گنجور

 
عراقی

گرچه ز جهان جوی نداریم

هم سر به جهان فرو نیاریم

زان جا که حساب همت ماست

عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟

ما شیفتهٔ یکی نگاریم

کی صید جهان شویم؟ چون ما

در بند کمند زلف یاریم

در دل همه مهر او نویسیم

بر جان همه عشق او نگاریم

این خود همه هست، بر در او

از خاک بتر هزار باریم

ما خود خجلیم از رخ یار

با آنکه ز عشق زار زاریم

از کردهٔ خود سیاه‌روییم

وز گفتهٔ خویش شرمساریم

رویش به کدام چشم بینیم؟

وصلش به چه روی چشم داریم؟

ما در خور او نه‌ایم، لیکن

با این همه هم امیدواریم

ای دوست، گناه ما همین است

کز دیده و جانت دوست داریم

باری، به نظاره‌ای برون آی

بنگر که: چگونه جان سپاریم

بر بوی نظارهٔ جمالت

دیری است که ما در انتظاریم

یک ره بنگر سوی عراقی

بنگر که: چگونه جان سپاریم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

نه سیم نه دل نه یار داریم

پس ما به جهان چه کار داریم

غفلت‌زدگان پر غروریم

خجلت‌زدگان روزگاریم

ای دل تو ز سیم و زر چگویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

گردنش به طوق زر درآریم

با طوق زرش به تو سپاریم

عطار

ما ننگ وجود روزگاریم

عمری به نفاق می‌گذاریم

محنت‌زدگان پر غروریم

شوریده‌دلان بیقراریم

در مصطبه عور پاکبازیم

[...]

مولانا

گر گمشدگان روزگاریم

ره یافتگان کوی یاریم

گم گردد روزگار چون ما

گر آتش دل بر او گماریم

نی سر ماند نه عقل او را

[...]

امیرخسرو دهلوی

ما دلشدگان بیقراریم

ما سوختگان خام کاریم

آتش زدگان سوز عشقیم

رسوا شدگان کوی یاریم

بودیم خراب ساقیی دوش

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه