گنجور

 
طبیب اصفهانی

نگشاید دلم از وصل به هجران نزدیک

چه فروغی دهدم شمع به پایان نزدیک

مکن از گریه مرا منع که واپس نرود

اشگ گرمی که رسیدست به مژگان نزدیک

گریه امشب همه شب گرد دلم می‌گردد

شده گویا اثری باز با فغان نزدیک

دلخراشست دگر ناله مرغان پیداست

که رسیدست خزانی به گلستان نزدیک

من و از دور نگاهی به تو، آن بختم کو

که نشینی به من بی‌سر و سامان نزدیک

شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست

نشد این تیره شب هجر به پایان نزدیک

باخبر باش درین بادیه از عشق طبیب

کآتش از دور نماید به بیابان نزدیک

 
 
 
محتشم کاشانی

مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک

یوسف مصر وفا گشت به کنعان نزدیک

غم غمین از خبر فرقت دوری شد و گشت

دوری فرقت و محرومی حرمان نزدیک

گشت سررشته بعد من از آن در کوتاه

[...]

یغمای جندقی

شده وقت سفر از منزل جانان نزدیک

چه گشاید دگر از وصل به هجران نزدیک

دو سه روزی مده ای خاک به بادم که شده است

نی سواری دو سه را نوبت جولان نزدیک

بر ره انداخته چشمی که ندارد یعقوب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه