گنجور

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » سبب نظم کتاب

 

رسید موسم گل ساقیا! بگردان راح

که عشقبازی و مستی به دین ماست مباح

زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق

بیار لعل مذاب از زمردین اقداح

به نیم شب دل من همچو شمع روشن کن

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند - فی مدح ملک نصرة الدین یحیی سلطان شیراز خلد الله ملکه

 

چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب

به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب

اگر چه در دل شب آفتاب پنهان بود

چنانکه بیضه ای از زر به زیر پر غراب

ز زیر برقع شب آفتاب رخ بنمود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳ - فی البدیهه و مدح خلد الله سلطانه

 

علی الصباح که سلطان طارم ازرق

فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق

ز بیم خنجر خورشید، لشکر انجم

ز روی چرخ گریزان شدند چون زیبق

ز خواب صبح چون ملاح روز سر برداشت

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - و له ایضا

 

به طرّهٔ طیرهٔ مشکی، به چهره غیرت ماه

که‌ای، چه‌ای، چه کسی؟ لا اله الا الله

تو نور چشم منی زآن سبب که در شب و روز

ندیده دیدهٔ من بی‌رخت سفید و سیاه

بر آنکه در نظر عاشقان کنی گذری

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۰ - و له ایضا

 

بتم چو ساغر یاقوت ناب می‌گیرد

گل از حرارت می در گلاب می‌گیرد

از آن نفس که بدیدم به خواب چشم خوشت

گمان مبر که مرا بی‌تو خواب می‌گیرد

مگر ز روی تو یک ذره می‌شود پیدا

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - وصف دل

 

بُتِ سَمَن‌بَرِ سیمین‌عَذارِ سنگین‌دل

چگونه صبر کند در غمِ تو چندین دل

ز عشقِ حُقِهٔ لَعلِ تو می‌دهد جان، جان

به کُفرِ طرهٔ زلف تو می‌دهد دین، دل

دلِ تو بر منِ بی‌دین و دل نمی‌بخشد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا

 

طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری

اگر شبی سر زلف بتی به دست آری

شدی که لشکر دولت کنی مسخر خویش

ولی چه سود که بختت نمی دهد یاری

گهی چو طره به روی مهی پریشانی

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - و له ایضا

 

نگار عهد شکن بی وفای دوران است

بیا و دور رخش را ببین که دور آن است

خطش چو خضر و دو زلفش بسان ظلمات است

ولی لب و دهنش همچو آب حیوان است

دمی که در نظرم آن نگار دلجوی است

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - و له ایضا

 

بیا که درد مرا از لب تو درمان است

ببین که چون سر زلفت دلم پریشان است

گرم به باد دهی، ز آتش تو خاک شوم

که خاک پای تو خوشتر ز آب حیوان است

اگر اسیر کمند تو می شوم، چه شود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - و له ایضا

 

بیا که مردمک دیده غرقه در آب است

ببین که اشک روانم به رنگ عناب است

به یاد یار گل اندام، خار همچو سنان

به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است

ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا

 

وجود خاکی من گرچه می دهی بر باد

هزار جان عزیزم فدای جان تو باد

هوای آتش و آب رخت نگویم ترک

گرم چو خاک دهی عمر نازنین بر باد

اگر چه ترک تو تیغ جفا کشیده بود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا

 

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

ببین که در طلبت حال مردمان چون است

به یاد لعل تو، بی چشم مست میگونت

ز جام غم می لعلی که می خورم خون است

ز مشرق سر کوی، آفتاب طلعت تو

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - و له ایضا

 

به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید

به صید کردن مرغ دلم چو باز آید

به ناز در چمن جان خود کنم جایش

اگر به طرف چمن همچو سرو ناز آید

به مجلسی اگر آن رود را به چنگ آرم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا

 

به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود

چو از برابرم آن یار دلستان برود

به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد

دمی که ناوک آه من از کمان برود

بیا بیا و دمی در کنار من بنشین

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - بهاریات

 

بهار و باده و روی نگار خوش باشد

نوای بلبل و بانگ هزار خوش باشد

نگار موی میان در کنار، وقت صبوح

کنار سبزه، میان بهار خوش باشد

شراب در سر و مطرب حریف و ساقی مست

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - فی البدیهه

 

عروس گل چو به طرف چمن درآمد باز

ز عشق بلبل شوریده برکشید آواز

به روی خرم گل بلبلان ادا کردند

میان باغ به نوروز نغمه های حجاز

نگار و باده ی لعلی گرت به دست آید

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و له ایضا

 

خیال دوست که در خواب می‌کند بازی

درون دیدهٔ پُرآب می‌کند بازی

در آفتاب، سر زلف عنبرافشانش

چو هندویی ز سر تاب می‌کند بازی

ز طوطی خط او چون نبات بگدازم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - سوگندنامه

 

به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال

به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال

بدان دو سنبلِ پرتاب و سروِ سوسن‌بوی

بدان دو نرگسِ پرخواب و غمزهٔ قتال

بدان رسن که به مکر و فریب و شیوه و غنج

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - و له ایضا

 

چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد

عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد

ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن

گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد

اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - و له ایضا

 

به حرف من چو نهاد این زمان نگار انگشت

به اشک دیدهٔ خونین کنم نگار انگشت

بگفتم از لب شیرین مرا بده کامی

نهاد بر لب شیرین آبدار انگشت

محقق از خط ریحان یار رشک برد

[...]

حیدر شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode