گنجور

حاشیه‌ها

بوریا در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۱:

نهایت عجز به مقام کبریایی

الهام در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

پریشانم پریشان آفریدند از دوبیتی باباطاهر است. اینجا پریشانم به سامان آفریدند درست به کار رفته است

علیرضا در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳:

لطفا در نظر داشته باشید که باید این شعر با احساسی لطیف خوانده شود نه به صورت روزنامه ای برای مثال( بسازَم) باید به صورت ( بسازُم)
تلفظ شود

علی ۸۲ در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

خطاب به اقای حسن باید بگم که این شعر هم از لحاظ معنایی واقعاً پربار هستند و هم از لحاظ وزنی.اینکه واقعیتی از نظر شخصی ناآگاه موهومات به نظر بیاید تقصیر خود وی است که مانند خفاش چشمانش را در برابر نور حقیقت بسته است به قول سعدی:
نور خورشید در جهان فاش است آفت از ضعف چشم خفاش است
این شعر زیبا میتواند روایتگر این موضوع باشد که بخشی از اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میدهد،حکمت الهیست و نباید در آن چون و چرا بیاوریم.

مجید هشتگردی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

یک نکته ای که شوربختانه همه زندگی ما را در خود تنیده ، خود برتر پنداری است، تا آنجا که دوستان کاوشگر پهنه مجازی خود را در مُقام استادی ادبیات پارسی نهاده از پایین تا بالای تاریخ ادبیات را به هیچ میگیرند
از وزن و شایستگی استاد هایی که (یکدیگر) را درست دانسته ان که بگذریم (استادان بزرگ ادبیات پارسی مانند غلامحسین یوسفی، مجتبی مینوی،‌ حبیب یغمایی و محمدعلی فروغی و...) در برابر تنها دیدگاه ناهمسوی زنده یاد سعید نفیسی که (یک پیکر) را درست میدانست
نسخه های قدیمی هم به روشنی واژه یکدیگر را نشان میدهند (در اینجا دوستان میگویند اگر سعدی هم گفته [یکدیگر] نادرست گفته و [یک پیکر] درست است چون معنای درستی ندارد)
اگر نادرست هم باشد ، سعدی یکدیگر را گفته
پیروز باشید

مجید۲۸ در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

نمیدانم چرا در بیت چهارم اصرار است که بازی مگس را در برابر شاهین قلمداد کنیم سعدی میگوید من در شان همبازی شدن با تو نیستم تو به دیده شوخی نگاه کن که مگسی دارد برای خودش بازی میکند و اینطرف و آنطرف میپرد.بازی در همبازی با بازی در مصرع دوم مترادف هستند من اینجا شاهینی نمی بینم

هادی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۴:

شعر دیگری منصوب به شیخ بهایی هست که:
روزی که شود "اذا السماء انفطرت"
وانگه که شود "اذا النجوم انکدرت"
من دامن تو بگیرم اندر "سئلت"
گویم صمدا "بای ذنب قتلت"
عشق تو مرا "الست منکم ببعید"
هجر تو مرا "ان عذابی لشدید"
بر کنج لبت نوشته "یحیی و یمیت"
من مات من العشق فقد مات شهید

مریم احمدی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

درود بی پایان ، بیت سوم مصرع اول به گمان حقیر می بایست جان ما زان است جان کو جان ماست ، باشد.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

هرکسی در اظهار نظرش آزاد است ولی حیف است در سایت گنجور هر چیزی درج شود نمونه اش همین ارتباطاتی که جناب آقای ادیب نیا آورده اند.
آخه شعر سعدی چه ارتباطی به این مطالب گفته شده و غیبت و از این بحث ها دارد؟
مگه مجبوریم هرچه در ذهنمان است را بر سخن بزرگان بار کنیم؟
حالا اگر زیر غزل حافظ نوشته می شد شاید ذره ای ارتباط بین آنها پیدا می شد ولی عجیب است کلام سعدی را با این حرف ها خراب کنیم
خواهش می کنم این ها را در همان وبلاگ وزینتان بفرمایید تا ساعتی که تفرج در باغ سعدی داریم کمی از این بحث ها دور شویم

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
بحث های زیادی پیرامون این بیت در گنجور در گرفته است و عده ای از بزرگواران معتقدند که بهتر است به جای «گرفتم» از «بگفتم» استفاده شود.
این پیشنهادات دلیلش این است که ممکن است «بگفتم» به مذاق برخی بزرگواران خوش تر آمده باشد در حالی که به دو نکته توجه ندارند:
1- اولا کلام سعدی ملاک سنجش زبان ماست و برعکس آن صحیح نیست. ما باید صحت گفتار و نوشتارمان را بر معیار و اساس کلام سعدی اصلاح کنیم.
2- عدم دقت در معنا و نیز عدم شناخت دقیق از کلام سعدی و ارتباط خداوندگار سخن با دوست.
وقتی بگوییم: «بگفتم از غم دل راه بوستان گیرم» یعنی این خیال و فکر در ذهن سعدی آمده و پیش خودش گفته است که برای تسلای دل و فراموشی غم هجران به باغ بروم تا همانند دوست را آنجا بیابم ولی هیچ سروی مانند دوست نیست.
کسی که با روحیه و منش سعدی بزرگ آشنا باشد می داند این برداشت کاملا غلط است. حتی تصورش هم در مخیله سعدی نمی گنجد که برای رهایی از غم دوست به باغ پناه ببرد.
مشخص است مثل دیگر موارد کسانی سعدی را نصیحت کرده اند که برای رهایی از غم، به تفرج باغ و بوستان برو!! (این کلام در جادوی سخن سعدی به صورت مضمر و پوشیده حذف شده.) سعدی هم پاسخ می دهد گیرم، فرض محال که من چنین کاری بکنم ولی کدام سرو، مانند یار من است؟
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست
یا
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
کمی بیشتر سعدی را بشناسیم و نظر خود را با کلام سعدی اصلاح کنیم.

مریم احمدی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

درودهای بی پایان، من فکر می کنم وزن این غزل فعلاتن فعلاتن فعلن می باشد.

مریم احمدی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

درودهای بی پایان ، من فکر می کنم وزن این غزل فعلاتن فعلاتن فعلن باشد .

حامد در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:

اتفاقا به نظر بنده خیلی صدای زیبا و کلام دلنشینی بود. من که خوشم اومد. شعر هم که وا عالی عالی شیخ یه دونه باشی

علیرضا در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
حافظ جون مطلب را اینبار نه در آخر بلکه ابتدا میگویدو تعیین تکلیف از ابتدا میکند ، و بعبارتی برداشت را آزاد میگذارد که خود بسنجی و تفکر کنی که همت تو برای دانستن چقدر ست.
برداشتها متفاوت است

بوریا در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۹:

استادغزل

محمد ایزانلو در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:

این غزل چه بخت بد و سیاهی داشته؛ به سبب چندین خطا فهم شعر مشکل شده است؛ یک ضبط چند بیت غزل در دستنویها و چاپهای دیگر بهتر از ضبط مختار گنجور است؛ دو مضرعهای دو بیت جابجا شده است و سه اینکه واژه هایی از یک بیت به بیت دیگر برده شده است و شعر به هم ریخته است؛ صورت درست شعر را در زیر می آورم:
اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت/ گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت
آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند/که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو/ گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
بت توان ساختن و ساختن از سنگ دلش/ سخت تر از دل بی رحم بتان نتوان ساخت
نیست او را دهن اما سخنی ساخته اند/ سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ/ که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت
در سخن لطف الهی به تو باراست کمال/ ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت

بوریا در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۹:

استاد محمد حسین سراهنگ این شعر زیبا را زیبا سروده روحش شاد و یادش گرامی

رهام در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵:

گه بام =صبحگاه
کام =هم آغوشی
در و قزن (غزن) به معنای یک نوع قفل قدیمی صحیح میباشد به معنای یک مجموعه قلاب و گیره (نر و ماده) معمولاً فلزی است که در قدیم برای بستن و جفت کردن در به هنگام شب به کار میرفته.

مهدب در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ایمان ایله گئتدی:

مفاهیم ظلم و بی عدالتی ربطی به بعد و قبل انقلاب ندارد که
حال دل مردم از اوضاع جامعه در روح این شعر بیان شده

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او:

حکایت درگذشت اسکندر
اسکندر در کتابی دید که هر که آّب حیات خورد، چون خورشید جاودان گردد و همچنین طبلی است به جای مانده از هرمس که اگر بیمار قولنج بر آن دست زند خوب و شاد می شود و سرمه دانی که اگر در چشم کشیدی از ماهی دریا تا ساق عرش را خواهی دید.
اسکندر مشتاق شد که به این سه آرزو برسد.
با گروهی جهان را گشت تا به کوهی رسید، کوه شکافته شد و پس از طی مسیر ده روزه به خانه ای رسیدند که در طاقچه آن طبل و سرمه دانی بود.سرمه بر چشم کشید و از فرش تا عرش را دید.امیری که در خدمتش بود بر طبل هرمس زد و بادی از او خارج گشت، از خجالت طبل را پاره کرد. پس از آن در هندوستان جویای آب حیات شدند.در تاریکی یاقوت بزرگی دید که هزاران مور در اطرافش بودند گمان کرد آن گوهر نورانی برای اوست خطاب رسید که برای جماعت موران است تا راه را پیدا کنند.اسکندر بسیار ناامید برگشت، در سرزمین بابل دچار قولنج شدید شد و مرگ خویش را آشکارا دید. حکیمی از شاگردان افلاطون که هم نشین ذوالقرنین( کوروش) بود به بالینش آمد که اگر طبل هرمس را به دست نااهلان نمی دادی و چون جان عزیزش می داشتی گرفتار نمی شدی و اکنون شربتی از آب حیات هم می خوردی اما اندوهگین نباش دو کلمه بگویم بهتر از آب حیات:
-این پادشاهی و این همه تدبیر موقوف بادی است
- آن آب حیات چیزی جز دانش استوار( رزین) نیست و خداوند به تو آن را داده اکنون رها و سبک درگذر.
پادشاه روی به فرزند چهارم: غم نخور اگر جانت به نور دانش تابنده گردد هر دو عالم در پیشت آشکار است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

۱
۱۸۴۲
۱۸۴۳
۱۸۴۴
۱۸۴۵
۱۸۴۶
۵۴۱۴