محمود در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:
در روایت چنین آمده است : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی سُؤْرِ الْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِینَ دَاءً ؛ در نیم خورده مومن شفا از 70 بیماری است .
وسائل الشیعة ج 25 ص 263 18- باب
اِددی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
فاعلن فاعلن فاعلن فع
من به سالی که جفت گردد هشت
آسمان پر غبار می بینم
شیخ را بی کلید می بینم
بورس را بی قرار می بینم
آنکه قالی نبافت یک رج هم
صدر مجلس به کار می بینم
که اشاره دارد به سال 88 و کلید و بورس و رییس مجلس بعدی.
شهاب سنگ...
محمد در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵:
برخاسته ایم از دو عالم
nabavar در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵:
گرامی ماهان
بوی خون میآید از آزار دلهای دو نیم
رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن
منظور از دلهای دو نیم ، دلهای شکسته است که به ذولفقار علی تشبیه شده
سعادت(تخلص) حسینی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - دندان طمع:
در پی زندگی برای امرار معاش تمام ترفندهای مکر و حیله بکار می بندیم که شاید زودتر پول دارتر شوم ولی ناخالصی ها را ترازوی الهی بدر میکند.وبا دویدن کسی زودتر نمی رسد. دندان طمع کن .... سعادت
L در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی:
سلام. 1. هم در نسخه ی جناب توفیق سبحانی 2. هم در نسخه ی نیکلسون چه چاپ قدیم (1950 هلند )و چه در چاپ جدید (در ایران) 3.در شرح مرحوم گولپینارلی 4. در شرح اقای کریم زمانی 5. در شرح علامه جعفری این بیت آمده : (( هین مدو گستاخ در دشت بلا.... هین مران کورانه اندر کربلا .))
افسون در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲:
سلام آقا مهدی، پشت پای به معنی جلوی پا هست! وقتی سر پا می ایستیم قسمتی از دست که رو به شخصی که با او صحبت میکنیم است، پشت دست است. پس پشت پا هم جلوی پا است. اینکه رودابه پشت پایش را میدید یعنی از خجالت سرش را پایین انداخته بود و زمین را نگاه میکرد.
ایلین در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:
به نظر من همتون ول معطلید!!!اییییی این همه حرف زدید که چی بشه؟!!همتون چت هستید.بابا متن رو هرجور دوست دارید یا برداشتتونه بخونید ولی بخونید و لذت ببریدو عمل کنید اما اصراف نکنید...
بهروز راد در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود:
مولوی خیلی خوب بود
علی باقریه در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:
باسلام و یاد حضرت دوست در تفسیر ایه یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (ای انسان تو پیوسته با تلاشی همراه با خستگی به سوی پروردگار در شتابی پس اورا ملاقات کنی ) فالی به حضرت خواجه زده شد و این شعر امد
راه اندازی سایت املاک در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - اندوه فقر:
این یکی بیتش خیلی عالی هستش به نظرم
من بس گرسنه خفتم و شبها مشام من
بوی طعام خانهٔ همسایگان شنید
مرید پارسی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:
ترجمهای که ادوارد فیتزجرالد کرده برای این شعر به نظر من اصن منظور شعر رو نمیرسونع خصوصا مصرع اول
IX.
Each Morn a thousand Roses brings, you say;
Yes, but where leaves the Rose of Yesterday?
And this first Summer month that brings the Rose
Shall take Jamshyd and Kaikobad away.
This quatrain owes its origin to three separate ruba'iyat, viz.: O. 135 (ll. 3 and 4) C. 500 (ll. 1 and 2), C. 481 (ll. 3 and 4).
رضا س در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
سهیل قاسمی مثل همیشه به زیبایی متن غزل را خوانده ولی بیت دوم اشتباه خوانده شده و باید یکنفس خوانده شود. منظور اینه که به آنکس که افتاد و خدا دستش را گرفت بگو تو هم دست افتادگان را بگیر. که کلمهی "به" در اول بیت به اقتضای وزن حذف شده. اگر مکث کنیم مصرع خبری شده و اینطور میشه که هرکس که افتاد خدا دستش را میگیرد و تو هم غم افتادگان را بخور و دستشان را بگیر که معنی درستی به دست نمیاد.
حسن نصیری در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
در بیت سوم مصرع دوم
"الا بر وفا و مهر کز این دو پیادهای"
احتمالا هجای اضافی دارد و "بر" اضافه است
شاید بدین صورت صحیح باشد:
"الا وفا و مهر، کز این دو پیادهای"
با تشکر
مهرشاد در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:
بیت دوم مصرع نخست: «واشوقاه» یعنی چی؟
ماهان در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵:
کسی میدوه "دلهای دونیم" یعنی چه؟
امین در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
تصنیف عشق پنهانی مصطفی جلالی پور
محمدحسن مرسلی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
من فکر می کنم در غزلیات حافظ (و هنر هر انسانی) همواره یک پیوستگی بین لحظه قبل و بعد وجود داره. منظورم اینه که برای معنی و تفسیر یک بیت باید حال و هوای کلی غزل رو در نظر داشت. این موضوع درست بر خلاف نظر بهاءالدین خرمشاهی است که معتقد است که حافظ در غزلیات اش از سیاق قرآن بهره برده و همچنان که در میان آیات آن پراکندگی و گسست وجود دارد، ابیات شعر حافظ هم همینطور است. این ادعای خرمشاهی زمانی تقویت میشه که تفسیر المیزان یا نمونه را مطالعه کنیم. اما در تفسیر عبدالعلی بازرگان اینگونه نیست و اساسا او معتقده که گسست و پراکنده گویی بین یک آیه با آیه قبل یا بعد ناشی از فهم نکردن ما از آیات قرآن است و بنابراین خودش برداشت و تفسیر منسجمی از قرآن ارائه میده.
برگردیم به غزل حافظ. فضای کلی شعر در خصوص گفت و شنود و سر پوشی و هویدایی رازی است که عرفا به آن معتقد اند باید پنهان بماند ولی حافظ گاهی از سر شوق یا جذبه، عشق خود را «فاش» می گوید و از گفته ی خود هم دلشاد می شود اگر چه در زمانی هم به اصول عرفان پایبندی نشان می داد و می گفت: آن یار کز او گشت سر دار بلند جرم اش این بود که اسرار هویدا می کرد.
در بیت اول کلمه ی «بو» به غمازی آن اشاره می کند به ویژه که سعی می کند با عادی سازی، موضوع عشق به معشوق را «آشنا» ی همه بداند و به نوعی آشکار کردن عشق اش را توجیه کند. در دو بیت پایین تر حافظ به این موضوع با کنایه اشاره می کند «سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید». قرار دادن عارف سالک و باده فروش؛ دو شخصیت کاملاً متفاوت و متضاد، در کنار هم نوعی طنز حافظ است از همین پنهان کردن سر و رازی که عرفا خود را به آن پایبند می دانند. با این حال حافظ هیچگاه قصد جار زدن راز خود را ندارد و تنها به دنبال «محرم راز»ی است تا شرح گفت و گوی خود با معشوق را بدهد. شرحی که به محروم شدن حافظ از کوی دوست انجامید. اما حافظ را چه باک از این حرمان که «از گلشن زمانه که بوی وفا شنید». بدینگونه حافظ به دلداری خود می پردازد.
من معتقدم این دوست و معشوق که حافظ از بی وفایی اش شکوه می کند، همان «ساقی» است. یا دست کم اگر ساقی همواره معشوق حافظ نیست اما همواره محبوب اوست و خیره در باغ آرزوی او (رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود). در واقع همانگونه که معشوق هوش و عقل از سر عاشق می رباید، ساقی نیز با می خود می کند. به این ترتیب ساقی استعاره ای است از معشوق (خداوند) که اکنون از فاش کردن سر عشق توسط حافظ ناخرسند گشته و مدتی است از او دور شده است. باز هم حافظ به روال ابیات قبل در صدد توجیه بر می آید و ضمن استدعا و فراخوانی ساقی، او را مخاطب قرار می دهد و می گوید که صدای عشق (معاشقه و مباشرت او با ساقی) بلند است و همگان آن را می شنوند؛ همچنانکه همه بوی خوش تو را ز باد صبا می شنوند. پس از فاش گویی من مرنج و به سراغ و به کنارم بیا. چرا که آن کسی که ماجرا و قصه ی عشق ما (حافظ و ساقی) را عیان کرد، علاوه بر من از تو هم این ماجرا را شنیده است ( آیات و روایات فراوانی، از عشق خدا به بندگانش است؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»؛ «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»؛ و «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». واژه ی حب در ادبیات عرب و قرآن معادل واژه عشق در فارسی است).
حالا فکر کنم دلتنگی و شکوه حافظ را در بیت بالاتر؛ همان جا که می گوید «یارب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید»، و فضای کلی غزل را بهتر بتونیم درک کنیم. گویا حافظ کسی را محرم راز خود می دانست و آن کس سر او را عیان کرده بود و ساقی هم از این بابت روی از حافظ بر گردانده بود و باقی ماجرا....
علی حسنی در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
انسان دو تا شخصیت یا هویت دارد، هویت اصلی و هویت مجازی، همه انسانها در این طیف هویت مجازی تا هویت اصلی در حرکتند، هویت مجازی همان است که شخص با واکنش و فرض تصمیم می گیرد و فکر می کند، به دنبال ارضا هر چه بیشتر احساسات و غرایز است و مشکلاتش را با توهمات حل می کند، هویت اصلی حالتی است که شخص، هویت مجازی خودش را خاموش کرده یا باصطلاح مولانا کشته، و با عقل و فراتر از عقل تصمیم می گیرد و زندگی می کند، بعبارت دیگر، دیروز، امروز، فردا، گفتگوی سر، و واکنش و و فرض به او دستور نمی دهند، و او دستورات آنها را اجرا نمی کند، او امیر و رئیس و شاه خودش یا امیر و شاه، فرض، گفتگوی سر،، دیروز،امروز،فردا، واکنش است،، و به هویت جدید یا همان هویت اصلی زنده شده است، یا به نوعی بیداری در او اتفاق افتاده است،
مولانا مردن حالت هویت مجازی و زنده شدن به حالت هویت اصلی را توضیح داده است
محمد حسین نصر در ۵ سال قبل، سهشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴: