گنجور

حاشیه‌ها

عبدالرضا فارسی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۸:

نهانی به پالیزبان گفت شاه که ...

گل مُهر خواه... 

عبدالرضا فارسی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۷:

بدو میزان گفت کایدر سه روز ...

بدو میزبان گفت...

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰ - آزاد شدن دختران جمشید از بند ضحاک به دست فریدون:

اوایل که پای هوش مصنوعی به این سایت ادبی باز شده بود، کمی از شرح‌های آن را خواندم و خیلی متاسف شدم. نهایتا چاره را در آن دیدم که اصلا نگاهی به آن نیندازم... هوش مصنوعی چطوری کنایه و استعاره و شیوه نگارش سبک خراسانی را تشخیص بدهد؟! 

مسلم فلاح در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

حضرت ابراهیم از خدا می‌خواهد او را وارث بهشت قرار دهد: 

واجعلنی من ورثه جنت النعیم (شعرا ۸۵)

وخداوند هم ابراهیم را تأیید کرد ده است .

چگونه حافظ بهشت را نمی خواهد ؟

نردشیر در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:

چه شعر زیبایی است...

برمک در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

در همه کوی مغان نیست چو من رسوایی
 پیرهن جایی گرو دارم و تمبان جایی
ریش در دست کسان دگرم مانده و من
میخورم باده بخرسندی بزم آرایی
با دوپا  هست نیازم به دو صد پای دگر
 تا مگر در ره مهر تو گذارم پایی



برمک در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

در همه کوی جهان نیست چو من رسوایی
روزها جایی ام آواره و شبها جایی

گل بدین نازکی و سرو بدین بالایی
من ندیدم بجهان تا تو چه میفرمایی

جویها رانده ام از دیده خونین هرسو
تا نشیند به برم سرو سهی‌بالایی

خانه دارم بسرکوی مغان میترسم
دل برد از من بیدین پسر ترسایی

 من و  سوگند بچشمان بت باده فروش
 که دگر می نخورم  بی رخ بزم آرایی

گرچه دیوانه و رسوا همه جا بسیار است
نیست دیوانه تر از من بجهان رسوایی

دل برنا و جوان برده ای  در شهر و هنوز
میبری  از همگان  دل  که تو  نابرنایی

 نیمه شب پرتو خور روی جهان افروزد
ناگهان بند گریبان تو اگر بگشایی

جان بی مایه چه ارزد که  دریغش دارم
 ارج ان نیز ندارد که تو دست الایی



برمک در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۴ در پاسخ به سعيد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

زین دابره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی


اگر گفته بود ای دل پس دنباله سخنش چی ؟
می ده تا مشکل خونین جگری را در ساغر مینایی  حل کنم

بهرام خاراباف در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

دم زدن ازدم زدن بی دم زدن

 

دَم مزن

 تا بشنوی از دَم زنان  

آنچه نآمد در زبان و در بیان

 

_وقتی قراراست کسی دم نزند،

پس دم زنان چه کسانی هستند؟

 

_همانهایی که 

ازآنچه درزبان ودربیان نمی آینددم می زنند

 

_وآنچه که دربیان ودرزبان نمی آید؟

 

_همانهایی است که نمی شوددرباره آنهادم زد

شایان شریفی حداد در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲۳۸:

استقبالی از باباطاهر

ناصر اکبری در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی:‌ فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۳ - در سرِّ قرآن:

با سلام و ارادت

این ابیات حضرت مولانا در دفتر پنجم شاید بر گرفته از این ابیات سنایی باشد که: 

معنی قرآن ز قرآن پرس و بس

وز کسی که آتش زدست اندر هوس

پیش قرآن گشت قربانی و پست

تا که عین روح او قرآن شدست

با سپاس 

شفیع بیریا در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

می‌کشم بار دل اما نقش می‌بندم به خاک

عجز، خوش نقاش عبرت‌کرد جمال مرا

ببخشید. من نتوانستم از گزینه ویرایش استفاده کنم. در مصراع دوم، نه جمال داریم نه اجمال، بلکه حمال درست است و با کشیدن بار دل نیز تناسب دارد.

اگر کسی از دوستان طرز ویرایش را برایم یاد بدهد،‌ ممنون می‌شوم.

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

معنای چهار بیت آخر:

راه و رسم ضحاک که به خاطر پیمان بستن با ابلیس و گوش به فرمانی او خوی و خصلت وارونه و نادرست و نامعقول داشت، این بود که هر وقت هوس نفسانی بر او غلبه می‌کرد، مردی از سپاهیان را به بهانه این که علیه دیو و رفتارهای ظالمانه او برخاسته (یا به خاطر این که خود ضحاک با اندیشه شیطانی اقدام به این کار کرده) می‌گرفت و می‌کشت. سپس دختر زیباروی و پاکدامن و بی‌عیب او را به عنوان خدمتکار نزد خود می‌آورد و از او بهره می‌برد؛ کاری که نه رسم پادشاهی بود نه طبق دین و آیین. (ظاهرا رسمِ داشتنِ کنیزِ مِلکی یادگار بی‌شرمانه و دور از انسانیت ضحاک بوده است.)  

برمک در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲:

 

وراگیو خوانند پیلست و بس

که در رزم دریای نیلست و بس

چو بر زه بشست اندر آری گره

خدنگت نیابد گذر بر زره

بکش چرخ و پیکان سوی اسپ ران

مگر خسته گردد هیون گران

پیاده شود بازگردد مگر

کشان چون سپهبد بگردن سپر

بگمانم این بیت افزوده  و بیجاست

سلیح سیاوش بپوشد بجنگ

نترسد ز پیکان تیر خدنگ





برمک در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۷ در پاسخ به سعید سعادت دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

این را فردوسی نگفته این را  شخصیتهای داستانش گفته اند - شما  چکار به سروده فردوسی داری برو  پای منبر بشین

زهرا نیکوخوی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱:

با تشکر از صفحه‌ی فرهنگی شما، 

لطف می‌کنید اگر مثل گذشته برای معانی اشعار از اهل فن استفاده کنید نه هوش مصنوعی.‌ من با دانش کمی که در این زمینه دارم متوجه می‌شوم که معنی با متن هماهنگی ندارد.با تشکر🙏

نردشیر در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۰:

بیت 11 : نیم جانی 

mogh در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد:

در بیت پنجم درست این است

گفت این قصد مرا در هیچ حال

هیچ باقی نیست از حسن و کمال 

لطفا تصحیح شود

امین مروتی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:

شرح غزل شمارهٔ ۴۶۳ (هر نفس آواز عشق)

 

مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف) 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که راست

مولانا صدای عشق را از هر جهت می شنود و از ما دعوت به پروز به عالم عشق می کند.

 

ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم

باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست

مولانا به ما می گوید ما انسان ها از بهشت آمده ایم و همنشین فرشتگان بوده ایم. بیایید به موطن خود برگردیم.

 

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم

زین دو، چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست

مقام ما از فلک و ملک برتر است. ما از خداییم و به او برمی گردیم.

 

گوهر پاک از کجا، عالم خاک از کجا

بر چه فرود آمدیت، بار کنید این چه جاست؟

گوهر پاک بشر نسبتی با عالم خاک ندارد. مولانا می گوید از این جا اسباب کشی کنیم.

 

بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما

قافله سالار ما، فخر جهان مصطفاست

بخت یار ماست. جانمان را هم در این راه می دهیم. زیرا رهبر ما پیامبر است.

 

از مه او مه شکافت، دیدن او برنتافت

ماه چنان بخت یافت، او که کمینه گداست

از شرم ماه رخ پیامبر، ماه آسمان، دو نیم شد. ماه به این دو نیم شدن مفتخر است. او کمترین گدای پیامبر است.

 

بوی خوش این نسیم، از شکن زلف اوست

شعشعه این خیال، زان رخ چون والضحاست

بوی خوش نسیم عشق، از عطر زلف پیامبر است. درخشش ذهن و فکر ما از روی تابناک اوست.

 

در دل ما درنگر، هر دم شق قمر

کز نظر آن نظر، چشم تو آن سو چراست؟

ای پیامبر به جای ماه، به دل ما بنگر که در هوای نگاه تو، هر دم به دو نیم می شود.

 

خلق چو مرغابیان، زاده ز دریای جان

کی کند این جا مقام، مرغ کز آن بحر خاست

بشر مانند مرغابی اهل دریای معنی است. مقامش این عالم خاکی نیست و دل با دریا دارد.

 

بلک به دریا دریم، جمله در او حاضریم

ور نه ز دریای دل، موج پیاپی چراست؟

ما هم اینک هم در دریای معانی غوطه وریم. این زیر و زبر شدن های دل های مان نشانۀ امواج دریای معناست.

 

آمد موج الست، کشتیِ قالب ببست

باز چو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست

 موج دریای معنی، همان موج الست است. یعنی قول و قراری که با خدا داریم که عاشق او باشیم. این موج معنا یعنی ارواح و ذریات بشر، ابتدا وارد جسم می شوند و بعد قالب و کشتی جسم را می شکنند تا به عالم الست برگردیم که در وصال بودیم.

 

20 بهمن 1403

نردشیر در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۹:

نقطه چین ها چی هستند ؟

۱
۱۳۷
۱۳۸
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۵۴۷۱