گنجور

 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

نگشاید دلم از وصل به هجران نزدیک

چه فروغی دهدم شمع به پایان نزدیک

مکن از گریه مرا منع که واپس نرود

اشگ گرمی که رسیدست به مژگان نزدیک

گریه امشب همه شب گرد دلم می‌گردد

[...]

۷ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

سوی تو عجب نیست اگر میکشدم دل

من مفلس و تو گنجی و من غرقه تو ساحل

در محفل خاصت اگرم بار نبخشی

کافیست مرا رخصت نظاره محفل

ما بار اقامت بچه امید گشائیم

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

چه خواهد شد اگر سلطان دهد گوشی به فرمانم

که عمری شد که من بر درگهش از داد خواهانم

ملک آسوده در خلوت چه می‌داند چه می‌آید

زاستغنای دربان و تغافل‌های خاصانم

در آن گلشن که هرکس گل به دامن می‌رود آنجا

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

در دل اگر باشدم غیر وصال توکام

هجر تو بر من حلال وصل تو بر من حرام

مرغ دلم اوفتاد از غم عشقت به بند

آب نداند چه و داند نداند کدام

قلم اگر رای تست سرفکنم خود ز تیغ

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

مپسند از درت ای دوست غمین برخیزم

نه چنان آمده بودم که چنین برخیزم

ای خوش آن لحظه که در بزم نشست تو و من

پی خدمت چو غلامان ز کمین برخیزم

هر که برخاست ز کوی تو پشیمان گردید

[...]

۶ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

از سر زلف نگاری دو سه تاری دارم

یادگاری ز سر زلف نگاری دارم

چه دهم دل بکسی تا غم یاری دارم

کاین دل خون شده را از پی کاری دارم

برد اندیشه یاری ز بس از کار مرا

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

صبح محشر که من از خواب گران برخیزم

بود آیا که برویت نگران برخیزم

بس ملولم ز جهان بلبل خوش نغمه کجاست

کز سر هر دو جهان دست فشان برخیزم

از وصالم چه تمتع ز تو ای آفت جان

[...]

۶ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

چون شکوه از جفای تو بنیاد می‌کنم

از گریه چاره دل ناشاد می‌کنم

راهی چو در دل تو ندارم ازین چه سود

کز ناله رخنه در دل فولاد می‌کنم

از دیده‌ام سرشک چو هوشم ز سر رود

[...]

۴ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

رحمی، رحمی که از کنارم

رفتی تو و کشت انتظارم

هر چند که تیره روزگارم

صد شکر پسند طبع یارم

هر دم بهوای تیغش از جیب

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ما غمزدگان چون زدل آهنگ برآریم

صد چشمه خون از جگر سنگ برآریم

مرغان همه در ناله و این طرفه که ما را

رخصت نه که در دام تو آهنگ برآریم

جائی ننشینیم بجز گوشه بامت

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ز هجرانت سخن هرشب که با دل در میان دارم

ز سوز عشق همچون شمع آتش بر زبان دارم

به سان بلبل تصویر عمری شد که از حسرت

نه پروا از گرفتاری نه ذوق آشیان دارم

به محنت مبتلا گشتم در آغاز جوانی‌ها

[...]

۵ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

بی‌تو خود را بس که از تاب و توان انداختم

بار هستی بود بر دوشم گران، انداختم

هر نهالی از فغانم گشت نخل ماتمی

در گلستانی که طرح آشیان انداختم

رهروان عشق را داغ از سرشگ افتاده بود

[...]

۴ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

به صد بلا ز غمت گرچه مبتلا شده‌ام

هزار شکر که با درد آشنا شده‌ام

ز خار ما همه گل می‌دمد به دامن دشت

به جستجوی تو تا من برهنه‌پا شده‌ام

جدا ز گلشن کویت طبیب از حسرت

[...]

۳ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

شب شد که شکوه ها ز دل تنگ برکنیم

نالیم آنقدر که جهان را خبر کنیم

نشنیده ایم بوی وفا چون درین چمن

با چشم تر چو قطره شبنم سفر کنیم

پرسد اگر کسی زدل ناتوان ما

[...]

۶ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گذارد کی مرا سودای عشق از جوش بنشینم

که با دل در سخن باشم اگر خاموش بنشینم

زبان انداخت از پا شمع محفل را همان بهتر

چو شاخ گل درین گلشن سراپا گوش بنشینم

مرا نعل است در آتش ز شوق خاکساری‌ها

[...]

۴ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

بهتر آنست که پا از سر بازار کشم

تا بکی دردسر از بار خریدار کشم

رفته در پای دلم خاری و افغان که مرا

نیست آندست که از پای دل آن خار کشم

کرده ای بر ستمم عادت از آن می ترسم

[...]

۵ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

جز این که در فراق تو خاکی بسر کنم

آن فرصتم کجاست که کار دگر کنم

خوش آن زمان که پیش تو چون رو دهد وصال

بنشینم و حکایت هجر تو سر کنم

دردا که از گذار غمت در بساط دل

[...]

۶ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

خوش آن خلوت که چون آیی به روی غیر در بندم

تو بگشایی میان و من پی خدمت کمر بندم

نگاری کز رخش یک لحظه نتوانم نظر بندم

نمی‌دانم چه سان از کوی او رخت سفر بندم

چه طرفی زآشیان بستند مرغان تا درین گلشن

[...]

۷ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

چه خونها در دل ایام کردیم

که صبحی را بمستی شام کردیم

چه می بود آن، که تا در جام کردیم

وداع ننگ و ترک نام کردیم

مسلمانان درین مدت چرا گوش

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

آنکه پیوسته به رویت نگرانست، منم

وانکه حیران تو بیش از دگرانست منم

آنکه از کوی تو ای خانه برانداز امید

بسته رخت سفر و دلنگرانست منم

نقد جان می دهم و جنس وفا می طلبم

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۶۵