هان بیارید آن یکی فرزند من
وان یکی نوباوه دلبند من
هین بیاریدش به قربانگه برم
بهر مهمانی بسوی شه برم
مادرش را گر به پستان نیست شیر
شیر جوشد از دم پیکان تیر
پس نهاد آن طفل بر قرپوس زین
با نشاط آمد سوی میدان کین
پس بکفت بگرفت آن دردانه را
سوخت هم دل خویش و هم بیگانه را
شربت آبی طلب کرد از عدو
تا مگر تر سازد آن کودک گلو
جانب صد تیر او را راست کرد
عشق خونریز آنچه خود می خواست کرد
شه گرفت آن طفل را بر روی دست
گرد خجلت بر رخ گردون نشست
با زبان حال می گفت ای خدا
در رهت آوردم این را یک فدا
عید قربان منست اینم منی
من خلیل عهد و اینم یک فدا
چون پی قربانیش بر کف نهاد
شست دشمن از کمان تیری گشاد
هین بگیر این جرعه ی آب زلال
دیگر از بی شیری ای کودک منال
آمد آن تیر و نشستش در گلو
ای جهان دون تفو بر تو تفو
برگرفت آن طفل خون آلود را
آن ذبیح کعبه ی مقصود را
طفل خون آلوده در آغوش شاه
شه عنان گرداند سوی خیمه گاه
کی پرستاران بگیریدش زمن
دادم از پستان پیکانش لبن
پس نهادش در میان کشتگان
شد پی قربانی دیگر روان
کآمد از خرگه برون خورشیدوار
نوجوان شهزاده ی والاتبار
قامتی زیبا چه سرو افراخته
عنبرین گیسو به دوش انداخته
چهره و چهر آفتاب از آن خجل
قامتی شمشاد پیشش پا به گل
یوسف او را داده خط بندگی
خضر از او جویای آب زندگی
چهره ی او آیت حسن و جلال
از رخش ظاهر جلال ذوالجلال
از لب او معجز عیسی نهان
از رخ او نور پیغمبر عیان
شد بلند از آسمان و از زمین
غغل احسنت و بانگ آفرین
بوسه زد سلطان دین را در رکاب
با هلالی شد قرین آفتاب
کآمد اکنون نوبت من ای پدر
جان گشوده سوی میدان بال و پر
سوی میدان شهادت رخصتی
از پس رخصت مرا هم همتی
تا در این میدان کمی جولان کنم
جان شیرین در رهت قربان کنم
همچو اسماعیل اینها سر نهم
خنجر اندر ناوک خنجر نهم
عاشقان جام فرح آنگه کشند
تشنه لب در راه جانانشان کشند
تشنه ی او را بجز او آب نیست
جز زجام وصل او سیراب نیست
آب خنجر نهری از آن آبهاست
متصل آن نهر با بحر بلاست
ای بلا بر من تو از جان خوشتری
سلسبیل و کوثری یا خنجری
خنجرا گر خود تو کوثر نیستی
جان چرا بخشی بگو پس چیستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف صحنهای از واقعه عاشورا و قربانی کردن امام حسین (ع) و فرزندش علی اکبر میپردازد. در اینجا، پدر به قربانگاه میخواهد فرزندش را بیاورد و او را فدای عشق به خدا کند. کودک در حالی که به میدان جنگ میآید با تیر دشمن مورد هدف قرار میگیرد و پدرش با اندوه او را در آغوش میگیرد. حسرت و عشق به قربانی کردن در دل او به شدت احساس میشود. در ادامه، نوجوانی زیبا و با وقار به صحنه میآید که تصمیم به فداکاری میگیرد و آرزوی شهادت در میدان جنگ را دارد. او به پدرش میگوید که همچون اسماعیل آماده قربانی شدن است و در پایان، عشق و تشنگی به خداوند را بیان میکند و نگران است که اگر بلایی سرش بیاید، جانش را فدای عشق الهی کند.
هوش مصنوعی: بیاورید آن یکی فرزند من و همچنین آن نوزاد عزیز من.
هوش مصنوعی: بشتابید و او را به محل قربانی بیاورید، من نیز برای مهمانی به سوی شاه میروم.
هوش مصنوعی: اگر مادر بچهای نتواند او را شیر بدهد، در این صورت این کودک بهجای آن، از شدت گرسنگی و نیاز، مانند دمی که از پیکان تیر خارج میشود، به شدت و افسوس میافتد.
هوش مصنوعی: آن کودک با شوق و ذوق بر روی زین نشسته و به سمت میدان نبرد حرکت کرد.
هوش مصنوعی: پس او آن محبوبه را در آغوش گرفت و هم دل خودش و هم دل دیگران را سوزاند.
هوش مصنوعی: دشمن از کودک خواست که آب بنوشد تا شاید بتواند گلوی او را نرم کند.
هوش مصنوعی: عشق او مانند تیرهای بیرحم به دل من اصابت کرد و هر آنچه که خود میخواست، به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: فرزند کوچک را در آغوش گرفت و شرم و خجالت بر چهره آسمان نشسته بود.
هوش مصنوعی: با حالتی از دل شکستگی و پشیمانی به خدا میگوید که در راه تو، این فداکاری را به همراه آوردم.
هوش مصنوعی: روز عید قربان متعلق به من است و من هم یادآور آن عهد بزرگ هستم، من ابراهیم، و اینجا فدای من نیز حاضر است.
هوش مصنوعی: وقتی که قربانیاش را بر زمین گذاشت، دشمن نهری را از کمان رها کرد.
هوش مصنوعی: ای فرزند، این گلابی از آب زلال را بگیر و از بینوشیدنی غصه نخور.
هوش مصنوعی: یک تیر به گلو نشسته و زندگی دنیا را مورد عتاب قرار دادهام. ای دنیا، بر تو نفرین میکنم!
هوش مصنوعی: آن کودک خونین را برداشت، همان قربانی کعبه آرزوها.
هوش مصنوعی: کودک خونآلودی در آغوش شاه به سمت اردوگاه حرکت میکند.
هوش مصنوعی: کی پرستاران او را میگیرند، من از پستان پیکانش، شیر او را دادم.
هوش مصنوعی: او جسدی را در میان کشتهشدگان قرار داد و بهسوی قربانی دیگری روانه شد.
هوش مصنوعی: یک جوان شاهزاده با خونگرمی و درخشش همچون خورشید از محل زندگیاش بیرون آمد.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با قامت خوشنما و موهای یاسمان رنگ، به شیوهای دلانگیز، گیسوانش را بر دوش انداخته است.
هوش مصنوعی: چهره و روشنی آفتاب در برابر زیبایی قامت شمشاد شرمنده است و نمیتواند خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: یوسف به او نامهای داده که نشاندهنده بندگی است، و خضر از او طلب آب زندگی میکند.
هوش مصنوعی: چهره او نمایانگر زیبایی و بزرگی است و از نگاهش عظمت و جلال خداوند آشکار میشود.
هوش مصنوعی: از لب او معجزهای شبیه معجزات عیسی نهفته است و از چهرهاش نوری مثل نور پیامبر به روشنی مشخص است.
هوش مصنوعی: از آسمان و زمین صدای تحسین و تشویق به گوش میرسد و جلوهای باشکوه به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: سلطان دین در کنار هلال، بوسهای زد و به این ترتیب همچون آفتاب درخشید.
هوش مصنوعی: اکنون زمان من فرا رسیده است، ای پدر، دل و جانم را به سوی میدان گشودهام و آماده پرواز هستم.
هوش مصنوعی: به دنبال فرصتی هستم تا به میدان شهادت بروم و از آنجا برای خودم ارادهای پیدا کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم در این میدان کمی وقت بگذرانم و جان شیرینم را به خاطر تو فدای راهت کنم.
هوش مصنوعی: من هم مانند اسماعیل، آمادهام تا قربانی شوم و به چنگالی که در دلم نشسته است، تسلیم شوم.
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی که به شادی دست پیدا میکنند، با وجود تشنگی، به سوی معشوق خود میروند و در این مسیر تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: آن کسی که به شوق او در حسرت است، جز خود او چیزی برای سیراب کردنش وجود ندارد و فقط از پیوستگی و وصل او میتواند سیراب شود.
هوش مصنوعی: آب خنجر نهر از آن آبهاست و آن نهر به دریای مصیبت پیوسته است.
هوش مصنوعی: ای مشکل و مصیبت من، تو برایم از جان عزیزتری. چه درشتی و زیبایی داری، مانند سلسبیل و کوثر، یا مانند خنجر!
هوش مصنوعی: اگر تو خود مانند کوثر پاک و دلپذیر نیستی، پس چرا به دیگران زندگی میدهی؟ پس در واقع تو چه هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.