گنجور

 
حیدر شیرازی

رسید موسم گل ساقیا! بگردان راح

که عشقبازی و مستی به دین ماست مباح

زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق

بیار لعل مذاب از زمردین اقداح

به نیم شب دل من همچو شمع روشن کن

از آن شراب که روشندل است چون مصباح

تو از صلاح مگو با من ار خردمندی

از آن که عاشق بیچاره نیست مرد صلاح

درافکنید کمیت نشاط در میدان

که پادشاه خرد برکشید قلب و جناح

زعکس باده که خورشید مشرق طرب است

به نیم شب بنما عکس فالق الاصباح

چون آمدی به سلامت بخیر خوش بنشین

که بر تو خیر و سلامت بود صباح و رواح

بیا که دیده به روی تو می شود روشن

بیا که زنده به بوی تو می شود ارواح

چو در کنار فلک گوی زر روان گردید

درآمد از درم آن ماه مهربان چو صباح

چه گفت؟ گفت که حیدر کتاب عشق بساز

کز آن کتاب بود کار بسته را مفتاح

بگفتمش که کتاب مرا چه نام نهی

بگفت نام کتاب تو: مونس الارواح

 
 
 
مسعود سعد سلمان

زهی هوا را طواف و چرخ را مساح

که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح

اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام

چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح

ز دوستی که تو داری همی پریدن را

[...]

حکیم نزاری

همین که بانگ بر آید که فالق الصباح

غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح

اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل

مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح

برای دفع مخالف گر اتفاق افتد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

[...]

خواجوی کرمانی

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح

ببین که جوهر روحست در قدح یا راح

خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام

عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح

بریز خون صراحی که در شریعت عشق

[...]

سلمان ساوجی

مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین

که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده

مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

به هر زمین که گذر کرده باد آبادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه