جلیل در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار:
محمد رضا جان تو هنوز در قید و بند مذهب هستی؛ اینجا مذهب عشق ساری و جاری هست؛ سعی در اثبات حقانیت خود از طریق نفی افراد برجسته ای چون مولوی نکن
Arman در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:
بیت آخر یا رب چو گدا همت شاهانه نهادیم درست است
ندا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - گنج درویش:
نه .درست هست .باید گفت بیوباردتا وزن شعر حفظ شود و اینکه در خود دیوان اشعار پروین هم بیوباردآمده .
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کارِ دیگر می کنند
واعظان در اینجا آن متکلمینِ بدونِ عملی هستند که بر رویِ منبر خطابه هایی غرّا می خوانند و جلوه گری ها نموده، خلق را به پرهیزگاری و تقوی توصیه می کنند و همچنین در محرابِ عبادت نمازهایی به غایت زیبا و با تلفظِ صحیح می خوانند اما چونکه به خلوت و دور از انظارِ دیگران می روند همه آن جلوه گری ها را فراموش کرده و اگر شرایطِ فسق مهیا باشد به آن کارهایِ دیگر که خلافِ شرع و برآمده از ذهن هستند می پردازند، حافظ همواره از این دورویی و نفاق بیزاری جسته و بارها اینچنین واعظ و شیخی را به بادِ انتقاد میگیرد و این مشکل را بررسی و در پیِ حلِ آن و ارائه راهکار و جایگزین می باشد برای رسیدن به منظورِ اصلیِ عبادت که خروج از ذهن و بازگشتِ انسان به اصلِ خداییِ خویش است.
مشکلی دارم زِ دانشمندِ مجلس بازپرس
توبه فرمایان چر خود توبه کمتر می کنند
دانشمندِ مجلس همان دانش آموخته هایِ علومِ مذهبی هستند که برایِ هر مشکلی بر مبنایِ شریعت و آنچه در کتابهایِ بیشمار آمده است راهِ حل جستجو می کنند، حافظ با کنایه زدن به این دانشمندان میفرماید چگونه است که فقیهان و عالمانِ دینی با اینهمه دانشِ خود تا کنون نتوانستند این مشکل را حل کرده و به علتِ بازگشتِ انسان به ذهن یا عدمِ کنترلِ نفسِ اماره پیببرند، توبه فرمایان که خود دانشمند هستند و راهِ توبه را می دانند و به دیگران نیز می آموزند چگونه است که خود کمتر توبه می کنند و با دیدنِ جذابیت هایِ اینجهانی نمی توانند بر نفسِ خود چیره شوند؟ در اینصورت با چنین ریاکاری آیا می توانند از مردمی که پایِ منبر نشسته اند بخواهند تا پرهیزگاری را پیشه خود کنند؟
گوییا باور نمی دارند روزِ داوری
کاین همه قلب و دَغَل در کارِ داور می کنند
حافظ به حق خداوند را از چنین ریاکاری و قلب یا حقه بازی هایی که واعظان و زاهدان می کنند مبرا و بی نیاز دانسته و می فرماید گویی آنان به روزِ داوری یا قیامت که باید پاسخِ اینگونه دغلکاری ها را بدهند باور ندارند، واعظ و زاهد بر بالایِ منبر به هرگونه فریبکاری دست می زند تا علاوه بر اینکه خود را پاک و منزه جلوه دهد دانشمندیِ خود را به مخاطبان خود بفروشد و درواقع خود را بیان کند و نه حقیقتِ آن دین و آیین را.
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
روی سخن حافظ با انسانهایی که دارای دلبستگی های این جهانی هستند میباشد و دلبستگی به باورها نیز یکی از تعلقات دنیوی میباشد که انسان زاهدانه قصد رسیدن به خدا بر اساس ذهن و باورهای تقلیدی داشته و گمان میبرد تنها راه و راه درست همین است که او میداند و از گذشتگان و اطرافیان خود آموخته است ، حافظ بارها به این نو کیسه ها نصیحت کرده از آنان میخواهد تا بجای این خر لنگِ ذهن سوار بر آن اسب و استر های تیز رو شده تا با یک جهش راه هفتاد ساله را هفت ساله طی کنند اما آنان از سرِ منیت و ذهن ناز و لجاجت کرده اند .
پس حافظ وقتی میبیند دم گرم او در آهن سرد آنان اثر نمی کند از خدا میخواهد تا آنان را بر خر یا ذهن خودشان واگذارد ، شاید که لنگ لنگان و در مدت زمانی بعید به سر منزل مقصود برسند، اما بدلیل اینکه حافظ میفرماید "با خرِ خودشان نشان " پس ایهامی در آن نهفته و محتمل است حافظ منِ کاذبِ انسان را به خر تشبیه کرده باشد که انسانهایِ ستیزه گر و لجوج پس از شنیدنِ پندِ بزرگان نیز حاضر به رها کردنِ این خرِ منِ متوهم و کاذب نیستند.
حافظ و سایر بزرگان کینه و عداوت با انسانهایی که خدایی در ذهن خود ساخته و او را پرستش میکنند ندارند بلکه همواره سعی در انتقال خرد و آگاهی به آنها داشته و به آنان میگویند که از سر فکر و انشقاق خدا و خود به جایی نمی رسند پس لازم است عینکِ دید خود را تغییر داده و به گونه ای دیگر جهان ، خدا و خود را بشناسند که این آگاهی بخشی بر بسیاری اثر گذار و نتیجه بخش بوده است .
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
خانقاه در اینجا نمادِ مسالک و باورهایِ گوناگون است و مراد از گدای خانقاه همه انسانهایی هستند که خود را نیازمند حضرت معشوق دانسته و شوق وصال، آنان را از خانقاه جهان فرم و فکرِ صوفیانه بر کنده تا بسوی دیر مغان که لامکانی برای خردورزی و تعقل میباشد بر جهند و پس از رهایی از فکر و ذهن است که در دیر مغان و با بهره گیری از رهنمودهای پیر مغان (بزرگانی مانند مولانا و حافظ ) آبِ خرد زندگی را بر آنها جاری می گردد تا توانگر شده و برای رسیدن به وصلِ حضرت معشوق آماده شوند . حافظ این راه را به نو دولتان و همه انسانها معرفی میکند تا بجای حرکت با خر لنگ ذهن ، بوسیله اسبِ تیز رو و غلامِ چابک سواری که قابلیتش در وجودِ هر انسانی ست با یک جهش خود را به سرمنزل مقصود برساند .
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
زمره دیگر در اینجا یعنی از سویی دیگر، پسحافظ میفرماید حُسنِ بی پایان و لایتناهیِ خداوند بوسیله خرد و با کمکِ رهنمودهای پیر مغان انسان را به خویشتنِ ذهنیِ خود می کشد، اما از سویی دیگر ، انسانی با ماهیتی متفاوت و در حالیکه به عشق زنده شده از غیب یا ملکوتِ بی انتهایِ خداوند سر بر می آورد و متولد می گردد یا به عبارتی با خداوند به وحدت رسیده و یکی می شود . مسیح آن را تولد دوباره خواند که بدون آن انسان را به ملکوتش راه نیست.بر درِ میخانه عشق ای مَلَک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر می کنند
میخانه موردِ نظرِ حافظ که در جای جایِ دیوانِ خود از آن نام می بَرَد همین میخانه عشق است و قداستِ آنرا در این حد متعالی می داند که مَلایک و باشندگانِ عالمِ غیب وقتی به درگاهِ آن می رسند باید تسبیح و ذکرِ عشق یا خداوندِ سبحان را بگویند زیرا که در این میخانه طینت و سرشتِ انسان را با شرابِ عشق درآمیخته و مُخَمَّر می کنند و همین ذاتِ خداییِ انسان است که او را بنا به فرموده قرآن بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیده است.
صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بر می کنند
شعرِ حافظ همان کلام انبیا و اولیای خداوند است و کمترین تناقضی با کتاب و کلامِ الهی ندارد، پس اگر خروشی از عرشِ کبریاییِ خداوند به گوشِ جان شنیده شود، با رجوع به عقلِ خود میتوان زمزمه باشندگانِ عالمِ قدس و پاکی را که مشغولِ از حفظ کردنِ شعرِ حافظ هستند شنید، حفظ و تکرارِ چنین غزلیاتی ست که میتواند درهایِ معنا را نه تنها بر رویِ انسان که از جنسِ عشق است بگشاید و کیفیتِ زندگی را ارتقا بخشد، بلکه همه باشندگانِ عالمِ ماده و عالمِ معنا نیز می توانند از آن منتفع گردند.
همیرضا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
این غزل در کلیات تصحیح شادروان فروغی در ملحقات آمده و عنوان شده که «این غزل در یک نسخهٔ خطی است که عیناً نقل شد».
جزیره مثنوی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:
استاد شفیعی کدکنی در زبور پارسی، ص 341 می گوید: سابقه انتساب این رباعی به ابن سینا، از قرن دهم تجاوز نکند. در صورتی که .... به نام عطار است و مسلما از او (ابن سینا) نیست.
تیمور ناصری در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳:
بیت اول مصرعِ دومِ .
نیکومنش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
سلام و درود
این غزل همانند غرل های دیگر لسان الغیب حاوی اشاراتی است که حادثه اخر الزمانی را بشارت می دهد و اوصاف جهان را در زمان پایانی عالم و حکمرانی شاهدی بهشتی که اخرین منجی عالم است و حسن و ملاحتی دارد که بدون چنگ و خون روزی عالم را به سوی احدیت رهنمون خواهد شد و حافظ عزیز به خاطر دلدادگی که به این منجی داشته است چشم و دلش باز شده و چون جام جهان بین حقایق عالم را رصد کرده و به تصویر کشیده است ...
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
مصراع دوم بیت ششم، به صورت اصلاح شود:
نگسلد در زیر خاک از ماه، فیض آفتاب / نیست ممکن «درنوردیدن» بساط جود را
A در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۹:
مرحوم « عبدالباقی گولپینارلی » آخرین روزهای حیات مولانا را اینگونه گزارش میکند:
«...آخرین ایّام حیاتِ او به بیماری میگذشت... تب، آنی رهایش نمیکرد. در این اثنا زلزلههای پیاپی، « قونیه» (شهر محلّ سکونت مولانا) را میلرزاند، مردم از بیم زلزله پیش مولانا آمدند، او تبسّم کنان گفت: « مترسید، شکم زمین گرسنه است و دنبال لقمهای چرب می گردد، به زودی این لقمة چرب را میرباید و از لرزیدن باز میایستد » و به همین مناسبت در آن ایام غزل زیر را ساخت: ( همین غزل 2729 را سرود )
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
دانشمندان، لطفا این ابیاتی را که دوستمان آقای علی در حاشیه نوشته و منسوب به حافظ هستند (چون احمدم شفیع بود روز رستخیز) بررسی کنند و نظری دهند که حتی در آرامگاه ایشان هم کنار یک غزل دیگر قرار دارد (!) تا من از این سردرگمی خارج شوم که با این که از نظرم بدیهی است از حافظ نیست در جایی توضیح مفیدی در موردش نیافتم که درست توضیح بدهد چرا؟ و اگر اشتباه نکنم این را یادم هست که در یکی از نسخه ها برخلاف بقیه نسخ این غزل اضافه شده بوده (که کسی که آن نسخه را نوشته حتما اضافه کرده بوده).
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
کمی بیشتر توضیح میدهم. مثلا شما بروید به مجموعه رباعیات عطار «مختار نامه» سری بزنید باب «در بیان آنکه آنچه نه قدم است همه محو عدم است» تا ببینید که منظور چیست از مفهوم اصلی این رباعی یعنی مستغرق حق شدن و رسیدن به نوعی مستی که هیچ چیز جز او را ندانند. و دوستان هم با توجه به ذهنیتشان از خیام تفسیر های عجیبی گفته اند برای این که با فلسفه اصلی خیام انطباق پیدا کند. بهتر است اول این احتمال که از خیام نباشد بررسی کنید. با این که رباعی عرفانی الحق زیبا و پرشوریست ولی صد البته که از خیام نیست و در اینجا تافته جدابافته ایست.
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
این رباعی عمیقا عرفانی هست و مرا بیشتر یاد بایزید بسطامی می اندازد! و صد البته از خیام نیست! و بسیار نامتناسب است با دیگر رباعی های ایشان. ببینید. یک حکایت از تذکره الاولیا در ذکر احوال بایزید این جا می آورم تا معلوم شود که واقعا این رباعی چه میگوید: بایزید در راه میشد. کله سری یافت بر وی نوشته: صم بکم عمی فهم لایعقلون. نعره ای بزد، و برداشت، و بوسه داد، و گفت: سر صوفئی مینماید در حق محو شده و ناچیز گشته نه گوش دارد که، خطاب لم یزلی بشنود؛ نه چشم دارد که جمال لایزالی بیند، نه زبان دارد، که ثنای بزرگواری او گوید؛ نه عقل و دانش دارد، که ذره ای معرفت او بداند. این آیت در شان اوست.
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:
این طور که شما آوردید در مصرع «عابدان آفتاب ...» که هر طور فکر میکنم دلیل و منطق استفاده از این ترکیب را متوجه نمیشوم، خیلی بهتر میشود. میتوانید اطلاعات بیشتری در مورد این نسخه بدهید؟ مثلا تاریخ کتابتش؟
مجید۲۸ در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
کس از کناری در روی تو ......
این بیت حکایت از کسانی دارد که زیرکانه و از زاویه ای که محبوب متوجه نشود نظاره گر محبوب میشوند چون میترسند که حب آنها برملا شده و رسوا شوند
کسی اگر از کناری در به تو نگاه کند و تو متوجه بشوی با شوخی و دلبری او را به سمت جمع می کشانی وچون همه میفهمند که او نظاره گر تو بوده ممکن است رسوا شود.احتمالآ نگاه کردن از کناری در یک جور دید زدن غیر عرف محسوب می شده است.
بسام در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴ - فی صفة سهمه و اقباله:
این بیت که گفته شاعر استاد گفت از کیست واقعا معلوم نیست
گر فزاید کسی وگر کاهد ، عاقبت آن بود که حق خواهد
مریم در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
مثل اینکه غزل 25 موجود نیست
یاسین علیرضایی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
خیلی عالی مرسی بابت نشر
یاسین علیرضایی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
عالی من واقعا افتخار میکنم که همشهری این چنین شاعری هستم واز این به بعد به ایشون ارادت بیشتری دارم.
امید در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۵: