Nazanin در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
آقای عباس ممکنه بفرمائید این غزل :
پیر من و مراد من، شمس من و خدای من را در کدام دیوان پیدا کردید، من هر چه میگردم، پیدا نمیکنم.
فرهاد شیرازی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:
گویم سخن را بازگو مردی کرم ز آغاز گو
هین بیملولی شرح کن من سخت کند و کودنم
بعد از این بیت، مصرع زیر است:
گوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگران
گوش گران یا گران گوش به معنای گوش سنگین و ناشنوا است، درواقع حضرت مولانا در معنای ظاهری شعر گفته "مردی کر و ناشنوا هستم" و مخاطب شعر در پاسخ با اشاره به همین کر بودن گفته "همین گوش ناشنوا و کر، بهتر از هوش دیگران است" لذا قطعا مردی کر، معنای انسانی ناشنوا دارد!
یه خواهشی که از برخی دوستان دارم اینه که محل مباحثه درمورد اشعار مولانا(و سایر بزرگان ادب پارسی) را تبدیل به زمینه ی جدال مسائل کم ارزشی چون سیاست نکنند!! ملتمسانه استدعا دارم این مهم را رعایت فرموده و اندکی هم به دیگرانی که هیچ علاقه ای به مسائل ندارن، توجه کنند! باتشکر
منصور در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۲ - آمان:
فرزند خلف خسرو آواز ایران ، همایون خان شحریان در تلویزیون کردست به نحو احسن این تصنیف را احرا کردند درود و فراوان سپاس بر خسرو آواز ایران که با تربیت همایون خان ما را از موسیقی اصیل بی نصیب نگذاشتند.
Jespy در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱:
بسیار زیبا بود. به نظر میرسه شمس مغربی یکی از عرفای بسیار بزرگ بوده.
ولی متاسفانه کمتر بهش پرداخته شده و در سایه حضرت مولانا خیلی دیده نشده
احمد در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
ابتدا این شعر رو قمرالملوک وزیری خونده بد نیس که اگاهی دوستان رو
بالا ببریم
قاف کافه در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۹:
سبل ببردن : سبیل قطع کردن
Helen در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
این شعر هم اعضای یکدیگر درست هست و هم اعضای یک پیکرند چون بعضی ها میگن چون این شعر درباره اعضای بدن هست و اگر مثلاً کسی سر درد بگیرد تمام بدنش ناآرام هست ولی بعضی ها هم میگن اعضای یکدیگرند درسته.
از شما متشکرم که این متن رو خوندید❤
فرهاد شیرازی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۱:
حضرت مولانا در این شعر از دو نوع مستی صحبت کرده:
1-مستی که از جام ابتر نوشیده و به واسطه خرابی حال و قی کردن، خودش را خار و ذلیل کرده است.(مست بودن تن، کنایه از حال افرادیست که دلبستگی های دنیوی و هوا و هوس ها بر آنها چنان چیره شده که عقل از سرشان پریده!! و این نقطه ی مقابل کسیست که بر هوس های نفسانی فائق آمده و درعوض مدهوش عشق یار و محبوب حقیقی شده است!)
2-مستی که از حوض کوثر نوشیده است، در آسمان ها صاحب احترام است و روان روشنی دارد! اصطلاحا طی الارز میکند!!(کنایه از فردی که روان و وجود خود را از هرچیزی خالی کرده و از حضور حق تعالی پر شده است! تنها خاموشی است که می تواند این فضا را در وجود ما باز کند تا از به حضور برسیم)
بنابراین اولا در این غزل نه آن می و مستی متعالی(مستی جان یا روح) و نه آن می و مستی ملامت شده(مستی تن یا نفس) هیچکدام برابر با باده نوشی و می گساری عامیانه نیستند!
ثانیا تعقل با ذهن کثرت جو که همانا کبر و غرور را چنان تقویت میکند که هیچ فضایی برای وحدت و به حضور رسیدن باقی نمیگذارد، رسیدن به چنین حال عرفانی ممکن نیست!!
محمدحسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:
برخی مجنون بجای گردون بکار برده اند" سرگشته چون مجنون شدم"
دکتر صحافیان در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:
از لبان یاقوتی معشوق، شربتی( از حال خوش) نچشیدیم،حتی روی ماه نقشش را سیر ندیدیم و او تنهایمان گذاشت.
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
او که زیبایی مطلق و آزاد از هر تعلقی بود از هم نشینی ما بسیار تنگدل بود، آنچنان بر اثر احوالمان( تعلقات ویرانگر) به تنگ آمده و از ما دور شد، که به گردش هم نرسیدیم.
3- و ما( فرومانده در حسرت دیدار و در شوق بیش از حد وصال)پیوسته برای سلامتی اش حمد و حرز یمانی( دعایی که پیامبر به علی ع برای پیروزی بر دشمن داد) خواندیم و سوره اخلاص از جان دمیدیم، ولی از ما دور شد.
4- فریبمان(یا دلداری) دادند که از ما عبور می کنی، این وعده را به جان خریدیم اما باز هم از ما دورتر شد.(آرایه ادبی در نسخه قزوینی : التفات از غایب به حاضر- استفاده از ضمیر غایب نهایت دوری معشوق و شوق بیشتر را می رساند-)
خانلری: عشوه می داد که از کوی ملامت نرویم: با ناز می گفت که بدنامی عشق را به جان بخرید.
5- از جنس دیگری بود، به گلستان زیبایی و لطافت رفت، و ما حتی گردشی هم در این گلستان نکردیم، که از ما دور شد( هم سنخ او نبودیم= به حال خوش نرسیده بودیم)
6- همانند حافظ هر شب زاری و بی تابی کردیم، افسوس که فرصت خداحافظی با او را هم پیدا نکردیم( زاری های شبانه هنوز جانمان را هم سنخ لطافت او نکرده است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
محمدحسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:
خانم سحر محمدی هم در آهنگی بسیار زیبا و شنیدنی این شعر را اجرا کرده است
میثم در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴:
با سلام. در پاسخ کاربر معصومه:
بعنا (به عنا)؛ عَنا (بفتح اول) بمعنی مشقت و سختی است. سعدی هم در گلستان در باب ششم، حکایت2، نوشته است: "جور و جفا میدید و رنج و عَنا میکشید و شکر نعمتِ حق همچنان میگفت.."
استاد ناظری در آلبوم یادگار دوست به آهنگسازی کامبیز روشن روان این رباعی را بزیبایی هرچه تمامتر اجرا کرده اند که یکی از ماندگارترین آثار موسیقی ایران میباشد.
علی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱:
خیلی زیباست
محمدرضا در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:
دو بیت آخراین بخش در حال حاضربدین صورت نوشته شده اند:
گفت اگر آسان نماید این به تو این چنین آسان یکی سوره بگو
جنتان و انستان و اهل کار گو یکی آیت ازین آسان بیار
بر اساس نسخه نیکلسون به خط مرحوم استاد سید حسن میرخانی، بیت آخربدین گونه است:
جِنّیان و اِنسیان و اهل کار گو یکی آیت ازین آسان بیار
واین ازآیات شریف قران کریم گرفته شده است:
وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (سوره 2, آیه 23)
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ (سوره 17, آیه 88)
سید محسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
بنظرم فلاطون خم نشین شراب کنایه از ساقی است
محمد رسول در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:
با قطعه ی همایون و این غزل می شود عروج کرد،مانده ام چه گونه همایون اینگونه توانسته بخواند و هر جور دیگر هم اگر می خواندند حق مولانا ادا نمی شد.
همایون شجریان ،خداوندگار خداوندگار اسرار،از این گونه کار ها دست نکش !نیاز داریم ما
Nariman.m در ۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
هر چقدر به بیتهای آخر میرسیم، شباهتش به اشعار استاد بیبدیل غزل حضرت سعدی هم بیشتر میشه. روانشان شاد.
برگ بی برگی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
سیل اشک انسان عاشق ناشی از غمی بسیار بزرگ است
و سالک عاشق هیچگونه غمی ندارد بجز غم جدایی و فراق
یار .عرفا و سالکان کوی عشق هستند که لحظه و آنی (شبی) از این غم رها نمی شوند و حافظ میفرماید هر لحظه بوسیله این غم و سیل اشک خود راه ورود خود به خواب ذهنی را میزند یعنی اگر انسان لحظه ای خود و جایگاه اصلی خود را فراموش کند به خواب ذهن رفته و از اصل خدایی خود جدا میگردد . حافظ در مصرع دوم به چند نکته دیگر اشاره میکند ، خط به معنی صورت زیبای حضرت معشوق است و انسان این صورت زیبا را به یاد دارد ، پس انسان ذاتاً میداند که از جنس و ادامه خداوند است اما اگر صرفاً غم فراق یار را داشته باشد و هرلحظه از این غم سیل اشک او روان باشد و اینکه صرفاً بداند که از جنس خداست ، کافی نبوده و دانستن این نکته ها کمکی برای رسیدن به اصل او نخواهند نمود و همه اینها نقش بر آب زدن و کار بیهوده است . پس برای رسیدن به خضور حضرت معشوق کارهایی نیز باید انجام داد و حافظ در ابیات بعد به آنها می پردازد .
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
آبروی یار کنایه از جهان ماده و هستی میباشد که شامل همه زیبایی ها و نعمتهایی دنیوی از هر نوع آن است ، زیبایی چهره و اندام ، مقام و منزلت اجتماعی ، دانش و استعداد ، سلامتی بدن ، پول و ثروت و بطور خلاصه بهرمندی از یک زندگی خوب حق و شایسته انسان بر روی زمین است اما وابستگی و دلبستگی به این چیزهای خوب و ارزشمند و قرار دادن آن در مرکز و قلب انسان به صورتی که این چیزها اصل زندگی تلقی شود غیر مجاز است
خرقه که با وصله تکه پارچه های کهنه و مندرس تهیه میگردید نماد و نشانه چیزهای ذکر شده در این جهان است که با وصله زدن چیزهای خوب مادی ذکر شده در بالا ، همه ما انسانها برای خود خرقه ای از دلبستگی های این جهانی تهیه نموده و آنها را جزیی از وجود و هویت خود میدانیم به نحوی که با کمترین تغییر و جابجایی در وصله های خرقه تعلقات خود ،برآشفته ، نگران و افسرده میشویم . حافظ میفرماید سیل اشک برای ابراز غم فراق به حضرت معشوق کاری پسندیده اما ناکافی بوده و برای دیدار روی و زنده شدن به او باید این خرقه تعلقات دنیوی و دلبستگی های مادی را به آتش کشید و البته که این به معنی از بین بردن موضوع دلبستگی ها نبوده و باید وابستگی و تعلق خاطر نسبت به این چیزها را از دل زدود . در مصرع دوم کار بسیار مهم دیگری برای رسیدن به حضرت معشوق ضروری ست و آن رها کردن عبادت های ذهنی در گوشه محراب و ستایش خدای ساخته ذهن است زیرا با پرستش خدای ساخته ذهن خود بر اساس باورهای تقلیدی ، در حالیکه جزء یکی از وصله های خرقه قرار دارد ، راهی به کوی حضرت معشوق برای چنین انسانی قابل تصور نیست . پس حافظ میفرماید که این گوشه نشینی ها و دوری گزیدن از مردم و اصطلاحاً رهبانیت را رها کرده و بجای آن
از می خرد ایزدی برخوردار میشود که این تنها راه رسیدن به خدا و حضرت معشوق میباشد .
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
نکته ضروری دیگر برای سالک کوی عشق، خالی کردن ذهن از افکار دم بدم است زیراب رفتن انسان به ذهن و آزاد گذاشتن مرغ فکر برای پریدن از شاخه ای به شاخه دیگر موجب دوری انسان از دیدار و وصال یا یکی شدن با حضرت معشوق میگردد .
پس به مجرد اینکه مرغ فکر های برآمده از ذهن انسان از شاخه و موضوعی به موضوع دیگر پرید ، سالک باید ناظر او بوده و او را با مضراب در کنترل خود در آورد . این مرغ فکر غالباً به طره حضرت معشوق توجه دارد . طره نیز نماد چیزهای خوب و دوست داشتنی این جهان است و این مرغ فکر هر لحظه بر یکی از این شاخه ها نشسته و توجه انسان را معطوف به آنها میکند . گاهی به مقام و منزلتی توجه کرده و گاه به ساختمان و منزلی ، گاه به آقا و یا حانمی زیبا نظر میکند و گاه به اتومبیلی گرانقیمت در خیابان و شاخه های فراوان دیگر که مرغ فکرت ما قصد برداشتن این دانه ها و قرار دادن در مرکز مان را دارد . حافظ میفرماید برای کنترل این مرغ فکر باید او را از طره حضرت معشوق بپرانیم .
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
حافظ میفرماید با انجام آن چند کار در ابیات قبل است که حضرت معشوق روی خود را به انسان سالک عاشق می نماید و جلوه گری میکند و انسان میتواند از دور بوسه ای بر روی ماه حضرتش بزند . یعنی که حتی با این کارهای عرفانی ذکر شده وصل او میسر نخواهد شد و رسیدن به وصل او نیازمند کارهای بسیار دیگری میباشد . همین چند کار ذکر شده برای دیدار روی حضرت معشوق و آنهم از راه دور کارهای بسیار دشواری هستند که تنها با نیروی عشق و سعی فراوان میتوان به آنها جامه عمل پوشاند
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
از ضروریات دیگر برای کار معنوی به منظور دیدار رو و وصال حضرت معشوق ، ساقی و راهنمای معنوی ست تا می ناب ایزدی را به عاشق سالک بنوشاند . حافظ ، مولانا ، عطار و سایر بزرگان دلیل و راهنمای کار معنوی هستند که با آثار بی نظیر خود همه نسلهای بشریت را سیراب میکنند . فول چنگ قانون زندگی و کن فکان یا قضای الهی ست که سالک عاشق باید به گوش جان و با رضایت کامل بپذیرد .
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بیخواب میزدم
حافظ در این بیت به یکی از موارد مهم دیگر کار معنوی به منظور دیدار حضرت معشوق می پردازد و آن ابراز نیاز و آرزوی مداوم برای این دیدار میباشد . تا وقت صبحدم یعنی تا زمانی که آسمان سینه انسان گشاده و روشن شود و انسان به اصل خدایی خود زنده شود ، سالک عاشق بایستی تا سپیده دم و روز شدن شب تارش بطور پیوسته نقش حضرت معشوق را در خیال خود بپردازد نقشی که برآمده از ذهن نبوده و بلکه از کارگاه نظرگاه و جهان بینی خالص خدایی سرچشمه میگیرد . کارگاهی که عاشق در آن به خواب ذهن نرفته و بی خواب است یعنی در هشیاری کامل خداییست و نه هشیاری جسمی و ذهنی .
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم
کاسه می گرفت یعنی همراهی و تایید میکرد . ساقی با این غزل و معانی برآمده از آن همراهی کرده و کاسه لبالب از شراب عشق را به انسان عاشقی که یارای کارهای معنوی ذکر شده در این غزل را داشته باشد ارائه میکند . حافظ که خود ساقی این سرودهاست ، می ناب را هم به دیگران می نوشاند و هم خود از آن بهره میبرد .
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب میزدم
امیرحسین سرکبودی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵:
معنای مصرع اول:
نسیم وصل تو، آتش اشتیاق را در دل شعله ور کرد(چنانکه باد آتش را دو چندان می کند)
E.A در ۴ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه: