حسن نصیری در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
در بیت سوم مصرع دوم
"الا بر وفا و مهر کز این دو پیادهای"
احتمالا هجای اضافی دارد و "بر" اضافه است
شاید بدین صورت صحیح باشد:
"الا وفا و مهر، کز این دو پیادهای"
با تشکر
مهرشاد در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:
بیت دوم مصرع نخست: «واشوقاه» یعنی چی؟
ماهان در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵:
کسی میدوه "دلهای دونیم" یعنی چه؟
امین در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
تصنیف عشق پنهانی مصطفی جلالی پور
محمدحسن مرسلی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
من فکر می کنم در غزلیات حافظ (و هنر هر انسانی) همواره یک پیوستگی بین لحظه قبل و بعد وجود داره. منظورم اینه که برای معنی و تفسیر یک بیت باید حال و هوای کلی غزل رو در نظر داشت. این موضوع درست بر خلاف نظر بهاءالدین خرمشاهی است که معتقد است که حافظ در غزلیات اش از سیاق قرآن بهره برده و همچنان که در میان آیات آن پراکندگی و گسست وجود دارد، ابیات شعر حافظ هم همینطور است. این ادعای خرمشاهی زمانی تقویت میشه که تفسیر المیزان یا نمونه را مطالعه کنیم. اما در تفسیر عبدالعلی بازرگان اینگونه نیست و اساسا او معتقده که گسست و پراکنده گویی بین یک آیه با آیه قبل یا بعد ناشی از فهم نکردن ما از آیات قرآن است و بنابراین خودش برداشت و تفسیر منسجمی از قرآن ارائه میده.
برگردیم به غزل حافظ. فضای کلی شعر در خصوص گفت و شنود و سر پوشی و هویدایی رازی است که عرفا به آن معتقد اند باید پنهان بماند ولی حافظ گاهی از سر شوق یا جذبه، عشق خود را «فاش» می گوید و از گفته ی خود هم دلشاد می شود اگر چه در زمانی هم به اصول عرفان پایبندی نشان می داد و می گفت: آن یار کز او گشت سر دار بلند جرم اش این بود که اسرار هویدا می کرد.
در بیت اول کلمه ی «بو» به غمازی آن اشاره می کند به ویژه که سعی می کند با عادی سازی، موضوع عشق به معشوق را «آشنا» ی همه بداند و به نوعی آشکار کردن عشق اش را توجیه کند. در دو بیت پایین تر حافظ به این موضوع با کنایه اشاره می کند «سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید». قرار دادن عارف سالک و باده فروش؛ دو شخصیت کاملاً متفاوت و متضاد، در کنار هم نوعی طنز حافظ است از همین پنهان کردن سر و رازی که عرفا خود را به آن پایبند می دانند. با این حال حافظ هیچگاه قصد جار زدن راز خود را ندارد و تنها به دنبال «محرم راز»ی است تا شرح گفت و گوی خود با معشوق را بدهد. شرحی که به محروم شدن حافظ از کوی دوست انجامید. اما حافظ را چه باک از این حرمان که «از گلشن زمانه که بوی وفا شنید». بدینگونه حافظ به دلداری خود می پردازد.
من معتقدم این دوست و معشوق که حافظ از بی وفایی اش شکوه می کند، همان «ساقی» است. یا دست کم اگر ساقی همواره معشوق حافظ نیست اما همواره محبوب اوست و خیره در باغ آرزوی او (رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود). در واقع همانگونه که معشوق هوش و عقل از سر عاشق می رباید، ساقی نیز با می خود می کند. به این ترتیب ساقی استعاره ای است از معشوق (خداوند) که اکنون از فاش کردن سر عشق توسط حافظ ناخرسند گشته و مدتی است از او دور شده است. باز هم حافظ به روال ابیات قبل در صدد توجیه بر می آید و ضمن استدعا و فراخوانی ساقی، او را مخاطب قرار می دهد و می گوید که صدای عشق (معاشقه و مباشرت او با ساقی) بلند است و همگان آن را می شنوند؛ همچنانکه همه بوی خوش تو را ز باد صبا می شنوند. پس از فاش گویی من مرنج و به سراغ و به کنارم بیا. چرا که آن کسی که ماجرا و قصه ی عشق ما (حافظ و ساقی) را عیان کرد، علاوه بر من از تو هم این ماجرا را شنیده است ( آیات و روایات فراوانی، از عشق خدا به بندگانش است؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»؛ «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»؛ و «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». واژه ی حب در ادبیات عرب و قرآن معادل واژه عشق در فارسی است).
حالا فکر کنم دلتنگی و شکوه حافظ را در بیت بالاتر؛ همان جا که می گوید «یارب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید»، و فضای کلی غزل را بهتر بتونیم درک کنیم. گویا حافظ کسی را محرم راز خود می دانست و آن کس سر او را عیان کرده بود و ساقی هم از این بابت روی از حافظ بر گردانده بود و باقی ماجرا....
علی حسنی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
انسان دو تا شخصیت یا هویت دارد، هویت اصلی و هویت مجازی، همه انسانها در این طیف هویت مجازی تا هویت اصلی در حرکتند، هویت مجازی همان است که شخص با واکنش و فرض تصمیم می گیرد و فکر می کند، به دنبال ارضا هر چه بیشتر احساسات و غرایز است و مشکلاتش را با توهمات حل می کند، هویت اصلی حالتی است که شخص، هویت مجازی خودش را خاموش کرده یا باصطلاح مولانا کشته، و با عقل و فراتر از عقل تصمیم می گیرد و زندگی می کند، بعبارت دیگر، دیروز، امروز، فردا، گفتگوی سر، و واکنش و و فرض به او دستور نمی دهند، و او دستورات آنها را اجرا نمی کند، او امیر و رئیس و شاه خودش یا امیر و شاه، فرض، گفتگوی سر،، دیروز،امروز،فردا، واکنش است،، و به هویت جدید یا همان هویت اصلی زنده شده است، یا به نوعی بیداری در او اتفاق افتاده است،
مولانا مردن حالت هویت مجازی و زنده شدن به حالت هویت اصلی را توضیح داده است
تیمور در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
با سلام خدمت دوستان عزیز
در بیتی که جناب حافظ عزیز می فرماید
ساقیا آمدن عید مبارک بادت:منظور بأن خداوند است ،منظور با خدایی که آگاهی می دهد ،آگاهی از دریای بیکران علمش
داره میگه خدایا عید آمده و آن عیدی که قول داده بودّی به ما بدهی(منظور همان آگاهی)است را فراموش نکنی
ساقی کوثر خداست ،می از خُم وحدت الهی
مهدی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵:
با سلام
یک مصرع در گوش من هست که میگوید « مرد طوفان نیستی از دریا اندیشه کن » یا مرد دریا نیستی از طوفان اندیشه کن !
هر چقدر جستجو کردم شعری با این محتوا ندیدم
آیا شما از این موضوع مطلع هستید ؟
منصور در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷:
فکر میکنم مصرع دوم بیت اول "دگران را" باید درست باشه
و مصرع اول بیت دوم به جای یا باید "با" باشه
nabavar در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۴:
گرامی مهدی
چهره را صیقلی از آتش مِی ساخته ای
خبر از خویش نداری که چه پرداخته ای
مِی درست است که غیر آن وزن را می شکند و در مصرع دوم اثر مِی که بی خبر از خویش بودن مِی زده است و تعجب شاعر، آمده
nabavar در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
گرامی azfx41
دایره مینا = آسمان ، چرخ مینایی ، چرخ گردون ، تقدیر آسمانی، دایره ی قسمت، گنبد مینا، طاق مینا،،،،،،،،،، و بیشتر دست تقدیر آسمانی ست
حسینی تبار در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علیبن محمد:
با عرض سلام و احترام. این شعر زیبا در کتب دبیرستانی سالهای قبل چاپ شده و عنوان آن نیز 'شب' می باشد.
محبوبه در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:
با سلام و تشکر از زحمات مدیران سایت خوب گنجور
در بیت آخر بکش از مصدر کشیدن می آید
و به کمند برمی گردد که در مصراع اول این بیت آمده است.
از مصدر کشتن نمی آید چون کشتن اسیر روا نیست. و کسی اسیر را نمی کشد . بلکه کمندی که با آن اسیر را گرفته است می کشد
حامی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
بنظرم سیر تکامل دغدغه های فلسفی عطار است ،
گذار از مرحله پوچی به یقین و تصویری از زایش جهان بینی او ؛
ره میخانه و مسجد کدام است؟ - که هردو، بر من مسکین حرام است؟
نه در مسجد گذارندم که رندم - نه در میخانه، کاین خمار خام است!
ورای مسجد و میخانه راهی ست - بجویید ای غریبان، کاین کدام است؟
به میخانه امامی مست خفته است - نمی دانم که آن بت را چه نام است؟
عجز عطار در هضم این تضاد که چرا آن مست انگشت نمای رسوا در پاکی، سزاوار امامت است ولی هوشیار به احوال دیگران نیست!
آن یکی در هیبت امام ، همچو بت، پرستش و تعظیم را از دیگران می خواهد؟
مرا کعبه، خرابات است امروز - حریفم قاضی و ساقی، امام است
برو عطار کو خود می شناسد - که سر بر کیست؟ سرگردان کدام است
خرابات، رویای آن مست رسواست
azfx۴۱ در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
منظور از دایره مینا چیست ؟
زیبا در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۵:
سلام ممنون از سایت وزین. در بیت یازدهم ، در دل و جان نهادمش، نبوده؟ نوشته شده "در دل و جهان نهادمش". با تشکر.
مرتضی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
دیوانه کننده. خوشا به حالش
دکتر جمادی در ۵ سال قبل، دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:
در گلهای رنگارنگ، برنامهِٔ شماره 242، که آهنگ آن از مرتضی محجوبی و تنظیم آن از شادروان خالقی می باشد، استاد بنان این غزل را در دستگاه شور، همراه با زخمه های تار زنده یاد استاد جلیل شهناز اجرا می نماید. اما جای تعجب است که ایشان مصرع دوم از بیت دوم را (چاره آنست...) بجای مصرع دوم از بیت اول خوانده اند. همین اتفاق در مورد بیت دوم نیز رخ داده است. البته بیتی دیگر ( ارغنون ساز فلک...) در آن آواز خوانده نشده، که امری عادی است.
اما آنگونه که استاد بنان ابیات اول و دوم را خوانده اند، در هیچیک از 25 نسخه ئی که مبنای کار محققان است دیده نمی شود ( فهرست 25 نسخه مثلاً در مقدمهِٔ دیوان با تصحیح جلالی نائینی و نورانی وصال آمده است ).
تا آنجا که من توانستم در برنامه های مختلف گلها تحقیق کنم، مبنغ کار خوانندگان و مجریان، یا نسخهِٔ پژمان بختیاری بوده، زیرا خود ایشان در آن زمان مسئولیت انتخاب اشعار را به عهده داشته ، یا نسخهِٔ دکتر خانلری که دوستِ دیرین خالقی بوده و دیوان را بر مبنای نسخه ئی قدیمی تنظیم و تصحیح کرده، که استادی هندی آنرا به سفیر وقت ایران در هندوستان (علی اصغر حکمت) هدیه کرده بوده و به نسخه گور کهپور مشهور است. اما در هیچکدام از این دو نسخه نیز روال دو بیت نخست به صورتی که استاد بنان خوانده اند نیست.
ناگفته نماند، که زیبائی مسحور کنندهِٔ تحریر بنان و ژرفای کلام شاعر، به ویژه دلتنگی عمیقِ توصیف شده در بیتِ آخر، که گوئی فقدانِ مراوداتِ اصیلِ انسانی در عصر ما را به تصویر می کشد ، مطالبِ فوق را تحت اشعاع قرار میدهند. آیا ما انسانهای امروز هنوز با یکدگر و با هستی در گفتگوئیم ؟ آیا قیل و قال مگسان بازار، فضای فراغتی برای گفتگو باقی گذارده....؟ آیا شعر حافظ ، فراخوانیست دردمندانه برای بازگشت به هستی اصیل ، پیش از آنکه کار جهان سر آید ؟
محمد فخار زاده در ۵ سال قبل، دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:
تجور دیگری هم می شود مصراع اول را معنی کرد
طره مشکسای تو بنفشه را به تاب می اندازد و رنج میدهد همانطور که خنده دلگشای تو پرده غنچه را پاره می کند در واقع خنده و طره تو رونق غنچه و بنفشه را از بین میبرد
رضا س در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱: