گنجور

 
مولانا

اِی دل چه اندیشیده‌ای در عُذرِ آن تقصیرها؟

زان سوی او چندان وَفا زین سوی تو چندین جَفا

زان سوی او چندان کَرَم زین سو خلافُ و بیش و کم

زان سوی او چندان نِعَم زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین حَسَد چندین خیالُ و ظَنِ بد

زان سوی او چندان کِشِش چندان چِشِش چندان عَطا

چندین چِشِش از بَهرِ چه؟ تا جانِ تَلخَت خوش شود

چندین کِشِش از بَهرِ چه؟ تا دَر رَسی دَر اُولیا

از بَد پشیمان می‌شوی الله‌گویان می‌شوی

آن دَم تو را او می‌کُشَد تا وارَهاند مَر تو را

از جُرم ترسان می‌شوی وَز چاره پُرسان می‌شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی‌بینی چرا؟

گر چَشمِ تو بَربست او، چون مُهره‌ای دَر دستِ او

گاهی بِغَلطانَد چُنین، گاهی ببازَد دَر هوا

گاهی نَهَد در طَبعِ تو سودای سیم و زَر و زَن

گاهی نَهَد دَر جانِ تو نورِ خیالِ مصطفیٰ

این سو کِشان سوی خوشان وان سو کَشان با ناخوشان

یا بُگذرد یا بِشکَنَد، کَشتی در این گرداب‌ها

چندان دعا کن در نَهان، چندان بنال اندر شَبان

کز گنبدِ هفت آسمان در گوشِ تو آید صدا

بانگِ شُعِیب و ناله‌اش وان اشکِ همچون ژاله‌اش

چون شد زِ حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا

گر مُجرمی بَخشیدمت وَز جُرم آمرزیدمت

فردوس خواهی دادمت، خامُش رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن، دیدارِ حق خواهَم عَیان

گر هَفت بَحر آتَش شَوَد مَن دَر رَوَم بَهرِ لِقا

گر راندهِ آن مَنظرَم بَسته اَست از او چَشمِ تَرَم

مَن دَر جَحیم اولی‌ٰتَرَم جَنَت نَشایَد مَر مَرا

جنت مرا بی‌رویِ او هم دوزخ‌ست و هم عَدو

من سوختم زین رنگ و بو، کو فَرِ اَنوارِ بَقا؟

گفتند باری کم گِری تا کم نگردد مُبصِری

که چشم نابینا شود چون بُگذرد از حَد بُکا

گفت اَر دو چَشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت

هر جزوِ من چَشمی شود، کِیْ غَم خورَم مَن از عَمیٰ؟

وَر عاقبت این چَشمِ من مَحروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بَصَر کو نیست لایق دوست را

اندر جهان هر آدمی باشد فدایِ یارِ خود

یار یکی اَنبانِ خون یار یکی شَمسِ ضیا

چون هر کسی دَرخوردِ خود یاری گُزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بَهرِ «لا»

روزی یکی همراه شد با بایزید اَندَر رَهی

پس بایزیدش گفت: «چه پیشه گُزیدی اِی دَغا؟»

گفتا که «مَن خَربَنده‌ام» پس بایزیدش گفت «رو»

یا رَب خَرَش را مرگ دِه تا او شود بنده خدا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳ به خوانش احسانا رضایی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

1. بیت ۳، مصرع اول، خیال، به اشتباه خلاف تلفظ شده است. 2. بیت ۶ ترساننده به اشتباه گرداننده تلفظ شده است. 3. بیت 17 من از عمی به اشتباه بهر عمی تلفظ شده است.

همهٔ خوانش‌هاautorenew
اشکالات خوانش

تلفظ اشتباه،نعم وعیان در اببات۲ و۱۳
عدم رعایت وزن در مصرع۲بیت۲۱

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوعلی عثمانی

شیخ ابویزید مردی را پرسید که چه پیشه داری گفت خر بنده گفت خدای خر ترا مرگ دهاد تا بندۀ خدای باشی نه بندۀ خر.

مولانا

همین شعر » بیت ۲۱

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت: چه پیشه گزیدی ای دغا

عسجدی

کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه

باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟

ناصرخسرو

ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون

هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون

دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها

انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان

ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا

یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا

آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر

رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا

اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم

[...]

سنایی

زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب

افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مولانا

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها

ای آتشی افروخته، در بیشهٔ اندیشه‌ها

امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی

بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه