گنجور

 
شهریار

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در آیند از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش به خوانش نوح منوری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش به خوانش سید علی علوی
غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش به خوانش بهنام محمدیان
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه