گنجور

حاشیه‌ها

ف.محمدی ن در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج:

تا حالا این شعر رو درباره معراج نخونده بودم .بسیار زیبا و آهنگین بود

حامد در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

معنی بیت هشتم
حسن در این بیت یعنی صرفا زیبایی چهره بدون در نظر گرفتن نوع رفتار و گفتار ،طرز نگاه و... یا همان کیفیت حسن

علی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۲:

ز کاووس دادش فروان سلام
تصحیح شود به:
ز کاووس دادش *فراوان* سلام

نگار بهشتی پور در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۲ - حکایت:

دل دردمندش به آذر بتافت: دل دردمند مادر مادر را به آتش بی مهری خود سوخت.
مهد: گهواره
چو کرم لحد خورد پیه دِماغ؟:‌وقتی کرم گور مغز سر را خورد.
دِماغ:‌مغز

حبیب قربانی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰:

اندیشه ی اجتماعی موجود در این رباعی، قرن ها طول کشید که توسط دانشمندان غربی در قالب نظریه ارائه شود. داد و دادگستری از وظایف اولیه ی حکومت ها محسوب می شود که بدون قدرت، اجرای آن امکان پذیر نیست. در طول تاریخ زندگی بشر، حاکم رشه ی قدرت خود را به نیروهای ماوراءالطبیعه، خورشید و ستارگان و یا خدا نسبت می دادند. در صورتی که خیام در این رباعی به سادگی بیان می کند که مردم، سرچشمه ی قدرت هایی هستند که دادگستری و یا ستمگری می کنند.

nabavar در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:

گرامی هانی
من به خلاف رای تو گر نفسی زنم ، زنم
آری، سعدی و مولانا و برخی دیگر زن را پست تر از مردان میدانند.
فحش نیست ولی تحقیر است
زنم به مانای زن هستم به کار رفته.
برای سعدی بسیار آسان بود که مصرعی دیگر بگوید ،مثل:
بزن خلاف میل تو گر که دمی نفس زنم
با پوزش از زن ستیزی سعدی.

lahze در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

سلام
تابلو هست که حافظ در مستیش منظورش عشق بوده. میگه از مستی عشق یک رمزی از دریای رموز براش بگو تا هوشیاری خودش رو از دست بده
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

حسن در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

مصرع چهارم به جای ملالتت باید ملامتت باشد

مجتبی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۶:

محمد حسینی هم این را خوانده تو برنامه تلوزیونی شبکه 5 با کاظم احمد زاده
خندونک هم که نمیشه گذاشت

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز
حضرت دوست خواست که زیبایی وحسن خود را در این جهان فرم عرضه کند و تنها مخلوق شایسته این کار انسان است که بار این امانت بر دوش کشید ، پیش از این خداوند در جماد و نبات و حیوان در این جهان جلوه نموده بود اما خواست و اراده اش بود که این گنجِ پنهانِ زیبایی و حُسنِ خود را توسط انسان در زمین و جهانِ فُرم بطور کامل یعنی در صفات نیز آشکار کند و چه موجود و مخلوقی که به زیور عقل نیز آراسته باشد بجز انسان توانِ انجام این کار بزرگ را داشت و دارد؟ حافظ در مصرع دوم میفرماید جمال سلطان محمود یا حضرت دوست که عالمگیر و زیبایی و حسنِ بینهایت میباشد را نیازی به آراسته شدن به زلف ایاز که استعاره از کثرات و زیبایی هایِ این جهان است (که حسناتِ انسان را نیز شامل می گردد) نبوده و نمی باشد چرا که خلقِ انسان و عقل حادث بوده اما خداوند که واجب الوجود است ازلی و قدیم میباشد و این قدیم است که بر حادث احاطه داشته و همواره بی نیاز از مخلوق میباشد. حافظ در بیت چهارم نیز به همین مضمون اشاره می کند که غرض از کرشمه حُسن و آشکار نمودن گنجِ پنهانِ خداوند بر رویِ زمین نیاز و امتیازی است برای خودِ انسان و گرنه حُسنِ بینهایت خداوند که از عشقِ غیر مستغنی و بی نیاز است و  البته حافظ کسی نیست که خود را غیر بداند، او از این عشق‌ورزی باز نخواهد آمد تا از غیر بار دیگر به خویش و جنسِ اصلیِ خود تبدیل شود .

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنی ست 

من آن نیم که از این عشقبازی  آیم  باز 

همیرضا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:

@شفقی:
جناب شفقی ضمن تشکر از وقتی که برای گوش کردن خوانش گذاشتید و ثبت نظرتان گذاشتید. من نمی‌دانستم که بیشتر متداول است با وصل عز به اسمه خوانده شود و اگر پیشتر می‌دانستم احتمالا به شیوه توصیه شده جنابعالی می‌خواندمش اما در مورد «عز اسمه» اگر به مدخل لغتنامه مراجعه بفرمایید و غیر از حرکت‌گذاری ابتدا شاهدها را اگر از نظر بگذرانید چند بیت شعر هم در میان آنها هست و تنها موردی که مجبورید با تلفظ مرجع بخوانیدش تا وزن را حفظ کنید بیت انوری است:
«هست امّیدم بصنع و لطف حق عز اسمه
کاتصالی باشدم با مجلس عالی بکام»
اما اتفاقا بیتی از منوچهری عربی دان وجود دارد که وزن آن سه بار تکرار رکن «مفاعلن» است و چاره ندارید جز آن که عز اِسمه بخوانیدش:
«که کرد جز خدای عَزَّ اسمُه ُ
رضا رضای او قضا قضای او»
بیت سوزنی هم در بحر مضارع همین وضع را دارد:
«در ذات تو نهاد ملک عَزَّ اسمُه ُ
ذهن و ذکاء و فطنت و فرهنگ و هوش و هنگ»
از این جهت خواندن آن بدون وصل عز و اسمه مجاز به نظر می‌رسد.
اما در مورد «حقارت» و «رسیدن» که کلمات روزمره امروزی ما هستند اگر لحن امروزی را غلط بدانیم و بشماریم احتمالا کلمات غلط ادا شده در این خوانش خیلی بیشتر از این دو خواهند بود و با این درجه از حساسیت ناآزمودگان و تازه‌پایان که هیچ که احتمالا خوانش اساتیدی مثل استاد فرح‌اندوز هم از جنابعالی نمرهٔ قبولی نمی‌گیرند (به «حقارت» در بیت ششم این غزل دقت کنید).
با این حال اگر بتوانید زحمت بکشید و نظرتان را در این موارد در مورد بخشهای دیگر گنجور هم ثبت کنید نوآموزانی مثل من می‌آموزند و دوستان دیگری که بعدها این بخشها را مجددا قرائت می‌کنند در خوانششان از نظراتتان بهرمند خواهند شد.
سپاس از زحمتی که کشیدید.

شفقی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:

درود بر شما عزیزان بزرگوار. بنظرم پسندیده است تا بر خوانش درست متن متمرکز بشیم تا تفسیر و یا ایراد گرفتن از بزرگی همچون حضرت سعدی. دوست گرامی که این متن رو خوانش کردنند در تلفظ بعضی از واژگان اشتباه داشتند .
واژه (حِقارت) نادرست و (حَقارت) درست است.
واژه (رِسیدم) نادرست و (رَسیدم) درست است.
عزّ اسمه (این واژه که یک جمله‌ی فعلیه دعایه بمعنای نام او عزیز و ارجمند است به این گونه تلفظ می‌شود عَ‌ز°‌زَ‌س‌°‌مُ‌ه°
از وقتی که برای خوانش نظر بنده درنظر می‌گیرید بینهایت سپاسمندم .

دانش آموز در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۲ - خواب ناصر خسرو:

سلام چغری بیک صحیح است نه جعفری.در زبان ترکی چغری به معنای شاهین است.چغری برادر طغرل(بنیانگذار سلجوقیان)و پدر آلب ارسلان(پیروز نبرد ملازگرد)می باشد که به همراه برادرش فرماندهی مهاجرت ترکان را انجام داد.

شهاب در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

چقدر غزل عاشقانه سعدی غمگینه ملاحضه فرمایید در آن بیتی که حضرت می‌فرمایند زنهار نمی خواهم مختاری که بکشی فقط قبل از کشتن من بگذار کمی بیشتر ببینمت
و وقتی استاد شجریان میخوانند این بیت رو با لحنی میخوانند که تمام حس این بیت رو منتقل میکنند
در این دوران بی کسی اگر این دو بزرگوار و دیگران شعرا را نداشتیم چه می کردیم

وود زاک در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

شعر از رابعه کعب قزداری هست. ما هر جا می شینیم شما رو منبع معرفی می کنیم. حالا بعد این همه توضیح و کامنت، اصلاحش نکردین چرا؟!

پاینده در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۶:

این شعر در پاسخ به خیام سروده شده که می گوید:
می خوردن من حق ز ازل می دانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود

Bahar در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
تا کی قضاوت باید ادامه داشته باشه چرا باید عالمو ادمو نقد کنیم این من پراز بایدو نباید که هنوز خودم نمیتونم ایراد خودم را پیدا کنم چرا باید بگم فلان خواننده نباید از این اشعار استفاده کنه یا باید استفاده کنه دوست دارید گوش بدید ندارید ندید به همین راحتی قضاوتامون تموم کنیم برای فرهنگمون برای اینده بچهای ایران زمینمون قضاوت کردن ازیجایی تموم کنیم

نگار بهشتی پور در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱ - سرآغاز:

می نَیارَم:‌از مصدر یارستن:‌از عهده برآمدن؛ توانستن؛ یارایی داشتن
نفس زدن: دم زدن . نفس کشیدن
بدیع: مبدع
شَیب:‌پیری
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب: ببین خداوند از عالم غیب چه خلعت ها به تو داده و چه احسانها به تو کرده.
مِصقَل:‌آلتی که زرگران فلزات را با آن صیقل می دهند.
زَنگار:‌زنگ فلزات
زنگار خورد:‌ زنگ گرفت
منی:‌در مصراع اول یعنی نطفه و در مصراع دوم یعنی من گفتن، من‌من زدن، کبر، غرور.
سرپنجگی:‌زورمندی، دلاوری، زبردستی
قائم به خود: متکی بر خود
جَوف: در اینجا یعنی شکم
به دارو دهند آبش از شهر خویش: اشاره به سخن بقراط است که هر مریضی با دواهای سرزمین خود درمان میشود.
اُنبوب:‌یعنی هر چیز توخالی از نوع نی و لوله
جوی شیر: اشاره به آیه ی 15 سوره ی محمد
بالا: قد و قامت، اشاره به حدیث نبوی است که هر درختی میوه ای دارد و میوه ی دل فرزند است.
سرشته در او مهر خونخوار خویش: با وجود اینکه فرزند خون مادر را می مکد، مهر فرزند در وجود مادر سرشته است.
براَندایدش دایه پستان به صبر:‌برای گرفتن طفل از شیر، دایه به پستان خود صبر تلخ می مالد.
اَنداییدن:‌اندودن . گِل مالی کردن
صبر:‌گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.

آرام نوبری نیا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱:

با سلام و درود،
در مصرع دوم بیت چهارم عبارت « گرببان » ، « گریبان » است و در مصرع اول بیت هفتم عبارت « آرپم » ، « آریم » است.
لطفا ملاحظه فرمایید.
شاد و پیروز باشید

بابک در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

درست که شهریار یک شاعر ترک زبان است وبه زبان ترکی آذربایجانی شعر گفته ولی بیشترین وبهترین غرلهای ایشان به زبان فارسی میباشد ودوجلد دیوان فارسی دارد وحقا یک شاعر پارسگوی برجسته وتوانا میباشد

۱
۱۸۷۷
۱۸۷۸
۱۸۷۹
۱۸۸۰
۱۸۸۱
۵۴۱۸