گنجور

 
طبیب اصفهانی

ما غمزدگان چون زدل آهنگ برآریم

صد چشمه خون از جگر سنگ برآریم

مرغان همه در ناله و این طرفه که ما را

رخصت نه که در دام تو آهنگ برآریم

جائی ننشینیم بجز گوشه بامت

گر بال و پری از قفس تنگ برآریم

آگاه توانیم شد از راز دو گیتی

وقتی که سر از بانگ نی و چنگ برآریم

این دلشکنان زآینه خارا نشناسند

ظلمست که ما آینه از زنگ برآریم

بردی تو ستم پیشه دل از ما بصد افسون

تا باز زچنگت بچه نیرنگ برآریم

مرغی بخوش الحانی من نیست درین باغ

بازاغ روا نیست که آهنگ برآریم

دانش چو درین عهد طبیب آفت جانست

زنهار که ما نام بفرهنگ برآریم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode