خوش آن خلوت که چون آیی به روی غیر در بندم
تو بگشایی میان و من پی خدمت کمر بندم
نگاری کز رخش یک لحظه نتوانم نظر بندم
نمیدانم چه سان از کوی او رخت سفر بندم
چه طرفی زآشیان بستند مرغان تا درین گلشن
روم من آشیان تازهای بر یکدگر بندم
ز دهقانی که چشم تربیت دارم چه حالست این
که نخلم را فکند از پای تا رفتم ثمر بندم
دلت از نالهام گر با ترحم آشنا گردد
اشارت کن که چون نی بهر نالیدن کمر بندم
به نالیدن خوشم ورنه مرا کاری نمیباشد
از آن هرشب در کاشانه بر روی اثر بندم
طبیب این لازم عشقست کان بیدادگر با من
کند هرچند جور افزون بر او دل بیشتر بندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق خود در مورد عشق و دلتنگی میپردازد. او از خلوتی میگوید که وقتی به آن وارد میشود، باید به خاطر محبوبش آماده خدمت باشد. زیبایی محبوب آنقدر او را مجذوب کرده که نمیتواند به روی دیگران نگاه کند و در فکر رفتن از کوی اوست. شاعر از وضعیت خودش و دلتنگیاش برای از دست دادن میوههای زندگی یاد میکند و از دوستش میخواهد که اگر دلش به نالههای او آشنا شد، به او اشاره کند. او میگوید که از ناله کردن خوشحال است و در این نالهها حس زندگی میکند. در نهایت، او عشق را به عنوان درمانی برای دلتنگی و درد خود معرفی میکند و میگوید هرچند سختیهایی وجود دارد، اما دلش بیشتر به عشق وابسته میشود.
هوش مصنوعی: خوشا آن مکانی که وقتی به آنجا میآیی، من در برابر دیگران خود را پنهان میکنم و تو با مهربانی دیوار دوری را برمیداری و من با کمال افتادگی و ارادت، خود را برای خدمت به تو آماده میکنم.
هوش مصنوعی: دختری هست که از زیبایی چهرهاش نمیتوانم حتی یک لحظه چشم بردارم. نمیدانم چگونه میتوانم از محل او دور شوم و از اینجا بروم.
هوش مصنوعی: مرغان در این گلستان چه تکیهگاههایی برای خود انتخاب کردهاند تا من هم بتوانم آشیانهای نو بسازم و به آنها بپیوندم.
هوش مصنوعی: میگوید که از یک کشاورز که به من توجه داشته و به خوبی از من مراقبت میکند، حال او چگونه است؟ چون او در حالی که مشغول کار است، درختی را از زمین میکند تا من بتوانم میوهاش را بچینم.
هوش مصنوعی: اگر دلت به خاطر نالههایم به رحم بیفتد، به من بگو که مثل نی باید برای ناله زدن آماده شوم.
هوش مصنوعی: من از ناله کردن لذت میبرم، وگرنه کاری دیگری ندارم. هر شب در خانه، نشانهای از غم و اندوه را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که برای درمان دردهای عشق، ضروری است که این معشوق بیرحم با او رفتار کند. هرچقدر که او با او بدرفتاری کند، قلبش بیشتر به او وابسته میشود. به نوعی، این وابستگی و عشق در دل او افزایش مییابد، حتی در مواجهه با سختیها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان عزمم که دیگر ره به میخانه کمر بندم
دل اندر وصل و هجر آن بت بیدادگر بندم
به رندی سر برافرازم به باده رخ برافروزم
ره میخانه برگیرم در طامات بربندم
چو عریان مانم از هستی قباهای بقا دوزم
[...]
همه شب با دل خود نقش آن دلدار بربندم
مگر ممکن بود کاین دیده بیدار بربندم
جگر از عاشقی خون گشت و کن زینم نمی بایست
معاذالله کاین تهمت به زلف یار بربندم
مژه در چشم من شد خار و خواب از دیده رفت، اکنون
[...]
چو نتوانم که در خیل غلامانت کمر بندم
روم در کنج محنت در بروی خویش در بندم
من آن صیدم کز آهوی تو در دل تیرها دارم
گرم دولت بود، خود را به فتراک تو بر بندم
ز ضعف دل چو سویت میفرستم نامه، میخواهم
[...]
به عشق آن میان شد مدتی با من سمر بندم
همی خواهم که من با کاکلش سودا به سر بندم
به زنجیر سر زلفش دلم در قید محکم بود
فروزان کاکلش بر سر بهر سو بند بر بندم
دلم بگرفت در غربت کجایی ساربان آخر
[...]
ز چاک سینه اشکم سر کند گر چشم تر بندم
چه عقل است این که بر دیوانه در ویرانه در بندم
نپنداری ندارد رشک بر هم مو به موی او
شود زلفش پریشان، دل چو بر موی کمر بندم
ببندد کاشکی بند نقابش، گو بمیرم من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.