گنجور

 
ترکی شیرازی

زاهد چرا؟ همی شکنی ساغر مرا

ساغر مرا به کف نه و بشکن سر مرا

خونم چو آب ریز، ز خنجر به روی خاک

از شیشه ام مریز، می احمر مرا

من مرغ آبیم ز چه منعم کنی ز آب

وانگاه بشکنی ز چه بال و پر مرا؟

چندی ست در و بال فتاده است اخترم

می،آورد برون ز وبال اختر مرا

پندم همی دهی که ز دلبر بگیر دل

این پند را به گوش بخوان دلبر مرا

من ترک عشق بازی و ساغر نمی کنم

سوزی هزاربار اگر پیکر مرا

من گر بدم به زعم تو یا خوب زاهدا!

ایزد نموده خلق چنین گوهر مرا

خواهی اگر حلال ببینی بیا ببین

جسم ضعیف خم شدهٔ لاغر مرا

طوفان نوح در نظرت جلوه گر شود

بینی اگر به خواب، دو چشم تر مرا

«ترکی» اگر به جانب میخانه بگذری

همراه خود ببر ز کرم دفتر مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode