من طربم طرب منم زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان شیوه کند برای من
عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شود
فاش کند چو بیدلان بر همگان هوای من
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام
ذره به ذره می زند دبدبه فنای من
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد
دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند
باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل
نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو
تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را
بر کف پیر من بنه از جهت رضای من
گفت که باده دادمش در دل و جان نهادمش
بال و پری گشادمش از صفت صفای من
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد
نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم
راح بود عطای او روح بود سخای من
باده توی سبو منم آب توی و جو منم
مست میان کو منم ساقی من سقای من
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام
تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد
غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر به توصیف عشق و حالاتی که در اثر آن برای او ایجاد میشود، میپردازد. او خود را به عنوان شخصی که در چنگال عشق گرفتار شده، معرفی میکند و از شوق و شعف عاشقانهاش مینویسد. احساساتی چون مستی، درد، حسرت و لذت در تضاد با یکدیگر به تصویر کشیده میشوند. شاعر به زیبایی یار و تاثیر عشقش بر زندگیاش اشاره میکند و خواهان باده و خوشی است تا از این حالتی که در آن گرفتار است، رهایی یابد. در نهایت، او به نور و حقیقتی اشاره میکند که از وجود معشوقش سرچشمه میگیرد و زندگیاش را روشن میسازد.
هوش مصنوعی: من شادابم و شادابیام از حضور زهره، نغمهام زمینهای است برای عشق که در دل عاشقان طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: عشق زمانی که شاد و سرمست میشود، انسان را بیخود میکند و کشمکشها را کنار میگذارد. سپس عشق همچون افرادی که دلشان بیقرار است، به روشنی احساسات و خواستههای خود را برای همه آشکار میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی من باعث میشود که دل کسی به تنگ آید و حسادت به وجود آورد. در حالی که زمانه به خاطر آنچه که به من داده، حسد ورزیده و نمیتواند جای من را بگیرد.
هوش مصنوعی: من خودم را کنار گذاشتهام و از وجودم دور شدهام، به گونهای که احساس میکنم هر لحظه بیشتر در حال نابودی هستم.
هوش مصنوعی: ای کاش روز دیر نشده بود، زیرا محبوب من مانند آهویی مهربان شده است و دلبرم از صحبت و دعاهای من سیر و خسته شده است.
هوش مصنوعی: دوست رفت و دل بیقراریام شب را در تلخی و غم میگذراند. من در حال غم و اندوه به سر میبرم تا صبح فرا برسد. وای بر من!
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید صبح بتابد، علم و دانش به اوج خود خواهد رسید، و وقتی که من همچون سروی سرزنده شوم، دوباره به سوی محبوب بازمیگردم.
هوش مصنوعی: باز شدن دکان گل به معنای شکفتن زیبایی و ناز است و در این حال نغمه و موسیقی نای عراق از طریق دهل، ستایش و شکوه من را بیان میکند. این تصویر از شادی و زیبایی، همزمان با آواز و ساز، فضایی را میسازد که در آن عشق و محبت تجلی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، باده را به ما بده تا زاهد، هم سر و هم پای خود را فراموش کند و به حالت سرمستی فرو رود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر خدا، آن جام بزرگ را به دست پیر من بده، تا از روی رضایت من باشد.
هوش مصنوعی: او گفت که بادهای به او دادم و در دل و جانم قرارش دادم. برایش بال و پری فراهم کردم و او را از صفای وجودم سیراب کردم.
هوش مصنوعی: پیر به شدت خراب و مست شده و دیگر نمیتواند ویژگیهایی را که خودش پیشتر به آنها اشاره میکرد، بیان کند.
هوش مصنوعی: اگر ساقی (شرابفروش) مرا بکشد، خوشحال میشوم، زیرا بخشش او همچون روحی است و سخاوت من (بخشش خودم) نیز همینگونه است.
هوش مصنوعی: من همانند نوشیدنی در کوزهام، و مثل آب در جوی. در میانهی کوه و دشت مست و شادابم، و ساقی خودم هستم.
هوش مصنوعی: من از دست خودم دور شدهام و در یک حالت خمیده نشستهام تا همهچیز تحت فرمان خدا باشد و او حاکم و سرپرست من باشد.
هوش مصنوعی: نور شمس حقی، که از تبریز تابید، باعث شد تا همه چیز در نور او غرق شود و این روشنایی، روشنی وجود من نیز هست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم
چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان
[...]
ای ز تو کوه کوه غم بر دل مبتلای من
نیست مراد خاطرت جز غم و جز بلای من
هر مژه کرده جوی خون بر رخ من روان ولی
کیست که با تو دم زند از من و ماجرای من
مهر و وفای من مبین ترک جفای خود مکن
[...]
چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من
چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من
ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا
نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من
خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب
[...]
دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من
رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من
تنگ شده است عیش دل بیگل گلستان دل
رفت بهار و شد خزان تا چه کند خدای من
چون جرسم بغلغله طی نشده چه مرحله
[...]
مبین به زهد خشگ و این عمامه و ردای من
که این عمامه و ردا، همه بود بلای من
نظاره کن ولای من وفای من صفای من
به بزم می کشان نگر مقام وحدّ و جای من
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.