ای پیشرو هر چه نکوییست جمالت
وی دور شده آفت نقصان ز کمالت
ای مردمک دیدهٔ ما بندهٔ چشمت
وی خاک پسندیدهٔ ما چاکر خالت
غم خوردنم امروز حرامست چو باده
کز بخت به من داد زمانه به حلالت
ای بلبل گوینده وای کبک خرامان
می خور که ز می باد همیشه پر و بالت
زهره به نشاط آید چون یافت سماعت
خورشید به رشک آید چون دید جمالت
شکر چدن آید خرد و جان ز ره گوش
چون در سخن آید لب چون پسته مقالت
دل زان تو شد چست به بر زان که درین دل
یا زحمت ما گنجد یا نقش خیالت
هر روز دگرگونه زند شاخ درین دل
این بلعجبی بین که برآورده نهالت
جان نیز به شکرانه به نزد تو فرستم
خود کار دو صد جان بکند بوی وصالت
پیوند تو ما را ز کف فقر نجاتست
گویی که مزاج گهرست آب خیالت
ای یوسف مصری که شد از یوسف غزنین
چون صورت پاکیزهٔ تو صورت حالت
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
در ده می اسوده که امروز برآنیم
کاسباب خرد را به می از پیش برانیم
زانگونه می صرف که چون یک دو سه خوردیم
در چشم خود از بیخبری هیچ نمانیم
با کام خرد کام نگنجد به میانه
بی کام خرد کام خود امروز برانیم
آنجا برسانیم خرد را که از آنجا
گر سوی خود آییم به خود راه ندانیم
از پند تو ای خواجه چه سودست چو ما را
هر نقش که نقاش ازل کرد همانیم
تا آن خورد اندوه که از دوست بماندست
ما در بر معشوق به اندوه چه مانیم
گر میل کند جنس سوی جنس به گوهر
پس باده جوان آر که ما نیز جوانیم
در علم جان آب عنب دان غذی ما
نی ما چو تو در هر دو جهان در غم نانیم
مستست جهان از پی تقدیر همیشه
ما مست عصیریم که فرزند جهانیم
از بهر سماع و می آسوده نه اکنون
دیریست که مولای مغنی و مغانیم
نی نی که شدستیم ز بس جود و لطافت
مولای تو ای خواجه که احرار جهانیم
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
ترکان پریوش به دو رخ همچو نگارند
وز ناز به باده چو گل و سرو ببارند
سرمایهٔ عیشند چو بر جام برآیند
پیرایهٔ نازند چو در خدمت یارند
ترکان سپاهی و فروزنده سپاهند
حوران حصاری و گشاینده حصارند
از چشمهٔ پیکان به کمان آب برانند
در آتش شمشیر به صف دود برارند
زنگار ز مس بگذرد و زنگ ز آهن
ز آن تیر و سنان از مس و آهن بگذارند
از چین و ختا و ختن و کاشغر آیند
از تبت و یغما و زخر خیز و تتارند
المنةلله تعالی که ازیشان
در لشکر سلطان عجم بیست هزارند
بهرامشه مسعود آن شاه که او را
شاهان جهان باج ده و ساو گذارند
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
بی کوشش اجرام هنر کرد منیرش
بی گردش ایام خرد کرد خطیرش
گر ملک خرد ملک امیر تن او شد
نشگفت که تایید الاهیست وزیرش
بر چرخ عجب نیست گر از روی تفاخر
ناهید مغنی شود و تیر دبیرش
آن کز اثر کینهٔ او با دم سردست
هرگز نکند ز آتش خود گرم اثیرش
آنکو به بقای تن او شاد نباشد
ادبار فنا هم به بقا کرد ز حیرش
بخشد غرض خلق بدانگونه که گویی
صاحب خبر آز و نیازست ضمیرش
در قلزم اگر بنگرد از دیدهٔ همت
از روی بزرگی نشمارد به غدیرش
از شرم همه خوی شدم آن روز چو دریا
کامد خرد و گفت که دریاست نظیرش
این بی خردی بین که خرد کرد ولیکن
دانم که هوا کرد به ناگاه اسیرش
اکنون سوی عذر آمد و اسلام پذیرفت
یارب به دروغی که خرد گفت مگیرش
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
آن خواجه که در قالب اقبال روان اوست
نزد عقلا تحفهٔ اسرار نهان اوست
پیداست به رادی و نهان از کرم خویش
در عالم پیدایی پیدا و نهان اوست
در محفل پیران و جوانان به لطافت
با تجربت پیر و به اقبال جوان اوست
وقت نظر و عقل به تعلیم مهان را
چون نرگس و سوسن همه تن چشم و زبان اوست
آن مرد که باشد گه بخشایش و بخشش
سوی همگان سود و سوی خویش زیان اوست
آن کس که نداند که جهان بر چه نمودست
در عاجل امروز نمودار جنان اوست
از گوهر او نور همی گیرد خورشید
چون به نگری پس مدد مایهٔ کان اوست
یک روز گرانجان و سبکسار نبودست
آنکس که مر او را سبک انگاشت گران اوست
در مجلس عشرت ز لطیفی و ظریفی
خورشید شکر پاش و مه مشک فشان اوست
از لطف چنانست که گر هیچ خرد را
پرسند که جان کیست خرد گوید جان اوست
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
ای باز پسین زادهٔ مصنوع نخستین
در بخشش و بخشایش و در دانش و در دین
محروم چنانست حسودت که گه خشم
بر وی نکند هیچ کسی جود به نفرین
گر طمع کند بوی خوش از باد صبا هیچ
هم باد صبا پرده شود پیش ریاحین
چون دست تو میسود عجب نیست که با جان
شاهی شود از فر تو زین جاه تو فرزین
آن قوم که بودند پراکندهتر از نعش
گشتند فراهم ز سخای تو چو پروین
اصلیست سخای تو بر آن گونه که هرگز
نه کم شود از سایل و نه بیش ز تحسین
در چشم سر و دیدهٔ سر مر همگان را
باطنت به گل ماند و ظاهرت به نسرین
هرگز تو برابر نبوی ظاهر و باطن
با آنکه همی نقش نگارد صنم چین
پیدا و نهانش چو نگارد به حقیقت
پیداش چو گل باشد و پنهانش چو سرگین
در عقد محاسب چو ببینی دل و کونش
دل عقد نود باشد و کون عقد ثلاثین
چست ست علوم و از درت ای حیدر ثانی
ختمست سخا بر کفت ای حاتم غزنین
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
ای دولت کلی ز مکان تو ممکن
وی حکمت جز وی ز بیان تو مبین
با روی تو تابنده نه ماهست و نه خورشید
با خوی تو آزاد نه سروست و نه سوسن
از دست قضا گردن او شد چو گریبان
کو پای تو بگرفت گه آز چو دامن
بر سیم و زر از دست و دلت داغ به کتابه ست
کازاد بمانی به گه مکرمت از «لن»
از همت عالیت سزد در همه وقتی
پای تو سر اوج زحل را شده گرزن
بدگوی تو گر زان که بدت خواند خدایش
داغیش نهد ز آتش و طوقیش به گردن
بی داغ تو و طوق تو بدگوی ترا هست
جانش ز تنش منهزم و سرش ز گردن
شد خاطر تو پاسخ منصوبهٔ شطرنج
شد فکرت تو حاصل آرایش معدن
ای جان به فدایت که ببردی تو ز ما جان
ای تن به فدایت که بر آیی ز در تن
گر باد و بروتم به جز از خاک در تست
چون شانه تو خود سبلت و ریشم همه بر کن
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
ای مدحت تو نامهٔ ایمان عطایی
وی طالع تو قبلهٔ احسان خدایی
بوم از بر بام تو نپرد که نه با خود
از لطف تو همراه کند فر همایی
گفتمت یکی شعر دو هفته به سه ماهه
از تقویت حسی و نطقی و نمایی
دارم طمع از جود تو هر چند نیرزد
پیراهن و دستار و زبرپوش و دو تایی
نطق از تو لطف خواهد و نامی ز تو نعمت
حس از تو بها خواهد و ما از تو بهایی
از صدر تو باید که من آراسته زایم
نشگفت ز خورشید و مه آراسته زایی
تو داده شعاری به من و یافته شعری
آن یافته جاویدی و این داده فنایی
دانی که امیر سخنم خاصه به مدحت
میری چکند پیش تو با دلق گدایی
من لفج پر از باد ازین کوی بدان کوی
وز خلعت تو نزد همه شکر سرایی
آوازه در افتاد به هر جا که به یک شعر
امروز چنین داد فلانی به سنایی
او یافته از دولت و از عون و بزرگیت
از رنج و غم و محنت و ادبار رهایی
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
چشم تو ز بس حور چو بتخانهٔ چین باد
وز خشم تو در ابروی بدخواه تو چین باد
چونان که تو در دایرهٔ چرخ نگینی
بر چشمهٔ خور نام تو چون نقش نگین باد
در عشق فنا واعظ عقل تو خرد باد
در راه بقا قبلهٔ جان تو یقین باد
در مجلس دین گوش دلت پند شنو باد
در عالم جان چشم دلت نادرهبین باد
آن دل که به اقبال تو چون جان نبود شاد
اندر رحم قالب ادبار جنین باد
روی تو گه رای سوی گوهر نارست
چشم تو گه چشم سوی مرکز طین باد
خلق تو به نور کرم و لطف و تواضع
چون آتش و چون باد و چو آب و چو زمین باد
هر زاده که دم جز به رضای تو برآورد
آن دم که نخستین بودش بازپسین باد
در عالم جان و خرد آثار بزرگی
چون گوهر خورشید جهانتاب مبین باد
این شعر که در مدح تو امروز بخواندم
حقا که چنین بود و چنانست و چنین باد
آن نیست مگر خواجهٔ ما تاجی ابوبکر
ایزد نگهش دارد از هر بد و هر مکر
ای کوکب عالیدَرَج، وصلت حرام است و حَرَج
ای رکن طاعت همچو حج، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
تا کی بود رازم نهفت، غم، خانهٔ صبرم برفت
لقمان چنین در صبر گفت: الصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
تا کی کشم بیدادْ من، تا کی کنم فریادْ من
روزی بیابم داد من، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
ایوب با چندین بلا، کاندر بلا شد مبتلا
پیوسته این بودش دعا: الصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
یعقوب کز هجر پسر، چندین بلاش آمد به سَر
قولش همی بُد سر به سر: اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
یوسف که اندر چاه شد، کامِ دلِ بدخواه شد
از چاه سوی جاه شد، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
وامِق به عَذرا چون رسید، عُروَه به عَفرا چون رسید
اسعد به اسما چون رسید، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
تا جانم از تو خسته شد، تا دل به مهرت بسته شد
گفتار من پیوسته شد: اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
از توبه دلآزردهام، چون تن کُناغی کردهام
از پیش دل آوردهام، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
مردُم که باشد در جهان با غم نمانَد جاودان
هم بگذرانَد اَندُهان، اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
پند سنایی گوش کن، گر مِی دهندت نوش کن
رنجت رسد، خاموش کن! اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در ستایش شخصیت بزرگی به نام "تاجی ابوبکر" سروده شده و حاوی مضامین عشق، خرد، بخشش و صبر است. شاعر از زیبایی و کمال این شخص سخن میگوید و او را نجاتدهنده و محور لطف و کرم مینامد. در اشعار، برتریهای اخلاقی و فضائل او در مقایسه با دیگران به نمایش گذاشته میشود و به این نکته اشاره میشود که صبر کلید رهایی از مشکلات است، با اشاره به داستانهای معروفی از جمله داستان ایوب و یوسف. در نهایت، شاعر از قدرت و تاثیر این شخصیت در زندگی خود و دیگران سخن میگوید و با زبان شاعرانهای مدح و ستایش او را برای عموم بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای پیشوای زیباییها، زیبایی تو باعث شده که هر نقص و عیبی از کمال تو دور شود.
هوش مصنوعی: ای مردمک چشم ما، ما بندهٔ نگاه تو هستیم و اینکه ما خادم تو هستیم، چیزی جز عشق و ارادت به زیبایی تو نیست.
هوش مصنوعی: امروز نباید غم بخورم، چرا که به خاطر نصیب و شانس خوبی که از زمانه گرفتهام، باید حال خوب داشته باشم.
