یاد دارم که در ایام طُفولیّت مُتَعَبِّد بودمی و شبخیز و مُوْلَعِ زهد و پرهیز.
شبی در خدمتِ پدر، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مُصْحَفِ عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گردِ ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خوابِ غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستینِ خلق افتی.
نبیند مدّعی جز خویشتن را
که دارد پردهٔ پندار در پیش
گرت چشمِ خدا بینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گزافهگو و لافزن جز خود کسی را نمیبیند (به حساب نمیآرد)، زیرا حجابِ تیرهٔ گمانِ باطل در پیشِ چشم آویخته دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.