بخش ۱۱۸ - حکایت آن پادشاهزاده کی پادشاهی حقیقی به وی روی نمود یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهٔ کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التُّرابُ رَبیعُ الصِّبْیانِ آن پادشاهزاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون میگویم زر و اطلس و اکسون نمیگویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید
پادشاهی داشت یک برنا پسر
باطن و ظاهر مزین از هنر
خواب دید او کان پسر ناگه بمرد
صافی عالم بر آن شه گشت درد
خشک شد از تاب آتش مشک او
که نماند از تف آتش اشک او
آنچنان پر شد ز دود و درد شاه
که نمییابید در وی راه آه
خواست مردن قالبش بیکار شد
عمر مانده بود شه بیدار شد
شادیی آمد ز بیداریش پیش
که ندیده بود اندر عمر خویش
که ز شادی خواست هم فانی شدن
بس مطوق آمد این جان و بدن
از دم غم میبمیرد این چراغ
وز دم شادی بمیرد اینت لاغ
در میان این دو مرگ او زنده است
این مطوق شکل جای خنده است
شاه با خود گفت شادی را سبب
آنچنان غم بود از تسبیب رب
ای عجب یک چیز از یک روی مرگ
وان ز یک روی دگر احیا و برگ
آن یکی نسبت بدان حالت هلاک
باز هم آن سوی دیگر امتساک
شادی تن سوی دنیاوی کمال
سوی روز عاقبت نقص و زوال
خنده را در خواب هم تعبیر خوان
گریه گوید با دریغ و اندهان
گریه را در خواب شادی و فرح
هست در تعبیر ای صاحب مرح
شاه اندیشید کین غم خود گذشت
لیک جان از جنس این بدظن گشت
ور رسد خاری چنین اندر قدم
که رود گل یادگاری بایدم
چون فنا را شد سبب بیمنتهی
پس کدامین راه را بندیم ما
صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ
میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ
ژیغژیغ تلخ آن درهای مرگ
نشنود گوش حریص از حرص برگ
از سوی تن دردها بانگ درست
وز سوی خصمان جفا بانگ درست
جان سر بر خوان دمی فهرست طب
نار علتها نظر کن ملتهب
زان همه غرها درین خانه رهست
هر دو گامی پر ز کزدمها چهست
باد تندست و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
تا بود کز هر دو یک وافی شود
گر به باد آن یک چراغ از جا رود
همچو عارف کن تن ناقص چراغ
شمع دل افروخت از بهر فراغ
تا که روزی کین بمیرد ناگهان
پیش چشم خود نهد او شمع جان
او نکرد این فهم پس داد از غرر
شمع فانی را بفانیی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی درباره یک پادشاه و پسرش روایت میشود. پادشاه در خواب میبیند که پسرش ناگهان میمیرد و این خواب به شدت او را ناراحت میکند. او از غم و نگرانی به شدت رنج میبرد و نمیتواند آرامش خود را پیدا کند. اما در لحظهای بیداری و شادی پیش میآید و او متوجه میشود که در زندگی میتوان همزمان از غم و شادی تجربه کرد.
پادشاه به این نتیجه میرسد که غم و شادی دو روی یک سکه هستند و هر کدام میتواند به دیگری منجر شود. او همچنین به این نکته میرسد که هیچ چیزی در این دنیا دائمی نیست و مرگ و زوال بخشی از زندگی هستند. در نهایت، او با توجه به این مفاهیم به تأمل در مورد زندگی و مرگ میپردازد و سعی میکند راهی برای کنار آمدن با غم و شادی پیدا کند.
این داستان به بُعدهای روحی و روانی انسان و تلاقی شادی و غم اشاره دارد و نشان میدهد که این دو احساس به طرز عمیقی در زندگی ما همزیستی دارند.
هوش مصنوعی: پادشاهی فرزندی جوان و زیبا داشت که هم در باطن و هم در ظاهر، مظهر زیبایی و هنر بود.
هوش مصنوعی: او خواب دید که پسری ناگهان از دنیا رفت و این خبر به قدری دردآور بود که عالم را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: به خاطر گرما و سوز آتش، مشک او خشک شد و دیگر از اشکهایش هیچ چیزی باقی نماند.
هوش مصنوعی: شاه آنچنان به دود و درد غرق شده است که دیگر نمیتواند راهی برای ابراز نارضایتی و گریه پیدا کند.
هوش مصنوعی: مردی که میخواست بمیرد، به ناگاه متوجه شد که زمانش هنوز نرسیده و حیاتش ادامه دارد.
هوش مصنوعی: شادیای به سراغش آمد که تا آن moment هرگز در زندگیاش تجربه نکرده بود.
هوش مصنوعی: شخصی که از سر خوشحالی خواسته بود تا از این دنیا رها شود و جان و بدنش را فدای آن کند، به واقع به دنبال تجربه لحظهای عمیق و گذرای شادی بوده است.
هوش مصنوعی: این چراغ با اندوه خاموش میشود و با خوشحالی هم کمنور میگردد.
هوش مصنوعی: در میان دو مرگ، او همچنان زنده است و این حالت او جای خنده و شوخی دارد.
هوش مصنوعی: شاه با خود اندیشید که شادی به گونهای ناشی از غم و حالتی است که از طرف خداوند به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: عجب است که یک چیز از یک طرف به مرگ میانجامد و از طرف دیگر به زندگی دوباره و بازگشت به حیات.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در یک حالت خاص و برای یک فرد، ممکن است یک وضعیت دشواری یا هلاکت پیش بیاید، اما از سوی دیگر، همان فرد یا دیگران میتوانند از این وضعیت جلوگیری کنند یا به حالت بهتری دست یابند. در واقع، نگرشها و شرایط امکان تغییر دارند و بر اساس آن میتوان به دو سوی متفاوتی از یک موضوع نگریست.
هوش مصنوعی: شادی دنیاوی و کمال انسانی، هر دو به سمت روزی که سرانجام فرا میرسد، آسیبپذیر و زودگذر هستند.
هوش مصنوعی: در خواب هم اگر کسی بخندد، آن را به نشانهی گریه و اندوه تعبیر میکنند و از این وضعیت حسرت میخورند.
هوش مصنوعی: در خواب حتی در شادی و خوشحالی، گاهی اشک هایی وجود دارد که نشان از عواطف عمیق و تجربیات درونی است. این میتواند به این معنا باشد که حالتهای مختلف، حتی در مواقع شاد، همچنان در وجود انسان حضور دارند.
هوش مصنوعی: پادشاه فکر کرد که این درد و غم او را رفته، اما روحش تحت تأثیر این نگرش بد و بدبینی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر در مسیرم خار و دردسری برسد، باید یاد و خاطرهی گل و زیبایی را در ذهن نگهدارم.
هوش مصنوعی: از آنجایی که علت فنا بیپایان است، ما کدام راه را میتوانیم انتخاب کنیم؟
هوش مصنوعی: این مصراع به توصیف حالتی میپردازد که تعداد زیادی در، در حال باز شدن به سمت مرگ وجود دارد. این باز شدن درها نوعی حس وحشت و اضطراب را ایجاد میکند که به شکل جیغ و فریاد نمایان میشود. در واقع، این تصویر به القای احساس ناامیدی و ترس از مواجهه با پایان زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: صدای تلخ و زننده درهای مرگ، توسط گوش پرحرص و طمعکار که در پی لذتهاست، شنیده نمیشود.
هوش مصنوعی: از جانب جسم، صداهایی از درد به گوش میرسد و از طرف دشمنان، نداهای آزاردهنده به گوش میآید.
هوش مصنوعی: بیا لحظهای جان خود را بر سفره علم بگذار و به فهرست بیماریها و علتهایشان نگاه کن تا بفهمی که چگونه میتوانی آرامش را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در این خانه، از تمام سر و صداها و غر زدنها، هر دو قدمی که برمیدارم پر از ناراحتی و رنج است.
هوش مصنوعی: باد تندی میوزد و چراغم به خاطر آن خاموش شده است، از این رو چراغ دیگری دست بگیر تا روشن بمانم.
هوش مصنوعی: هرگاه یکی از دو طرف یا دو فرد قدرتمند وجود داشته باشد، ممکن است به راحتی از بین برود یا دچار مشکل شود، ولی تأثیر و اثر آن به طور کامل از بین نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: همچون عارفی که در بدنی ناقص زندگی میکند، از عشق و محبت، دلش مانند شمعی روشن و گرم است تا آرامش و رهایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که کینه و حسادت طعم مرگ را خواهند چشید و در آن لحظه، جان او همانند شمعی در مقابل چشمانش روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: او این درک را نداشت، بنابراین شمع فانی را به وجودی دیگر منتقل کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.