هوش مصنوعی: ای بلبل زیبا، با صدای دلنوازت، و ای کبک دلنشین که به آرامی در حرکت هستی، از می بنوش که همیشه پر و بال تو به خاطر باد میتواند آزاد باشد.
هوش مصنوعی: زهره، که به گل و گیاهان معروف است، وقتی صدای دلنشین را میشنود، شاداب میشود و خورشید هم وقتی زیبایی تو را میبیند، حسادت میکند.
هوش مصنوعی: خرد و جان همچون چوبی هستند که در گوشهایمان مینشینند و وقتی سخن میگویند، لبهایمان مانند پسته میشوند و صداهایی دلنشین و شیرین از خود خارج میکنند.
هوش مصنوعی: دل من از شوق تو به تپش افتاده است، زیرا در این دل یا باید بار سنگین غم ما را تحمل کند یا تصویر زیبای تو را در خود جای دهد.
هوش مصنوعی: هر روز شاخۀ جدیدی در دل این شگفتی رشد میکند. ببین چگونه نهالی که به ثمر نشسته، خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من جانم را به خاطر تو به عنوان هدیه به تو تقدیم میکنم، زیرا بوی وصال تو، جانها را از کوشش و تلاش بینهایت سرشار میکند.
هوش مصنوعی: آشنایی و پیوند تو باعث شده که ما از فقر و تنگدستی رها شویم، انگار که خاصیت و طبیعت گوهری، در آب خیال تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای یوسف مصری که به زیبایی و پاکیزگیات میبالیم، تو چنان جلوهای داری که دلها را میربایی و با حالت دلنشینت، به یاد یوسف غزنین میافتی.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که وجود دارد، این است که خواجه ما مانند تاج ابوبکر، تحت حمایت و نگهداری خداوند از هر گونه بدی و مکر است.
هوش مصنوعی: امروز در ده مینوشیم و قصد داریم همه نگرانیها و مسائل کوچک را کنار بگذاریم و فقط از لحظه لذت ببریم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ما در حال انجام کار یا فعالیتی هستیم، نباید به قدری بیخبر و غرق آن شویم که از محیط و وضعیت خود غافل بمانیم. باید مراقب باشیم که در حین فعالیت، هوشیار و آگاه باقی بمانیم.
هوش مصنوعی: با عقل و هوش نمیتوان به تنهایی به نتیجهای رسید، بنابراین امروز باید با استفاده از همین عقل و خرد، به دنبال راهی برای دستیابی به خواستههایمان باشیم.
هوش مصنوعی: خرد را به جایی ببریم که در آنجا اگر بخواهیم به خود بازگردیم، نتوانیم راهی پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: از نصیحتهای تو ای آقا هیچ بهرهای نداریم، چون ما هرچه را که سرنوشت برایمان رقم زده، همانگونه هستیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که اندوهی که از دوست داریم، در کنار معشوق باقی بماند، ما در برابر اندوه چه وضعیتی خواهیم داشت؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی تمایل داشته باشد که به نوع مشابه خود نزدیک شود و به بهترین حالت برسد، پس شراب جوان بیاور که ما نیز در اوج جوانی هستیم.
هوش مصنوعی: در علم و دانش، مانند آب انگور هستیم، که قوت و غذای ما است. ما در این دو جهان فقط در غم و اندوه نان زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر سرنوشت خود به شوق و شادی مشغول است، اما ما به دلیل طبیعت خود و ارتباطمان با جهان، در حالت مستی و سرخوشی قرار داریم.
هوش مصنوعی: مدت زمان زیادی است که ما برای شنیدن آواز و نوشیدن شراب در کنار مولای خوشخوان و جمع عارفان و مغان در آرامش و آسودگی به سر میبریم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر مهربانی و لطف زیاد تو، ای مولای بزرگ، به این وضعیت درآمدهایم که آزادگان جهان هستیم.
هوش مصنوعی: این شخص جز کسی نیست که خداوند او را از هر شر و فریب محافظت کند.
هوش مصنوعی: دختران زیبای ترک همچون نقشهای زیبا دوسویه هستند و از روی ناز و دلربایی خود مانند گل و سرو، دلنشین و شگفتانگیز رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: سرمایهٔ خوشی و شادی زمانی به دست میآید که در کنار دوستان و عزیزان قرار بگیریم و از آنها بهرهمند شویم. زیبایی و لذت واقعی زندگی هنگامی نمایان میشود که به یاری و خدمت به محبوبان بپردازیم.
هوش مصنوعی: ترکان همانند سربازانی شجاع هستند که قدرت و توانایی خاصی را به نمایش میگذارند، در حالی که حوران همچون حفاظی عمل میکنند که برای شکستن موانع و سختیها تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: از چشمهٔ تیر، آب را به کمان متمایل میکنند و در آتش شمشیر، بخار و دود را به صف میآورند.
هوش مصنوعی: زنگار بر روی مس از بین میرود و زنگ روی آهن نیز از آن حذف میشود، به گونهای که تیر و نیزهها از مس و آهن ساخته میشوند و به کار میروند.
هوش مصنوعی: مردمان از سرزمینهای چین، ختا، ختن و کاشغر میآیند و همچنین از تبت، یغما، زخر و سرزمین تتاریها.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که از میان آنها در سپاه پادشاه عجم بیست هزار نفر وجود دارند.
هوش مصنوعی: بهرامشه مسعود، آن پادشاهی است که سایر پادشاهان جهان به او مالیات و هدایایی میدهند و در برابر او سر تعظیم فرود میآورند.
هوش مصنوعی: این شخص تنها به خاطر حمایت و حفاظت خداوند از هر گونه بدی و نیرنگ، در مقام و اعتبار خاصی قرار دارد.
هوش مصنوعی: بدون تلاش، هنر او را درخشنده و زیبا کرده است و با گذر زمان، او را برجسته و استوار نموده است.
هوش مصنوعی: اگر خرد و عقل به حاکمیت یک شخص تبدیل شود، جای تعجب ندارد که حمایت و پشتیبانی خدایی او را در کنار داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر ناهید به خاطر pride و خودخواهیاش در چرخ برکت دهد و تیر دبیر نیز به او مربوط شود، جالب نیست.
هوش مصنوعی: آن کسی که با کینه و دشمنی دیگران، هیچگاه از آتش علاقه و عشقش کم نمیشود و همواره گرم و پرشور باقی میماند.
هوش مصنوعی: کسی که خوشحالیاش به بقای بدنش وابسته باشد، نباید از فنا و نابودی نگران باشد، چرا که او با حیرت و تعجب، به بقای واقعی پی میبرد.
هوش مصنوعی: خداوند به بندگانش به سیاقی عطا میکند که گویی خود از نیازها و خواستههای آنها آگاهی دارد.
هوش مصنوعی: اگر در دریا بنگری با چشم بزرگمنشی، به بزرگی خود به آبهای کمعمق، مانند برکه، اعتنایی نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: در آن روز به قدری شرمنده شدم که انگار خودم را گم کردم، مانند دریا که آمد و خرد (احساس) به من گفت که او همانند دریاست و هیچ کس قابل مقایسه با او نیست.
هوش مصنوعی: این نادانی را ببین که به یک باره خرد خود را از دست داد، اما میدانم که ناگهان به وسوسهای گرفتار شد.
هوش مصنوعی: اکنون به سوی عذر آمده و اسلام را قبول کرده است. ای خدا، این دروغی که عقل گفت را نپذیر.
هوش مصنوعی: تنها کسی است که مانند کسی بزرگ و محترم است و خدا او را از هر چیز بد و ناپسند محافظت میکند.
هوش مصنوعی: آن شخص بزرگی که در زندگیاش موفقیت و خوشبختی جاری است، در نظر خردمندان، هدیهای از رازهای پنهان و ناشناخته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود و ماهیت خداوند به وضوح در عالم نمایان است و همچنین در چیزهایی که به چشم نمیآیند. او در تمام جنبههای هستی، چه آشکار و چه پنهان، حضور دارد و مهربانیاش به همه موجودات میرسد.
هوش مصنوعی: در جمع افراد سالخورده و جوان، با نرمخویی و تجربهی کهنسالان و همچنین خوششانسی جوانان، او حضور دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که به بزرگانی که علم و دانش را آموزش میدهند نگاه میکنیم، مانند نرگس و سوسن، تمام وجود آنها پر از بینش و بیان است.
هوش مصنوعی: مردی که بخشش و بخشایش را در نظر میگیرد، به نفع دیگران عمل میکند، اما این کار برای خود او ممکن است به ضرر تمام شود.
هوش مصنوعی: کسی که نمیداند دنیا چه شکلی است، امروز در این دنیا نمایانگر بهشت خودش است.
هوش مصنوعی: خورشید از گوهر او نوری میگیرد، وقتی به او نگاه کنی، متوجه میشوی که منبع این روشنی از آن کان است.
هوش مصنوعی: یک روز در زندگی فردی، او نه تنها به خاطر سادگیاش مورد بیاحترامی قرار نمیگیرد، بلکه در حقیقت، آن کسی که او را سبک میشمارد، خود در نظر دیگران ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: در جمع خوشی، زیبایی و نازکی او همچون خورشیدی است که شکر میپاشد و ماهی که بویی مانند مشک پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: از آنجا که لطف و مهربانی آن قدر زیاد است که اگر از هیچ کسی بپرسند که جان چیست، او خواهد گفت جان از آن لطف است.
هوش مصنوعی: آنچه در اینجا بیان شده این است که خواجه ما مانند تاجی است که ابوبکر (یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام) بر سر دارد و خداوند او را از هر نوع بدی و دسیسهای محافظت میکند. این بیت به نوعی بر اهمیت شخصیت و مقام این فرد تأکید میکند و او را تحت حمایت الهی میداند.
هوش مصنوعی: ای پرندهٔ آخرالزمان، فرزند خداوند خالق هستی، تو در لطف و رحمت و همچنین در علم و دین بینظیری.
هوش مصنوعی: حسادت تو به حدی است که حتی وقتی خشمگین هستی، هیچ کسی به تو بدی نمیکند و دعایش هم به تو نفع نمیرساند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوشبو شدن از بوی باد صبا دل ببندد، هیچ اتفاقی نمیافتد و باد صبا نمیتواند پردهها را از گلها کنار بزند.
هوش مصنوعی: وقتی که دست تو به کار میآید، عجیب نیست که به جان پادشاه از زیبایی تو شگفت زده شود. این مقام و مرتبهای که تو داری، فرزندانی را هم به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: آن گروه که از هم جدا و پراکندهتر از جسد مردگان بودند، به واسطه بخشندگی تو مثل خوشههای ستاره پروین (مشتمل بر ستارههای درخشان) در کنار هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: سخاوت تو به گونهای است که هیچگاه از درخواستکنندگان کمتر نمیشود و از تحسین و ستایش نیز بیشتر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در چشم و نگاه تو، باطن هر کسی به زیبایی گل و ظاهر تو به زیبایی گل نسرین است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی کسی را که هم ظاهر و هم باطنش خوب است، با آن کسی که فقط ظاهرش زیباست و نقشها و جلوههای فریبندهای دارد، مقایسه کنی.
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن او را اگر به حقیقت بنگری، ظاهرش مانند گل است و باطنش همچون مدفوع.
هوش مصنوعی: زمانی که در محاسبه و بررسی چیزی دقت کنی، اگر به دل آن توجه کنی، متوجه میشوی که دل آن خیلی جوان و تازه است، در حالی که ظاهرش به سن و سال بالاتری میرسد.
هوش مصنوعی: ای حیدر ثانی، تو در علم و دانش ممتاز و برجستهای، و ای حاتم غزنین، سخاوت و generosity تو بر دست تو نمایان است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که وجود دارد، این است که خواجهی ما، ابوبکر، تاجی است که خداوند او را از هر بدی و نیرنگی محافظت میکند.
هوش مصنوعی: ای خوشبختی بزرگ، تنها از تو نشأت میگیرد و هیچ حکمت و دانشی جز آنچه که از بیان تو نمایان است، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی تو به اندازهای است که نه ماه و نه خورشید با آن قابل مقایسه نیستند. همچنین، ویژگیهای دلانگیز تو به قدری خاص است که هیچ درخت سرو یا گل سوسن نمیتواند آزادی و زیبایی تو را بازتاب دهد.
هوش مصنوعی: از تقدیر و سرنوشت، گردن او مانند گریبانی است که تو پای او را گرفتهای، و در زمان آزمایش و سختی، چون دامن به او وصل شدهای.
هوش مصنوعی: چنانچه به ثروت و مال دنیا وابسته باشی و دل و جانت به آن داغ و بیتاب باشد، در این صورت باید از جایگاه کرامت و بزرگواری خود فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: با توجه به تلاش و اراده بلندت، شایسته است که در هر زمانی به اوج موفقیت و grandeur دست یابی. تو همواره در مسیر بالاتر از همه قرار داری.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مورد تو بد صحبت کند و تو را به زشتی بخواند، خداوند او را در عذاب قرار بدهد و بر گردنش بار گناه بگذارد.
هوش مصنوعی: آدمی که از نبودن تو و زخم دلش رنج میبرد، هرگز نمیتواند به راحتی زندگی کند؛ زیرا روح او از جسدش جدا شده و سرش از گردن و تسلطش بر خود منفک است.
هوش مصنوعی: ذهن تو مانند مهرههای شطرنج به حرکت در آمده و در فکر تو نتیجهٔ دستساختههای گرانبها جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: ای جانم، فدای تو که از ما جان را میربایی؛ ای تن، فدای تو که از در بدن به ما باز میگردی.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و سرشار بودن من به جز از خاک نیست، پس مو و ریش من را خودت بزند و از نوعی دیگر بکند.
هوش مصنوعی: این شخص تنها کسی است که مانند ابوبکر، تحت حمایت خداوند قرار دارد و از هر گونه بدی و مکر در امان است.
هوش مصنوعی: ای تو که ستایش تو گواه ایمان من است، تو همچون مقدسترین مکان برای نیکیهای خدایی.
هوش مصنوعی: پرندهای که بر بلندی بام تو نشسته، نمیتواند پرواز کند زیرا از لطف و محبت تو جدا نیست و به تنهایی نمیتواند برود.
هوش مصنوعی: به تو گفتم که شعری در مدت دو هفته تا سه ماه، از نظر احساس، بیان و جلوهگری به شدت تقویت شده است.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که نمیتوانم با دنیای مادی به توجیه قدم بزنم، اما به خاطر سخاوت و بخشندگی تو، امیدوارم حتی اگر به اندازه پیراهن و لوازم ساده باشد، از بخششهایت بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: سخن گفتن از تو زیبایی خواهد داشت و یاد تو برای ما نعمتی است. احساس ما از تو ارزش خواهد داشت و ما هم از تو ارزشمند خواهیم بود.
هوش مصنوعی: از تو باید که من به زیبایی زاده شوم، شگفتی ندارد که تو از خورشید و ماه زیبایی را به وجود میآوری.
هوش مصنوعی: تو شعاری را به من عطا کردهای و خود شعری را یافتهای که از جاودانگی برخوردار است، و این شعاری که به من دادهای به فنا و نابودی رسیده است.
هوش مصنوعی: میپرسم آیا میدانی که من در سخنرانیام مخصوصاً درباره ستایش تو چه حالی دارم؟ در حالی که به حضور تو آمدهام با ظاهری عادی و ساده.
هوش مصنوعی: من از این مسیر پر از باد به آن سو میروم و در هر جا که بوم و بر تو را میبینم، همه جا شکر و شادمانی بر زبانهاست.
هوش مصنوعی: خبر این شعر به هر جایی رسید و همه جا درباره آن صحبت کردند. افرادی مانند فلانی به شباهت آن با اشعار سنایی اشاره کردند.
هوش مصنوعی: او به واسطهی موفقیت و کمکهای تو، از درد و غم و سختی و بدشانسی رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: تنها خداوند است که میتواند خواجه ما، ابوبکر، را از هر بدی و مکر محافظت کند.
هوش مصنوعی: چشم تو به اندازهی زیبایی حوران است و مانند یک معبد زیبا میدرخشد، و خشم تو در ابرویت، به گونهای است که دشمنانت را خیره و نگران میکند.
هوش مصنوعی: تو مانند نگینی در دایرهٔ چرخ هستی و نامت همچون نقش آن نگین در چشمهٔ خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: در عشق، به خاطر از دست دادن خود در راه خدا، از عقل و خرد خود دور شو. در مسیر جاودانگی، ایمان و یقین به معشوق واقعیات، که همان قبلهی جانت است، داشته باش.
هوش مصنوعی: در مجالس معنوی، با دل شنونده خوبی باش و از نصیحتها بهره ببر. در دنیای روح و باطن، با چشمی نافذ به زیباییها و نکات نادر توجه کن.
هوش مصنوعی: دل کسی که به خوشبختی و محبت تو نمیتپد، در رحم اندوه و ناامیدی خواهد ماند و به نوعی حیاتش بیثمر خواهد بود.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند گوهری است که درخشش خاصی دارد، و گاهی نگاههایت مانند چشمی میماند که به عمق وجود مینگرد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر زیباییهای خلق و خوی توست که مانند آتش، باد، آب و زمین، دارای صفاتی چون روشنایی، نرمی و تواضع است. شخصیت تو با مهربانی و عشق به خود میدرخشد و به دیگران آرامش و شادی میبخشد.
هوش مصنوعی: هر فرزندی که وقتی که جز به رضایت و خوشنودی تو صحبت کند، آن کلامی که در ابتدا بیان کرده، در نهایت بیاثر خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این عالم، انسان و خرد باید به دنبال نشانههای بزرگی باشند که مانند نور خورشید درخشان و باارزش هستند.
هوش مصنوعی: شعری که امروز در ستایش تو خواندم، واقعاً همینطور است و همینگونه خواهد ماند.
هوش مصنوعی: تنها کسی که میتواند خواستههای ما را تأمین کند، بزرگ و محترم است و خداوند او را از هر بدی و نیرنگ محافظت میکند.
هوش مصنوعی: ای ستارهی درخشان و بلندمرتبه، وصالت ناممکن و دشوار است. ای پایهی اطاعت که همچون حج ضروری و واجب است، صبر کلید گشایش و رهایی است.
هوش مصنوعی: به چه مدت باید راز دل را پنهان کنم؟ غم و اندوه، خانهٔ صبرم را ویران کرده است. لقمان نیز در مورد صبر این چنین گفت: صبر کلید گشایش و رهایی است.
هوش مصنوعی: تا کی باید ظلم و ستم را تحمل کنم و فریاد کشم؟ روزی به حق و آرامش خود خواهم رسید. صبر کلید گشایش و رهایی است.
هوش مصنوعی: ایوب در برابر مشکلات و مصائب بسیاری قرار گرفت و همیشه به همین دلیل دعا میکرد که صبر کلید گشایش و راهحل است.
هوش مصنوعی: یعقوب، به خاطر دوری از پسرش، سختیها و پریشانیهای زیادی را متحمل شد. در نهایت، او به این باور رسید که صبر کلید رهایی و گشایش است.
هوش مصنوعی: یوسف که به چاه افتاد، آرزوی بدخواهان برآورده شد. اما او از آن چاه به مقام والایی رسید. صبر کلید گشایش و رهایی است.
هوش مصنوعی: وقتی وامق به عذرا رسید، عروه به عفرا رسید و اسعد نیز به اسماء رسید، پس فهمیدند که صبر کلید گشایش و رهایی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانم از تو خسته نشود و دل به مهر تو بسته گردد، سخنان من همواره بر این محور خواهد بود: صبر کلید گشایش است.
هوش مصنوعی: من از توبه کردن خستهام، چون از دل خود فاصله گرفتهام. اما در نتیجه، صبر کلید گشایش است.
هوش مصنوعی: در زندگی، انسانها نمیتوانند به طور دائمی در غم و ناراحتی بمانند؛ این حالتی موقت است و در نهایت میگذرد. صبر و تحمل کلید گشایش مشکلات و رسیدن به آرامش هستند.
هوش مصنوعی: شنو از سنایی نصیحتی: اگر به تو می دهند، آن را بنوش! و اگر در زندگی دچار رنج و سختی شدی، سکوت کن. صبر کلید رسیدن به آرامش و گشایش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.