Mahmoud P در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۰:
حال که چنین است این بیت وزین را هم به نام حافظ ثبت بفرمایید. در فراق یار فرموده اند:
گل سرخ و سفید و ارغوانی
فراموشم مکن تا میتوانی
بهزاد در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:
جناب صالح عزیز
اتفاقا در این متن تنها چیزی که به آن نمی خورد واژه ”رُسته” است که شما می فرمایید. نه از نظر معنایی و نه از نظر قافیه با "پیوسته" و "بسته" جور در نمیاد. لذا یک سوزن به خود بزن و یک جوالدوز به مردم
عفت در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
به نظر من کان عقیق نادر ارزانم آرزوست یعنی معدن عقیق کمیابی گه به من ارزان بدهند ، آرزوی من لسا
عرفان در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب:
آقای وحید
بیت (که در سفتن بسی کاریست دشوار) از این شعر حذف نشده است. بلکه این بیت متعلق به بخش بعدی کتاب یعنی (امتحان کردن شیرین فرهاد را به عشق) است و در گنجور هم این بیت آمده
نصراله در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹:
در بین تمام موجودات در طبیعت، هم جنسگرا وجود دارد، نظر آقای سروش به عادت نگاه بر میگردد وگرنه از طبیعت به دور نیست.
محمد پولادی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴:
اگر انسان ها به این توصیه طلائی حضرت سعدی در زندگی خود عمل نماید جامعه گلستان خواهد شد.
محمد نقیب اصفهانی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:
بیت دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی/ زلف پریشان و چشم مست بلا شد
در یکی از زیبا ترین سیاه مشق های تاریخ خوشنویسی نستعلیق به قلم زیبای استاد کامل میرزا غلامرضا اصفهانی در دوره قاجار تحریر شد که چشم هر هنردوست و هنرشناس را در سراسر گیتی جذب و زبان را به ستایش او وامیدارد.
نگار بهشتی پور در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۳ - گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان:
آشفتگی: بی خردی، دیوانگی
رفتار مرد: راه رفتن انسان
پی زد: به اعصاب بند کرد، بهم پیوست.
کَعب: استخوان پاشنه ی پا.
که در صلب او مهره یک لخت نیست:زیرا در تیره ی پشت او مهره ها یک تکه نیست.
گِل مهره: اشاره است به آفریدن انسان از خاک
بصر:بینایی
تمیز: معرفت، شناخت
جوارح به دل:یعنی اندامها بسبب دل عزیزست که حیات آنها از اوست.
بهایم به روی اندر افتاده خوار: چهارپایان به خاری سر در پیش افکنده اند زیرا نمی توانند بایستند.
خور: خوراک
خورش:غذا
نزیبد: شایسته نیست
به اِنعام خود دانه دادت نه کاه - اِنعام یعنی نعمت دادن ، احسان
نکردت چو اَنعام سر در گیاه - اَنعام: چهارپایان
منت شناس: شناسنده ی احسان و نیکویی
کیمیا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱:
Ho590 گنجوی به خاطر اهل گنجه ی آدربایجان بودن است
میلاد در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
ممنونم خانم جان نثاری،واقعا تفاسیرتون خیلی کمک میکنه به درک اشعار،خدا حفظتون کنه و سعادت وصل نسیبتون بشه
میلاد در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
درود بر شما و این همه شعور مثبت،ممنونم از همه دوستانی که درک هاشونو از اشعار میزارن،واقعا سطح این عرفا اینقد بالا هست که واقعا نیاز به درک همه دوستان هست،بسا سعادتی بشه،
nabavar در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۳ - توبه و عزم سفر حج:
گرامی دانش آموز
همان گزاردن درست است ، درین مورد
مثل نماز گزاردن
جزیره مثنوی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد:
با تو در گلخن نشسته گلختی. گلخنی درست است.
جزیره مثنوی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد:
بیت هشتم: ور سرِ ما به جای ور سرما، درست است
امرالله احمدی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:
سلام و عرض ادب.
به نظر من به جای "نیشکر" اگر "نی شکر" نوشته شود بهتر است. زیرا خواجه جواب رد داد و "نی" گفت و متوجه نشد که همان "نی" در حقیقت شکر است.
با احترام
آذر. خانم معلم جغرافیا از اراک در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
فرهاد کار شما خیلی خوبه مرسی
دانش آموز در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۳ - توبه و عزم سفر حج:
سلام می خواستم بدونم گذاردن صحیحه یا گزاردن.
به نظر خودم گزاردن به معنی ادا کردن و بجا آوردن درست باشد
نه گذاردن. در این قمست از متن( به گذاردن آنچه بر من واجب است)
مسعود ریاضی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سلام
تمام حاشیه ها را خواندم و از برخی بهره بردم ولی جای تاسفه که گاهی نظرات شخصی و غیر تخصصی خودمان را حکم اثبات شده در نظر می گیریم و با نحوه ی استفاده از عبارات “گمان می کنم، به نظر من، از دیدگاه من ...) بیگانه ایم. آن هم در جایی که واقعااطلاعات پایه ی مطلبی که در آن نظر می دهیم را نمی دانیم. در خصوص مصراع دوم نکات و نظراتی بود که به نظر این کمترین هم شیرین می آید و خواندنی:
1- قافیه که به عنوان موسیقی کناری شعر شناخته می شود بیشتر یک مسئله ی شنیداری ست. اگر گوش و ذائقه شنیداری اذیت نمی شود پس این موسیقی کارخودش را درست انجام داده است. حافظ در غزل “در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع” نیز یکی از قواعد کلاسیک قافیه را رعایت نکرده است ولی چون گوش آزرده نمی شود همگان آنرا پذیرفته اند.
2- حافظ رند است و در فرم نیز، خواننده ظریف تر را به چالش می کشد. مصوت بودن ب به جای ساکن بودن آن یک لغزش خفیف قافیه ست که همانطور که دوستان اشاره کردند پیشینیانی مثل سعدی و فردوسی نیز مرتکب شده اند ولی حافظ در لفاف گویش شیرازی آنرا از آنچه که هست خفیف تر وملیح تر می کند هر چند شاید در خرده گیری هنوز به روی ادیبان سختگیر باز است. اینجاست که حافظ رند با جادوی کلمات (مست بودن و مصلحت ندانستن) عذر خودش را بابت این لغزش توجیه می کند!
پرویز پایکار در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه:
گنجورجان این بیت چرا درین شعر نیست
Fatêh.A در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶: