گنجور

حاشیه‌ها

سعیده در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

سلام.
مفهوم بیت نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم /متعجم که دهقان ز چه روی گشت ما راه ،کدام بیت مناسبه؟

مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱۰:

بیت دوم، احتمالاً به صورت ذیل باشد:
گر چه این تعلیم، بهر من، ندارد صرفه‌ای / تا شوی واقف، ز حال «مستمند» خویشتن

جزیره مثنوی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » بیان وادی فقر:

بیت دوم از آخر:
او چو نَبوَد در میان زیبا بود
صحیح است.

جزیره مثنوی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » بیان وادی فقر:

بیت سوم از آخر:
در صفات خود فروماند به ذُلّ
صحیح است. یعنی با خواری فرو می ماند.

جزیره مثنوی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » حکایت شیخ نصر آباد که پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران می‌کرد:

مصرع دوم از بیت دوم:
اِزار صحیح است، پایین پوش، دامن
مصرع اول از بیت سوم:
در دلش
به حای دل دلش
درست است.

جزیره مثنوی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

مصرع دوم از بیت پنجم
چنپان گردد که اندر برنگنجد
چنان درست است.

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:

همه تمثیل و استعاره و کنایه های جناب حافظ بسیار هوشمندانه و با زیرکی خاص او در قصه هایش استفاده میشوند ، نگهبان لاله یکی از این مثالهای بی مثال اوست . لاله گلی زیباست اما در مقایسه با سایر گلها بنظر میرسد کسی گل برگهایش را با دقت در کنار یکدیگر قرار داده باشد ، چنانچه یکی از آنها را برداریم تمامی گل از فرم زیبای خود خارج میشود و اصطلاحن از ریخت می افتد، غالب ما انسانها در طول زندگی خود چیزهای این جهان را که به آن علاقمند هستیم در مرکز و دل خود جای داده و چیزی شبیه آن گل لاله را میسازیم و باقیمانده عمر خود نگهبان این لاله خودساخته میشویم تا مبادا یکی از گلبرگها جابجا و یا بر اثرِ بادِ حوادث و دوران آسیب دیده و جدا شود غافل از اینکه فرم زیبای این لاله در گذر باد حوادث روزگار و برابر طرح زندگی و هستی درهم ریخته خواهد شد .
اموال ، زیبایی و جوانی ، همسر و فرزندان ، قدرت و زیبایی اندام ، شهرت و اعتبار علمی و مقام ، اعتقادات و باورها ، نژاد و جنسیت از جمله چیدمان های این لاله هستند .

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:

از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
حافظ میفرماید اما انسان که به غم خوردن اعتیاد پیدا کرده است درست در سحرگاهان که نزدیک سپیده دم و طلوع رهایی از تعلقات دنیوی میباشد و دو سال (مدتی کوتاه ) بر روی خود کار کرده است کم مانده بود که سعی او ضایع شود و به غمهای دنیوی خود باز گردد زیرا که او خمار این غمها میباشد اما خوشبختانه دولت مساعد آمد و او می خرد ایزدی را در پیاله می یابد یعنی که تبدیل شده است .
بر آستان میکده خون می‌خورم مدام
روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
و حال که این انسان تشنه می معرفت طعم آن را چشیده است
مشتاق تر از همیشه بر آستان کبریایی اش نشسته و تقاضای می بیشتری میکند اما می را به رایگان نمیدهند و در ازای رها کردن درهای خود ساخته انسان به او می خرد و معرفت می دهند . دردهایی مانند کینه توزی ، حسد ، تکبر و غرور ، خشم و نفرت ، دشمن بینی و دشمن تراشی ، انتقام جویی و .... که با زدودن هرکدام از آنها جامی از می ایزدی به او خواهند داد تا اینکه کاملاً مست و بی خبر از این دردها شده و زنگار ها از دل او زدوده شود و در مصرع دوم میفرماید از این خوان گسترده به هر کس به قدر روزی اش بدهند ، اما روزی خود را هم او تعیین خواهد نمود با تصمیم و اراده آزاد .
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
حافظ در ادامه توصیه به دوستی و مهربانی با چین های زلف یار میفرماید اما اگر کسی را سر مهرورزی و دوست داشتن خود و سایر باشندگان عالم نباشد و از این گلستان بهره ای نبرد پس ناچار در رهگذر دوران و زندگی خود بایستی نگهبان داشته های دنیوی خود باشد و همواره نگران لاله های ناپایدار چیزهای این جهان باشد زیرا که بدون شک آن چیزها از دست او خواهند شد و زندگی یا خدا این نقش گلیم خودساخته را برهم خواهند زد شاید که موجب بیداری او از خواب ذهن شود.
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
مرغ سحر که میتواند نماد انسان بیقرار از هجران و فراق گل یا حضرت معشوق باشد و در آن دم که هر لحظه ای میتواند باشد حافظ یا انسان میتواند به طرف گلشن یا آن بینهایت حضرت معشوق پرواز کند و احساس آزادی از این قید و بندهای جهان فرم کرده ، در همین قالب فرم با او در آمیخته شود .
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
و حافظ در آن فضای یکتایی با چشم دل میبیند که یک بیت از این ابیات نورانی بهتر و موثر تر از صدها رساله که بوسیله دانش فکر وذهن قصد راهنمایی انسان را دارند کار میکند و به سوی شاه رهنمون می شود . رساله ها غالباً بر مبنای عقل و استدلالات فلسفی نگارش میشوند و با عاشقی میانه ای ندارند .
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
و البته که میدانیم مراد کدامین شاه است ، آن شاهی که با حمله ای برق آسا خود کاذب متوهم انسان را از دم تیغ میگذراند تا انسان به خود اصلی اش زنده شود و در آن روز معرکه یعنی لحظه قیامت فردی انسان ، آن خود کاذبش که روزگاری مانند خورشید که شیر خود اصلی و خدایی او را شکار می کرد ، در این لحظه قیامتش کاملاً رام و حتی رامتر و بی آزارتر از غزال است
یعنی که فریب این خورشید شیر گیر را نخورید که تصور کنید بسیار قدرتمند است بلکه انسان را یارای در شیشه و حبس نمودن این دیو سرکش هست بشرط خواستن .
در این بیت حافظ خورشید را در نقش منفی بکار گرفته است و شاید هم خواسته از قدرت و انرژی او برای این تمثیل بهره برد . در بیشتر آثار بزرگان خورشید رمز خداوند است.

بهزاد علوی (باب) در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶:

کُنِشْت ( با O) اشتباه نوشته شده. واژه ای پارسی است
کنشت (kenesht) که همگون با بهشت است واژه ای عبزی است یعنی معبد و پرستشگاه یهودیان
حاة گفته:
غیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت ...
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا حانه عشق است چه مسجد چه کنشت
کنشت سرشت نوشت بهشت

بهزاد علوی (باب) در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶:

کُنِشْت واژه پاسی کست و اینجا به صورت نامناسب و امکانا اشتباه قید شده ( با صدایO)
کنشت ( kenesht ) ننام معبد و جایگاه پرستش یهودیان است که واژه عبری است. همگون با بهشت خوانده میشود که در مصرع دیگر آمده
حافظ هم آنرا به همین صورت درست آورده:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت ...
همه س طالب یارند چه هشیار و جه مست
همه جا خانه عشق است چهه مسجد چه کنشت ( kenesht)

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

سلام پسندیده نیست که چنین شعر معروفی را این گونه ناقص نقل کنند سایر کاربران شعر کامل را نوشته اند هر چند با اختلافی جزئی، اما حیف است که اشعار بزرگان را این گونه از بین ببریم

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۷:

 

" نام و ننگ "

 

صُبح هست  دَمی  بَر مِیِ گُلرنگ  زنیم

وین  شیشه یِ نام و ننگ  بَر سنگ  زنیم

 

دست از  اَمَلِ درازِ خود  باز کشیم

در زُلفِ نگار و  دامنِ چنگ  زنیم

 

- دَمی بَر زنیم : جرعه ای بنوشیم، انجام دهیم

- مِیِ گلرنگ : شرابِ سرخرنگ، کارهایی که باعث شادیِ دل و  پاکیِ روان می شود

- نام و ننگ : آبرو، حیثیت، اعتبار

- دست باز کشیم : ترک کنیم، رها کنیم

- اَمَلِ دراز: آرزوهای دور و دراز

- زُلفِ نِگار: مویِ معشوق

- دامنِ چَنگ: تارهای سازِ چَنگ به دامن تشبیه شده است

 

برداشت آزاد:

روزی نو دوباره به ما هدیه شده، بیا رنج و اندوه را از دل خود بیرون کنیم و بیخیالِ حفظِ آبرو و حیثیت که همچون تُنگِ شیشه ای ما را زندانی کرده، شویم!  بیا برایِ دلِ خودمان زندگی کنیم، نه دیگران! لحظاتِ حالِ خود را برای آرزوهایِ دور و دراز و بعضا دست نیافتنی تباه نکنیم و به شادمانی و سرخوشی که همانا حقیقت راستینِ وجودی ما هست رسیده و با  همنشینی  افراد سرخوش و سرزنده و همچنین کارهایِ شورانگیز حقیقت خود را کشف کنیم.

 

دی  پیرِ مِی فروش  که ذکرش  به خیر باد

گفتا:  شراب نوش و  غمِ دل  بِبَر ز یاد

 

گفتم:  به باد می دهدم باده  نام و ننگ

گفتا:  قبول کن سخن و  هرچه باد  باد

 

سود و زیان و مایه  چو خواهد شدن  زِ دست

از بهرِ این معامله  غمگین مباش و شاد

 

                  دیوان حافظ » غزل ۱۰۰

 

- دی: دیروز

- پیرِ مِی فروش: افراد بزرگ و خردمند نظیر حافظ، خیام و...  که با راهنمایی و پندهای خود شادی واقعی را به ما ارزانی می دارند

- ذکرش: یادِ او

- شراب نوش: شادمان زندگی کن

- به باد می دهدم باده نام و ننگ: این راستی و بی ریایی باعث نابودی آبرو و حیثیتِ من می شود (ولی در عوض باعث رهایی روح از قید و بندهای بیخود و بیهوده می شود و آن موقع هست که رشد و کمال آغاز می شود)

- قبول کن سخن: این پند و اندرز را بپذیر

- هرچه باد باد: نگران آینده  و نتیجه کار نباش

- مایه: سرمایه

- چو خواهد شدن زِ دست: وقتی قرار است که با مرگ همه چیزمان را از دست بدهیم

- معامله: پیشآمدهایِ خوب یا بدِ زندگی که روزانه برای ما رخ می دهد

شیرزاد قمری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵:

من سوالی دارم چرا در مصرع (مرد نخوانش که زن هست آن) زن را کوچک تر از مرد بحساب آورده در صورتی که در واقعیت زن اینطور نیست.

حمیدرضا احدی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۳:

بنابر روایت افلاکی این غزل، نامه منظومیست که مولانا وقتی شمس الدین تبریزی بدمشق سفر کرده بود نزد وی فرستاده است.

نوید در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰:

آقای آماریس و خیل عظیم دوستاران شعر لطفا بیخیال بشین خواهشا ، تا کی قرار است هر جا که می و شراب دیدید تفسیر عرفانی کنید... میگه عرق بخور حال کن ! هیچ منظور دیگه ای هم نداره...

M.Sh در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵:

فکر می کنم دگر بذر نکاریم باشه

سیدمحمد صادق سجادی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

این شعر آنقدرزیباست که می توان گفت درادبیات هیچکدام اززبانهای زنده جهان همتا ندارد وشعر به این زیبایی سروده نشده است .
همان بس که رِییس فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی سابق دروصف این شعر گفته بود . این شعر آنقدر زیبا وبا مفهوم است که بیشتر به یک معجزه می ماند .

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱:

ای دل تو به ادراک معما نرسی
در نکته ی زیرکان دانا نرسی
اینجا ز می و جام بهشتی میساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

خیام اگر زباده مستی خوش باش
گر با صنمی دمی نشستی خوش باش

پایان همه چیز جهان نیستی است
پندار که نیستی چو هستی خوش باش

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
میفرماید همواره در آرزو و رویای خوشی بوده است که جامی از می خرد ایزدی به او دهند تا با آن شراب معرفت به یکباره از رنج و غصه رها شده و به وصال حضرت معشوق نایل شود و این خواب تعبیر شد و اوضاع بر وفق مراد پیش رفت .
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
محتمل است منظور عباداتِ چهل ساله باشد که برایِ زاهد نتیجه بخش نبوده و سرانجام راهِ چاره در رسیدن به خدا را در در یکی دو سال حضور در کویِ میکده و نوشیدنِ شرابِ معرفت می‌یابد، اما بنظر میرسد با توجه به‌ غصه دار بودنش بحث بصورتِ کُلی باشد که عبادتهای سطحی نیز یکی از آنهاست پس حافظ میفرماید انسان چهل سال (سالهای بسیار) در رنج بدست آوردن چیزها و تعلقات این جهان رنج میکشد و یا برای از دست دادن و کافی ندانستن آنها غصه میخورد اما سرانجام پس از سالیان بسیار شاید به این نتیجه برسد که از چیزها و مادیات این جهان آرامش و خوشبختی بیرون نخواهد آمد نه مال و مکنت، نه آوازه و مقام، نه مدارج علمی و اعتبار و نه اعتقادات تقلیدی ، هیچکدام برای او آن اطمینان قلبی و شادی ذاتی را به ارمغان نیاوردند ، پس برخی انسانها که به این امر واقف شوند سرانجام در خواهند یافت که تدبیر این امر مهم دو سالی بیشتر نباید بطول انجامد بشرط آنکه شراب و می ایزدی را از حضرت معشوق طلب کرده و با کار مدام بر روی خود وقفه ای در کار نیاورند پس در طی این مدت زمان کوتاه به چیزی که عمری در پی آن بودند دست خواهند یافت .البته چه بهتر که انسان از سنین جوانی این شراب ناب را از حضرت دوست درخواست کند تا کمتر دچار رنج و غصه شده و زودتر به عشق زنده شود.
آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
مقصود از نافه مراد همان عطر دل انگیز شادی و آرامش و خوشبختی بوده که انسان در همه عمر در پی اش میباشد و آنرا از بخت و اقبال خود طلب میکند ، اما شگفتا که این عطر خوش در چین زلف آن بت (حضرت معشوق) پنهان بود و آن را باید در زلف معطر حضرتش جستجو کرد . زلف حضرت معشوق دربرگیرنده همه باشندگان عالم از جماد، نبات، حیوان و انسان و نماد تجلی خداوند در جهان ماده و فرم میباشد و عرفا آن را صورتی از جلوه حضرتش میدانند . پس این نافه مراد که حافظ و سایر عرفا در جستجوی آن هستند در همین جهان صورت میباشد و در بیتهای بعد میفرماید تنها با مهر و محبت به این باشندگان میتوان به آن نافه آرامش بخش دست یافت، کاری که ما انسانهای امروز عکس آن را انجام داده و برای مثال وقتی با طبیعت نامهربان هستیم خشمش که نتیجه طبیعیِ بدرفتاریِ ما با اوست را به چیزهای دیگر نسبت میدهیم. همینطور نامهربانی انسان نسبت به حیوانات و یا حتی همنوعان خود . البته خبر خوب اینکه به لطف تکنولوژی دردهه های اخیر انسان نسبت به گذشته به این امر واقف شده و بنظر میرسد طرح زندگی و مشیت خدا بر تعالی بشر نسبت به این امور قرار گرفته است. درباره انسان نیز ، مخالفت با تبعیض نژادی و توجه به حقوق بشر نسبت به دهه های گذشته رشد چشمگیری داشته و قطعاً در چند دهه آتی نیز پیشرفت غیر قابل تصوری خواهد داشت .

۱
۱۸۲۲
۱۸۲۳
۱۸۲۴
۱۸۲۵
۱۸۲۶
۵۴۱۲