ رندی و عاشقی کوک نشود راه بجایی نخواهد برد.

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم؟ چون نخواهد شد؟

 حافظ میفرماید فقط این امکان برای انسان وجود دارد که پنهانی به حضرت دوست عشق ورزی کند و این عشق را از سایرین پنهان کند بدلیل اینکه رقیب یا خویشتنِ توهمیِ اطرافیان به بهانه های گوناگون او را از ادامه کارِ مقرر شده در ازل بر روی خود منصرف میکنند .برخی شاید این عشق را تمسخر کرده بگویند مگر خدا دختر چهارده ساله است که بشود به او عشق ورزید یا برخی ممکن است بگویند بله بله ، گربه شد عابد و زاهد و مسلمانا و یا با انواع تاثیر گذاری های دیگر انسان را از ادامه کوشش برحذر دارند ، اما اگر این کار پنهانی باشد ، اطرافیان پس از مدتی شاهد تغییر انسان خواهند شد که او به ثبات و پایداری و استحکام لازم رسیده است و طعنه های آنان بر روی او اثر ندارد . در جای دیگر میفرماید :
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
اگر مصراع دوم را در دو بخش بصورتِ سوالی بخوانیم معنا بر ما روشن خواهد شد ،‌پس‌حافظ می‌فرماید وظیفه  ما کارِ رندی و عاشقیِ پنهانی ست که در الست مقرر فرموده و بر ما فرض کرده اند،  و در باره اینکه رندان و عاشقان سرانجام به بوس و کنار و آغوشش یا وصالِ کامل به معشوق دست خواهند یافت یا خیر چیزی مقرر و اعلام نکرده اند، اما چون و چگونه می شود که چنین عاشقی به از رسیدن به حضرتش ناکام گردد؟، یعنی بدونِ شک اگر او بخواهد به هر سه خواهد رسید.
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
پس از آن عاشقی و رندی حال که به کامِ دل رسیده و شراب زندگی بخش ایزدی و امنیت و آرامش حاصل از آن حضور و برخورداری از مجاورت حضرتش که خود ساقی تو شده است بر تو جاری می شود، ای انسان اگر در این وضعیت خوشبختی برای تو حاصل نشده باشد پس کی خواهد شد ؟ یعنی که قطعاً به آن شادی و خوشبختی خواهی رسید . جای امن به آن فضای لایتناهی یا عدم و بینهایت خداوند گویند که یکی شدن با حضرت دوست میباشد .
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
میفرماید پس ای انسان برای رسیدن به چنین جایگاهی زخم هایی که خداوند به هم هویت شدگی های مرکز و دل تو وارد کرده است هنوز خونی از آن جاری نشده است ، اما انسان برای اینکه رنگ خون را در مرکز خود ببیند نباید با اشک دیده نقش غم از دست دادن دلبستگی های این جهانی را از مرکز یا لوح سینه خود بشوید .بلکه بایستی با ذوق و شوق کشته شدنِ خویشتنِ توهمیِ خود و از دست دادن دلبستگی های دنیوی را بپذیرد چرا که پس از رهایی از آنهاست که عدم جایگزین آنها شده و با خدا یا زندگی به یگانگی و وحدت میرسد .

فرزین در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۳ - گفتار اندر پروردن فرزندان:

به خردی درش اشتباست.به خردی ،درش زجر و تعلیم کن درست است.لطفا دقت بیشتری به خرج بدهید

افسانه در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

جمیله ایست عروس جهان ولی هش دار که این مخدره درعقدکس نمی اید
هزاران بارهزاران مطلب راجع به فانی بودن دنیا وزندگی خواندیم به نظرم هیج کدامش تعبیری به این زیبایی وباین کلمات به جا نداشته است واقعا روحش شادحافظ والامقام ممنون به خطرسایت بسیارمفیدتون سپاس

آواره در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

مدت ها بود که در زندگی بی هدف و سرخورده بودم اما این غزل مولانا خصوصا با صدای استاد عزیز مرحوم لطفی، شور تازه ای به زندگی من بخشید و قدرت عشق به یاری من آمده است.

عمر جویا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

در حیرتم که این غزل را با همه سکتگی ها و لغات نامأنوس اش هنوزم به سعدی ربط می دهند. دهن هرکس که با قند سعدی شیرین شده باشد، چطور نتواند ذایقه قند پوسیده را تفکیک نماید؟ و گوش دلی که با غزل های ناب سعدی مزین گشته باشد، هیچگاهی با دگر صداها تسکین نمی یابد.
1) «موری نه ای» به تکرار در دو بیت یکی پی هم آمده است، که شعر را از صلابت آن باز میدارد. در هیچ یک از غزل های سعدی، چنین تکرار ناگوار کلمات را سراغ نمی یابید.
2) صفت ترکیبی با «وار» که در «فرعون وار» آمده است، زبانِ سعدی نیست!
3) «مگس ران» اصطلاح معمول قرن 7 هجری نیست!
4) «سعدی درین جهان که تویی ذره‌وار باش» -- چنین بر می آید که شاعر این بیت کسی بوده است طریقت مشرب و خانقاه مشرب.

حامد نوری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

سلام خدمت دوستان ادیب و فرهیخته
گر آستین دوست بیفتد به دست من
چندان که زنده ام ، سر من، آستان دوست
لطفا دوستانی که به نسخه های قدیمی دیوان سعدی دسترسی دارند نگاهی بکنند و ما را نیز بی اطلاع نگذارند.
احتمال اینکه ویرگول در نسخ بعدی به و تبدیل شده زیاد است. البته در نسخ قدیمی و صد البته نزدیک به دوران شاعر بزرگ بصورت واستان یعنی آ بدون کلاه نوشته شده باشد شاید نظریه vastan درست باشد ولی اگر بصورت با کلاه نوشته شده حتما مکث بین کلمه من و آستان در نظر گرفته شود. چون معنا را زیبا و در شان استاد سخن می آراید.

.. در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:

غزلی خوش‌خبر و
حاشیه‌ها بی‌خبری..

اکرام مهرآوا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
بد نیست نگاهی مختصر و برخط به بیت بیندازیم
در این بیت چنان که می بینیم آلیاژهای گوناگونی وجود دارد که بیت را به یک انبار یا کارخانه تولید فلزات شبیه کرده است که به طور گذرا به آن می پردازیم .
1- (روی) 'روی یا زینک ´´zinc´´عنصری است شیمیایی با علامت اختصاری Zn که دارای عدد اتمی 30 است. روی فلزی است به رنگ سفید متمایل به آبی که بر اثر رطوبت هوا تیره رنگ می‌شود و در حین احتراق رنگ سبز براقی تولید می‌کند.
2- (روی سرخ) همان مس است که در نزد پیشینان به روی سرخ شناخته می شد.
3- (زرد) همان برنج است که (به انگلیسی: Brass) گفته می شود و ترکیبی آلیاژی از مس و روی است.
4- (مس) همان روی سرخ است که در زندگی ما به فراوانی دیده می شود، ظروف و به ویژه کابل های انتقال برق.
5- (زر) طلا یا زَر با نشان شیمیایی Au نام یک عنصر است. طلا فلزی نرم و چگال و شکل‌پذیر به رنگ زرد روشن و براق است که در مجاورت هوا و آب زنگ نمی‌زند و تیره نمی‌شود.
صرفه نظر از فلزات یک ماده شیمیایی به نام اکسیر یا کیمیا نیز در بیت هست که تناسبی با برخی عناصر گفته شده از قبیل مس و زر دارد.
سعدی در این بیت به اختصار شرح بلند عشق را واگویه می کند که چگونه ایشان را دگرگون کرده است. (روی سرخ) در این بیت دو معنا دارد و تحت آرایه ایهام است یکی به معنای صورت گلگون و تندرست و دیگری اشاره به چهره ای که همچون مس سرخ رنگ بود ... گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد : شاعر از زبان مردم خود را مورد پرسش قرار می دهد که چرا چهره ی گلگون تو این گونه زرد شده است؟ ... و پاسخ می دهد : اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم ... اکسیر عشق غم و فراق یار است که هرگز به وصال نمی رسد و چندان که بلای عشق به جان کسی بیفتد روی مسگون و شاداب را زرد و تکیده و رنجور می کند . فرآیند عاشقی در اینجا به کیمیا تشبیه شده است که وقتی با مس درآمیخته می شد آن را به طلا و وقتی با سیماب (جیوه) در می آمیخت آن را به نقره تبدیل می کرد. عشق کیمیاست و عاشق معدنی از طلا .
با سپاس و پوزش : اکرام مهرآوا

Hafez Ss در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

درود بر همگی
دوستان عزیز ، همان رباعی که امدست در ابتدا درست است/
اول که اهنگ شعر بر اوای الف در انتهاست که با اهنگ کلمه فنا همنواست
بجز کلمات پایانی فقط کلمه / عمر / ضمه میخوره
و اعتقاد و تموم اشاراتش به جهان فنا داره و چرا از اعداد هفت و هزار ،استفاده کرده که در این مجلس جای بحثش نیست / چرا از کلمه شمارش استفاده کرده؟ سر بسر بودن هم درسته چون هم معنی همزمانی و بی زمانی رو میده و هم معنی خاک شدن و چینش در قبر و برای اونهایی که گلاب شدن اینو میگم که هزار رو از اول میشن و در هفت بار چهار برمیگردن /
دوستای گل خیامی ، میخواستم نگم که خواب نپره ولی روی این رباعی فقط ادمهای اشنا میان و / تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی / اگه اینجایی حتما دنبال رمزی شاید خودتم ندونی / ضمه کلید این شعره برعکسش کن و بین کلمات بزارش و بخش کن و معانی دیگشونو پیدا کن /
مثال /درگذریم/ / در ، گذر / رهگذریم / / ره گذریم / و ... هر کس اندازه فهمش ریز کنه و شمارش ها و سکون و کسره و فتحه ، اگر فکر میکنید این یه رباعی برا اینه که بیا و بخورو خوش باشو ... نه خیام رو شناختی نه به علم نجوم و ریاضیاتش اهمیت دادی که با دقت دو ملیون بار بیشتر تقویم قمری هست / منظورش از دوست کیه ؟ خیام هیچ دوستی نداشت ، چرا دم عمره ؟ چرا به زمان اشاره میکنه ؟ چرا اسم خودشو تو شعر گذاشته ، تا میتونید کلمات رو ریز کنید تا روی یه رباعی ، چی بگم ... اندازه علمت بهر بگیر و تعجب کن چطور چینش کرده ...

۱
۱۹۹۴
۱۹۹۵
۱۹۹۶
۱۹۹۷
۱۹۹۸
۵۴۵۹