گنجور

حاشیه‌ها

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

سلام. گنجور عزیز از شما بعید است که به شیوه نادرست برخی امروزیان، ضمایر متصل را به شکل خوناب‌اش، آه‌اش و... بنویسید. لطفا همه آنها و غلط‌های تایپی دیگر را درست بفرمایید:
خونابَش- آهَش- شنیدَستی- کُندَش- زکاتَش- دهدَت- ماییم- پیلَش- روزَش- تقدیرَش- سرَش- زادرَه (سوغات، رهاورد)- حمزه- رهاورد
ضمنا بیت دوم «زِ رَهِ دجله» درست است.
زکات اِستان درست است. اِستان به معنی ستاننده (اِستاننده)، دریا از دجله زکات می‌ستاند.
با پسوند «ستان» تفاوت دارد (گلستان، کوهستان، تاکستان)
سپاسگزارم.

امیر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:

درود حامد گرامی. واژه مگرد صحیح است زیرا سعدی فرموده کسی که ساز و نوای بی مرادی ندارد (یعنی از عشق مقصود دارد و عاشق حقیقی نیست چون عاشق بنده است نه کار فرما و تحمل صبر و شکیبایی در برابر یار ندارد) برو و بگو که تو عاشق حقیقی نیستی و حتی لختی از عشق را به ارث نبرده ای .

محمد فلاح در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - ایضا در مدح سلطان سنجر:

این شعر ننگِ شاعر است که چنین شعر پر معنا و پرمغزی را به پای سنجر ریخته.
به قول ناصر خسرو قبادیانی:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را

امیر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

درود در رابطه با بیت 6 می توان صبا را معشوق در نظر گرفت که با بی مهری هایش چراغ (عاشق) را به سوی افسردگی و مرگ می کشاند همانطور که باد صبا چراغ را خاموش می کند .کتان هم نوعی گیاه از تیره سوسنی ها است که از ساقه ان پارچه کتان تولید می کنند که به اعتقاد قدیم مهتاب ان را قصب یا توزی را پوسیده و پاره می کند که باز بجای عاشق و معشوق بکار رفته.

امیر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

مبین گرامی اول اینکه هوی نظم قافیه را بر هم می زند و دوم اینکه منظور از هوا همان هوا و هوس هست که خود پرستان نمی توانند این را با حقیقت نفس و عشق تفکیک کنند .

مبتدی۷۶ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

ببخشید ... مصرع " دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام" چطوری خونده میشه؟. از لحاظ وزنی یخورده ثقیله!
مثلا اگر " دوستداران صاحب سر و حریفان دوستکام" باشه، روانتر خوانده میشه.. یعنی بجای اسرار کلمه سر- مفرد - بگذاریم.
لطفا راهنمایی... ممنون
و با تشکر ویژه از اقای رضا ساقی بابت معنی و تفسیر بیطرفانه شون... دمت گرمو سرت خوش باد جاوید.

غلام اسدی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

آقا سید علی ساقی متن کامل و عالی بود . سپاس
جرعه ای فشان بر خاک تمثیلی است همچون تو نیکی میکن و در دجله انداز

محمد و در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۹:

بسیار زیبا

شهرام در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:

این شعر با دف عجب چیز نابی از آب در می آید

نادر آئین پرست در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

به قول مبارک حضرت حافظ
تو را چنان که توی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

Rojan در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۵:

سلام ببخشید کسی مفهوم و معنی بیت
عاشقان بوالعجب تا کشته‌تر خود زنده تر
در جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کار
و میدونه؟؟

سهیلا در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۸ - حکایت آن پادشاه‌زاده کی پادشاهی حقیقی به وی روی نمود یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ  أُمِّهِ وَ أَبیهِ نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهٔ کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التُّرابُ رَبیعُ الصِّبْیانِ آن پادشاه‌زاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون می‌گویم زر و اطلس و اکسون نمی‌گویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید:

درود دوستان.
من دنبال تفسیر این بیت شعر هستم:
خنده را در خواب هم تعبیر خوان
گریه گوید با دریغ و اندهان
گریه را در خواب شادی و فرح
هست در تعبیر ای صاحب مرح
سپاسگزارم از اساتید بزرگواریکه دیدگاه های خودشون رو بیان می کنن

منصور در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

و آیینه‌ی تو همه جهان است مشکل وزنی داره
به نظرتون " و آینه‌ات همه جهان است" بهتر نیست؟

امیرمحمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

شعری بسیار عالی از مولانا در وصف امام علی (ع) است.

قلندر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

با درود و مهر...
نور یزدان همواره در پیش روی عاشق عطرافشانی میکند ...
او مشتاقانه مست وجود دلدار خواب و خوراک و قرار از تن ربوده و دل دیوانه وار از هر سوی رفته و پریشان خاطری را در وجود آورده ،، زمان آنجا معنا دارد که دلدار در پرده ی ابهام برای عقل ایهام آورده ،، لیک آنزمان که دل طاقت از دست داد و عقل عاجز ماند از فهم!، ،مرغ جان از قفس عشق رها گردد و جانانه در آسمان معرفت جانفشانی خواهد کرد برای جانان....
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید...
با سپاس از ره جویان راه حق.

همایون در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۹:

مرگ خوبان هرگز باورکردنی نیست، این غزل به خوبی و با بیانی فوق تصور توانسته است حق مطلب را ادا کند.
جلال دین بخوبی دریافته است که عالم معنا توسط عاشقان برپا نگاه داشته میشود، و ازاینرو عاشق هرگز نمی میرد بلکه در دنیای خاکی بی نشان میشود ولی در عالم عشق و معنا جای میگیرد و آنجا نیازی به نشان نیست و بی نشان در جان و روان غوغایی برپا میکند که تنها از زبان عاشقان میتوان بیان کرد و شنید

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف: گنجی پنهان بودم شما را آفریدم تا آشکار شوم... ولی انگار بازی قایم باشک است دوباره پنهان می شود که مورد بازشناسی قرار بگیرد ...
ــــــــ
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست مانَد که برافکند نقابی
زیباییِ پنهانی که به ناگهان آشکار می شود ابتدا در دست رَس نیست که بعدها در دست رس بودنش به چشم بیاید.
خودش، از خودش پرده بر می دارد البته وقتی که چشم ها را متوجه غیابش کرد... و به قول پرویز اسلامپور «پس باید در زیر یک نقاب آرایشی (دقیق) داشت» ... همه چیز حساب شده است.

عرفان قائدی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرد قفا

محمد عسگری - وفا - در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:

سلام علیکم
لطفا در مصرع دوم بیت هفتم خط را جایگزین خطر فرمائید.
خط
لغت‌نامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی
* خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان ).
*خط سبز: [قدیمی، مجاز] موی لب که تازه بر پشت لب جوانی روییده باشد: ای نقطهٴ سیاهی بالای خط سبزت / خوش‌دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی (سعدی2

۱
۱۵۶۳
۱۵۶۴
۱۵۶۵
۱۵۶۶
۱۵۶۷
۵۴۶۰