گنجور

حاشیه‌ها

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
میفرماید همواره در آرزو و رویای خوشی بوده است که جامی از می خرد ایزدی به او دهند تا با آن شراب معرفت به یکباره از رنج و غصه رها شده و به وصال حضرت معشوق نایل شود و این خواب تعبیر شد و اوضاع بر وفق مراد پیش رفت .
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
محتمل است منظور عباداتِ چهل ساله باشد که برایِ زاهد نتیجه بخش نبوده و سرانجام راهِ چاره در رسیدن به خدا را در در یکی دو سال حضور در کویِ میکده و نوشیدنِ شرابِ معرفت می‌یابد، اما بنظر میرسد با توجه به‌ غصه دار بودنش بحث بصورتِ کُلی باشد که عبادتهای سطحی نیز یکی از آنهاست پس حافظ میفرماید انسان چهل سال (سالهای بسیار) در رنج بدست آوردن چیزها و تعلقات این جهان رنج میکشد و یا برای از دست دادن و کافی ندانستن آنها غصه میخورد اما سرانجام پس از سالیان بسیار شاید به این نتیجه برسد که از چیزها و مادیات این جهان آرامش و خوشبختی بیرون نخواهد آمد نه مال و مکنت، نه آوازه و مقام، نه مدارج علمی و اعتبار و نه اعتقادات تقلیدی ، هیچکدام برای او آن اطمینان قلبی و شادی ذاتی را به ارمغان نیاوردند ، پس برخی انسانها که به این امر واقف شوند سرانجام در خواهند یافت که تدبیر این امر مهم دو سالی بیشتر نباید بطول انجامد بشرط آنکه شراب و می ایزدی را از حضرت معشوق طلب کرده و با کار مدام بر روی خود وقفه ای در کار نیاورند پس در طی این مدت زمان کوتاه به چیزی که عمری در پی آن بودند دست خواهند یافت .البته چه بهتر که انسان از سنین جوانی این شراب ناب را از حضرت دوست درخواست کند تا کمتر دچار رنج و غصه شده و زودتر به عشق زنده شود.
آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
مقصود از نافه مراد همان عطر دل انگیز شادی و آرامش و خوشبختی بوده که انسان در همه عمر در پی اش میباشد و آنرا از بخت و اقبال خود طلب میکند ، اما شگفتا که این عطر خوش در چین زلف آن بت (حضرت معشوق) پنهان بود و آن را باید در زلف معطر حضرتش جستجو کرد . زلف حضرت معشوق دربرگیرنده همه باشندگان عالم از جماد، نبات، حیوان و انسان و نماد تجلی خداوند در جهان ماده و فرم میباشد و عرفا آن را صورتی از جلوه حضرتش میدانند . پس این نافه مراد که حافظ و سایر عرفا در جستجوی آن هستند در همین جهان صورت میباشد و در بیتهای بعد میفرماید تنها با مهر و محبت به این باشندگان میتوان به آن نافه آرامش بخش دست یافت، کاری که ما انسانهای امروز عکس آن را انجام داده و برای مثال وقتی با طبیعت نامهربان هستیم خشمش که نتیجه طبیعیِ بدرفتاریِ ما با اوست را به چیزهای دیگر نسبت میدهیم. همینطور نامهربانی انسان نسبت به حیوانات و یا حتی همنوعان خود . البته خبر خوب اینکه به لطف تکنولوژی دردهه های اخیر انسان نسبت به گذشته به این امر واقف شده و بنظر میرسد طرح زندگی و مشیت خدا بر تعالی بشر نسبت به این امور قرار گرفته است. درباره انسان نیز ، مخالفت با تبعیض نژادی و توجه به حقوق بشر نسبت به دهه های گذشته رشد چشمگیری داشته و قطعاً در چند دهه آتی نیز پیشرفت غیر قابل تصوری خواهد داشت .

حسین در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸:

من کتاب کیمیا خاطون رو خوندم و ناراحت شدم ، بعد کتاب شمس رو که باز کردم این شعر رو دیدم ، خیلی جا خوردم ، کیمیا رو دور انداختم واقعا چرا بعضی ها چرت و پرت در میارن از خودشون

سعید در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

دوستان خوبم سلام تفسیرهای بسیار عالی داشته اید واقعا استفاده کردم.
درمورد بیت : گفتم آفتاب را یه توضیح داشتم که خدمتتون عرض میکنم :
میگه که به آفتاب گفتم تو اگر تاب خود را از جهان برداری معشوق من تابش ونور تو را تبدیل به تب میکند یعنی بانور وجود خودش تاب تورا بسیار ناچیز میکند و آفتاب هم جواب میده واذعان میکنه که بله درسته ولی من اگر تابش خودرا بردارم ولی من قصد ندارم تابم را ازجهان ببرم. پایدار باشید

کریمی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را:

در نا امیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است.
یقیناً که عشق انسان را انتخاب میکند. البته عشق به همه تقسیم شده است. لذا بعضی ها عشق را پاک نگهمیدارند. از عشق محافظت میکنند و به عشق به دیده قدر مینگردند.
اما بعضی ها از عشق سوء استفاده میکنند. عشق به گوش گزرانی مبدل میکنند از عشق کام حوس میگیرند.
عشق پاک است و پاک نگهداشتن عشق خیلی سخت و دشوار است.

احمد در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

با سلام .. همچنین یک دانه توشه ی مرغ بودن صحیح نیست ! مرغی نیست که به یک دانه کفایت کند و قانع باشد ... منظور شاعر ... این است .. چون مرغ ز دانه بس بود توشه مرا .. که البته پایین اوردن شان نعمات خداوند است ! حتی یک دانه با هزاران هزار دانه در برابر بزرگی خداوند ارزش دارد و ...

سعید در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۰۶ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

در بیت چهارم «میابید» غلط است به لحاظ معنا و احتمالاً «میایید» بوده است.
در بیت آخر «از» غلط می‌باشد. بر طبق معنای بیت به جای آن باید «ار» [به معنیِ اگر] به کار رود.

امید در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

با درود
در بیت هشتم
ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
صحیح میباشد

مجید۲۸ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵:

پیوستگی مضمون در این غزل چقدر روان و دلنشین است

حمید رضا۴ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:

جناب سینا، آیا ممکن است مولوی همین رباعی خیام را در ذهن داشت که این ابیات را سرود؟
در ضمن تمنا می کنم برداشت خود را از این رباعی بیان کنید تا شاید با هم گفتگویی کنیم.

nabavar در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰:

گرامی سینا
با نام عزیزالدین نسفی در دانشگاه آشنا شدم و در مورد او کنفرانسی داشتم، با استفاده از کتابی که استادمان در اختیارم گذاشته بود.چند سالی گذشته و نام کتاب را به خاطر نمی آورم. در مورد تکامل بود. این تکه را هم از ویکی پدیای فارسی به دست آوردم . البته اگر اطلاعاتی دقیق تر یافتم با کمال میل خدمت شما خواهم نوشت.
خوب و خوش باشید

nabavar در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

گرامی سوسن
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
می گوید: اگر مرا بدینگونه دربدر و بی سرو سامان کنی، من نیز با آهِ سحرگاهانم زلف تورا پریشان می کنم.
منظورش باید این باشد که از رفتار و عشوه و ناز تو دربدر و آشفته ام و با این رفتار تو آه من چون توفانی گیسوی ترا پریشان خواهد کرد.

maary در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۱:

الفنجیدن:ذخیره کردن،الفختن

nabavar در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷:

گرامی will
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
پرسیدم از درگذشتگان{ فوت شدگان} خبری داری

will در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷:

معنای" گفتم نکنی ز رفتگان اخباری؟"

خانم موسوی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

با سلام خدمت همه دوستان
باز هم در این رباعی خیام بزرگ اشاره به موقت و گذار بودن این دنیا دارد.بیت اول که خیلی واضح میگه:خیلی خیلی قبل تر از من و شما این جهان پابرجا بوده .پس انسانهای خیلی زیادی قبل ما زندگی میکردند در این جهان که الان تمام اعضای بدنشون تبدیل به خاک شده و ما هرجا از این کره خاکی رو قدم میگذاریم در واقع روی اعضای بدن اونها هستش که الان تبدیل به خاک شده(مردمک چشم نگاری).بیت دوم میخواد اینو بگه به نظر من.پس در کل پیام این رباعی باز هم تواضع و فروتنی و عدم فخر فروشی به هیچ چیز است نه ثروت و نه زیبایی.

علی خاک باز در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۵:

مصرع آخر احتمالا باید به اینگونه باشد:
بیدل به یک پیاده ره صد سوار گیر

oormazd salehi در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:

چو ماه نو ره بیچارگان نظاره
به این مورد اشاره میکنه که مثل ماه نو ( با نور ضعیف) برای افرادی ( بیچاره هایی) که راه خود را از پرتو نور ماه میخواند پیدا کنند گاهی یک جلوه کوتاهی میکنی و زود پشت ابر میروی...

فرهاد میم در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۰ - بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله:

مولانا در بیت سوم ظاهرا کلمه ی نامشروع به کار برده، ولی در زمان مولانا این کلمه مشروع بوده

سوسن در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

لطفا این بیت رو کاملتر تفسیر کنید :
گر توزین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم ؟

سیــنا --- در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷:

به نظر من که بیشتر سبک انوری را دارد ولی مهم نیست.

۱
۱۸۲۳
۱۸۲۴
۱۸۲۵
۱۸۲۶
۱۸۲۷
۵۴۱۲