یاسین در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۸ - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان:
دمتون گرم توصیه میکنم این شعر رو باصدای دکتر الهی قمشه ای در سخرانی ایشان باعنوان (پاکی) بشنوید.
تینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۴:
ترجمه شده ی این شعر به زبان ترکی استانبولی در سریال ازل از طرف دایی رامیز خوانده شده و محبوبیت و خاطره ی خاصی بین مردم ترکیه داره اما اکثرا به اسم دایی رامیز میشناسن شعرو و نمیدونن مال مولانا هستش
علی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱:
فکر می کنم با توجه به معنی در بیت دوم باید « تا روم» نوشته شود
علی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
سلام و عرض ادب و ارادت خدمت حافظ پژوهان ارجمند و سپاس از حضور ایشان در این سایت و ارسال تفاسیر و نظراتشان. اما روی سخنم در ین حاشیه با اشخاصی است که بر این عقیده اند که حضرت حافظ العیاذ بالله کافر و ملحد بوده. در جواب به محضرشون عارضم که اگر به خودشون زحمت بدن و دیوان حافظ رو بخونن متوجه میشن که ایشان فردی موحد بوده اند.
ابیاتی مثل:
1-هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
2- صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
3-چون احمدم شـفـیع بود روز رسـتخیز
گو این تن بـلاکش مـن پـرگنـاه بـاش*
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گـو زاهـد زمانـه و گو شـیخ راه بـاش*
امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یا عـلی
فردا به روح پـاک امامان گـواه بـاش
قبر امام هشـتم و سـلطان دیـن رضـا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اما اینکه فقهای خشک مذهب و خشک مغز متعصب و متظاهر حضرت خواجه را کافر و ملحد خطاب میکردند، از این جهت بوده که افکار و اعمال و همچنین رای های باطل ایشان را به نقد می کشیده و در صدد احیای دین حقیقی و آزاد کردن مردم از بندگی جهل و تلبیس آنان بوده است.
طاهر غ در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:
الا ای یوسف مصری...!
یوسف کنعانی بود نه مصری!
به نظرم حافظ با طعنه و از قصد به این اسم یوسف رو مخاطب قرار داده!
A در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
ادامه : البته هرچه افراد ازجمله خودم در این حاشیه ها می نویسیم ، نظر شخصی و حدس ماست . اگر میبینید من هم میگویم این غزل در مورد حضرت علیست ، نظر شخصی من است که ممکن است اشتباه باشد . بهتر است برای فهم بهتر این غزل که ایا در مورد حضرت علیست یا خداست یا شمس و ... و همچینین غزل های دیگر از شرح آقای کریم زمانی استفاده کنیم . چون نظرات ما غیر تخصصی و شخصی است
فرهود در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳:
درک اشعار بیدل بسیار سخت است. کاش راهی بود و منبعی برای یادگیری..
یکی (ودیگر هیچ) در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
به نام او
این یک واکنش طبیعی ذهن است یعنی هنگامیکه از چیزی سردر نمی آورد اطلاعاتی که نزدیک به آن یا حتی بی ربط به موضوع را بعنوان جواب عرضه می کند (درست مانند کامپیوتر) یا دست به افسانه سازی های بی پایه و اساس می زند!!!
در 64 حاشیهء قبل اکثریت از خوانندگانی که این شعر را بصورت آواز اجرا نموده اند گفته اند و بحث و جدل فرموده اند و معدودی نیز بعنوان ناصح و میانجی ایشان را به داشتن ادب و احترام نصیحت فرموده اند و بزرگوارانه رفتار دیگران را دور از فرهنگ و ادب ایران زمین دانسته اند!
یکی دو مورد نیز که سعی در تعبیر و تفسیر شعر نموده اند نفس خویش را در بیراهه هدر فرموده اند.
گویا مولانا این اشعار را برای دل خود سروده است زیرا در زمان او هیچکس سخنان او را درک نمی کرد ! و همچنین است در زمان ما !!
سخن برآمده از دل است و لاجرم بر دل می نشیند.
دل معانی را می فهمد و به پرواز در می آید ولی ذهنی که ارتباط او با دل قطع است از این هیجان دل هیچ نمی فهمد و هذیان گویان سعی در توجیه موقعیت دارد!
اینچنین است که حاشیه های در حاشیه پدید می آید و بجای شنیدن نوای ملکوتی از درون نی ها صدای ناهنجار باد معده شنیده می شود!!
میثم در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
بیت
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک ، خبر گیر و سخن باز 2رسان
بعد از پیک مکثی نیاز است. چون کار پیک خبر گرفتن و خبر رساندن است و اینجا حافظ به پیک میگوید بشنو ای پیک ، خبر گیرو سخن باز رسان
شجاع در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:
سلام به همگی :آقا رضای گرامی و بزرگوار در مورد معنی بیت چهارم اگر امکان دارد بیشتر توضیح بدهیدکه یعنی چی که در پی عیب جویی نباشیم مگر امکان دارد؟
نیکومنش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه:
سلام و درود
افتابی در یکی ذره نهان
اشاره دارد به ولایت مطلقه الهی که در درون انبیا و اولیا الهی مستتر بوده ودر اخر الزمان این ولایت الهی جنبه عمومی پیدا کرده ودر وجود نازنین منجی عالم بشریت به جلوه گری پرداخته و به ید ان نازنین به هدایت عمومی عالم بشریت منتهی خواهد شد ...صد هزاران جبرئیل اندر بشر را از این حیث فرمودن ...
نیکومنش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه:
سلام و درود
صورتی را نم لقب چون دین کنم (نم)هیچ مفهومی نداشته و من صحیح می باشد ؛صورتی را من لقب چون دین کنم اشاره به تعدی ابلیس به فرمان احدیت هست که در پاسخ چرایی نا فرمانی می گوید که چرا باید من صورت حضرت ادم رو دین تلقی کنم ...
نیما در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۲ - حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تخته ریگ چون رمالان رقمی می زد گفتند این نوشتن چیست و این نوشته برای کیست گفت این نام لیلی است که به نوشتن آن می نازم چون او به دست نیست با نام او عشق می بازم:
در پایان برنامه شماره 120 از گلهای رنگارنگ، خانم روشنک چند بیت از این شعر رو تکلمه میکنن.
پیوند به وبگاه بیرونی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
▣ خوشه ی انگور
حبه ای از آن کندم
هنوز می لرزد .
ـ هایکو/(؟)
ـ پی نوشت :
1 ـ آیا این لرزش ، روایتگر جنبه های #فنا و زوال خوشه یِ انگور است یا دارد بقای خوشه را به تماشا می کشاند ؟! ـ
2 - گفته اند هر چه #بقا در چیزی می بینی به همان قدر متوجه جنبه هایِ زوال و فنای آن نمی شوی . ـ
3 - حبّه جزئی از خوشه است ؛ توجه به جزء ، راوی را از توجه به کُل بازنداشته .
4- گویا عبارت «هنوز می لرزد» ، از کنده شدن حبّه بیش تر به چشم می آید . انگار لرزیدن باید با قیدِ زمانیِ «هنوز» ، فهم شود . ـ
5- گفته اند این که نباشیم ، شکل دیگری از بودن است ... و گویا لرزیدنِ خوشه به نوعی شکلِ دیگری از بودن حبّه یِ کنده شده را به نمایش گذاشته است
6 - #یدالله_رویایی در کتابِ #هفتاد_سنگ_قبر می گوید : همیشه آن که میرود کمی از ما را / با خویش میبَرَد / کمی از خود را، زائر / با من بگذار
7 - #خواجه_نصیر_طوسی : فنا ، مکلف به پراکندگی اجزاست نه عدم مطلق .
8 - شاید این جمله ی #بورخس زبان حال خوشه یِ انگور باشد : مرگ ، بی وقفه مرا غارت می کند ...
9 - #قرآن : الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ و َالْحَیاة : در تفسیر این آیه گفته اند : #موت هم مثل #حیات ، خلق شده و مخلوق است! ... موت بر حیات تقدم دارد! و مرگ و زندگی در هم تنیده اند و حیات از شکم مرگ بیرون کشیده می شود!
10 - در تحلیل فیلم #زیر_درخت_هلو اثر #ایرج_طهماسب ، نوشته اند که این فیلم ، مرگ را که پیچیده ترین مساله ی هستی است ، در یک تابلو نقاشی رمانتیک عامیانه و یک توفان خلاصه کرده! ... و مرگِ حبّه ، چقدر آسان در لرز خوشه به تصویر کشیده شده است! ... هر چند که به قولِ #مولوی : از جمادی مُردم و نامی شدم/وز نما مُردم به حیوان بَرزدم/مُردم از حیوانی و آدم شدم/پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم؟! ... گفته اند : مولانا شرط رسیدن به مرتبه ی بالاتر را مردن در مرتبه ی فعلی می داند نه در توسعه ی حیات حیوانی و نه در یک زندگی مرگ زدوده ... و حبه می رود که در دهانِ چیننده ، مرتبه ای بالاتر را تجربه کند ! -
11 - #تاگور در کتاب پرندگانِ آواره نوشته است : چشمهیِ مرگ ، آب راکد زندگی را به جنبش در میآورد! ... -
12 - #ساموئل_بکت در کتاب مورفی می نویسد : بشر یک چاه است با دو سطل. یکی پایین میرود تا پُر شود ، دیگری بالا میآید تا خالی شود ... و به قول #سعدی : هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّحِ ذات .
13 - گفته اند : تنها مار می داند/ پوست که بیندازی/از همیشه کهنه تری !... -
14 - گفته اند : همه چیز در گذرست ؛ به هیچ چیز دل نبند ، حتی به همین جمله ... و حالا هم حبه ی کنده شده در گذر است و هم حبه هایِ لرزان در خوشه ... -
15 - #فرزاد_پور_خوشبخت : در رمان «هزار تو» اثر «روب گری یه» ، یک جهان بینی کُلّی وجود دارد که می گوید این آدم ها نیستند که مُهمّند بلکه اثرهایی که آدم ها می گذارند مهم است ... و شاید بتوان گفت حضور آن حبّه ی کنده شده در مقایسه با لرزشی که از رفتنش ایجاد کرد آن قدرها مهم نبود . ـ
16 - #اگوست_کنت : مردگان بر زندگان حکومت می کنند . این یعنی میراث گذشته بر ما حاکم است ... و «هنوز» حبّه یِ کنده شده ، جمعِ حبّه هایِ در خوشه را می لرزاند و بر آن ها حکومت می کند !
17 - گفته اند : #جبّاریت ، زود #پیر می شود ... و جبّاریتِ خوشه از لرزهای آن پیداست ؛ لرزهایی که به مرور آن را از خوشگی خواهند انداخت ...
#احمد آذرکمان ـ هفتم تیر 99
پیوند به وبگاه بیرونی
حسن حاتمی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » حکایت:
"اذامتنا و کناترابا" در قرآن نداریم بلکه أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا صحیح است
حسن حاتمی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » حکایت:
احتمالاً "اسفرواعلی انفسهم" باید "أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ " باشد
علی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
با سلام و عرض ادب و ارادت خدمت حافظ پژوهان ارجمند و سپاس از نظرات ایشان و از حضورشون در این سایت کسب فیض میکنم؛ روی سخنم با اشخاصی است که بر این عقیده اند که حضرت حافظ العیاذ بالله کافر و ملحد بوده. در جواب به محضرشون عارضم که اگر به خودشون زحمت بدن و دیوان حافظ رو بخونن متوجه میشن که ایشان فردی موحد بوده اند.
ابیاتی مثل:
1-هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
2- صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
3-چون احمدم شـفـیع بود روز رسـتخیز
گو این تن بـلاکش مـن پـرگنـاه بـاش*
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گـو زاهـد زمانـه و گو شـیخ راه بـاش*
امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یا عـلی
فردا به روح پـاک امامان گـواه بـاش
قبر امام هشـتم و سـلطان دیـن رضـا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اما اینکه فقهای خشک مذهب و خشک مغز متعصب و متظاهر حضرت خواجه را کافر و ملحد خطاب میکردند، از این جهت بوده که افکار و اعمال و همچنین رای های باطل ایشان را به نقد می کشیده و در صدد احیای دین حقیقی و آزاد کردن مردم از بندگی جهل و تلبیس آنان بوده است.
بوریا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۱:
نهایت عجز به مقام کبریایی
الهام در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
پریشانم پریشان آفریدند از دوبیتی باباطاهر است. اینجا پریشانم به سامان آفریدند درست به کار رفته است
یاسین در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۸ - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان: