مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
نه بیدردم چو ایشان آفریدند
نیامیزد سر دردت به گردم
که دردم عین درمان آفریدند
ز من با آنکه بی او نیستم من
بیابان در بیٰابان آفریدند
زلیخا گو چمن گلخن کن از آه
که یوسف بهر زندان آفریدند
مرا گویی پریشان از چه روئی
سر و زلفش پریشان آفریدند
رضی از معرفت بوئی نداری
تو را کز عین عرفان آفریدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر است که از بیسازمانی و درد در وجودش سخن میگوید. او به وضوح بیان میکند که نه تنها در زندگیاش هیچ سر و سامان و آرامشی وجود ندارد، بلکه او در گرههای درونیاش هم به درستی نچرخیده است. شاعر اذعان دارد که دردی دارد که درمانی برای آن پیدا نمیشود و احساس میکند که زندگیاش تنها به بیابانهای بیپایان تبدیل شده است. همچنین اشارهای به عشق و جدایی دارد و از زلیخا به عنوان نمادی برای بیقراری خود یاد میکند. در نهایت، او به نوعی جهل در شناخت حقیقت اشاره میکند و میگوید که شناخت و معرفت واقعی را نمیتواند درک کند. این شعر به وضوح از دروننگری و جستجوی حقیقت در دنیای درد و رنج حکایت دارد.
هوش مصنوعی: نه کسی برای من سر و سامان مشخصی تعیین کرده است و نه زندگیام به گونهای است که حالت ثبات داشته باشد. در واقع، من در دنیایی آشفته و بینظم به سر میبرم که انگار به عمد برایم چنین وضعیتی را ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: من از مشکل خود رها نشدم و کسی هم برایم موقعیتی را فراهم نکرد.
هوش مصنوعی: درد من را پزشکان نتوانستند درمان کنند و کسانی که درد ندارند هم نمیدانند چه بر من میگذرد.
هوش مصنوعی: درد تو را به گردن من نینداز، زیرا خود درد من در واقع خودش همیشه درمانی برای این درد بوده است.
هوش مصنوعی: با اینکه او در کنار من نیست، من همچنان حس بیوجودی و تنهایی خود را تجربه میکنم و این دلیلی است که وجودم مانند یک بیابان خالی و بیحاصل است.
هوش مصنوعی: زلیخا، بگو که گلها را در باغ بکارند، زیرا یوسف به خاطر زندان به این دلتنگی و آهها گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: میگویی چرا من اینقدر آشفتهام؟ آن رازی که در وزش موها و نازکی صورتش نهفته است، باعث این پریشانی است.
هوش مصنوعی: تو از معرفت و شناخت بویی نمیبرم، در حالی که از عمق عرفان و آگاهی created شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
[...]
در آن روزی که خوبان آفریدند
تو را بر جمله سلطان آفریدند
تو را دادند توقیع سعادت
پس آنگه روح انسان آفریدند
ملاحت در تو یکسر جمع کردند
[...]
ز قدت سرو بستان آفریدند
ز رویت ماه تابان آفریدند
ز حسن روی تو تابی عیان شد
از آن خورشید رخشان آفریدند
ترا سلطانی کَونین دادن
[...]
در آن روزی که خوبان آفریدند
ترا بر جمله سلطان آفریدند
چو دیبای زر افشان آفریدند
درش گوی گریبان آفریدند
بسان غنچه دروی دگمه بنمود
[...]
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.