گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

به گلشنی که ز رویت نقاب می‌افتد

ز چشم شبنم او آفتاب می‌افتد

به حشر دیدهٔ بی‌اشک را بهایی نیست

گهر ز قدر فتد چون ز آب می‌افتد

فریب وعده‌ات آبی نزد بر آتش دل

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

از کین گر آن بیدادگر بر سینه‌ام خنجر زند

باد ابحل خون منش گر خنجر دیگر زند

شکرانه خواب خوشت مپسند در بیرون در

ناکرده خواب صبحدم گر حلقه‌ای بر در زند

ساقی ندانم باده‌ام داد از کدامین میکده

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

برکی نگرم؟ چون بتو دیدن نگذارند

وزکی شنوم، کز تو شنیدن نگذارند

ای وای بر آن مرغ گرفتار که در دام

پایش بگشایند و پریدن نگذارند

افسوس که از شربت وصل تو رقیبان

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

صیاد را نگر که چه بیداد می‌کند

نه می‌کشد مرا ونه آزاد می‌کند

بنگر که یار خاطر ما شاد می‌کند

با غیر هم‌نشین و مرا یاد می‌کند

مرغ دلم که این همه فریاد می‌کند

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - نوایی

 

غمش در نهانخانهٔ دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

از تو چون هر نفسم بر فلک افغان نرسد

که به دادم نرسی تا به لبم جان نرسد

هر چه در عرصه هستی است به پایان برسد

جز شب تیره هجران که به پایان نرسد

نیست یک شب که مرا اشک جهان‌پیما نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

عاشقان را نگر از خاره تنی ساخته‌اند

که به بیداد چو تو دل‌شکنی ساخته‌اند

به حذر باش درین بزم که جادو‌نگهان

کار ما مژه بر هم زدنی ساخته‌اند

غافلند از گل رخسار تو ای رشک چمن

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

گله‌ام از تو مپندار که از دل برود

بر دلم از تو غباریست که مشکل برود

چند دل از پی اندیشه باطل برود

جای رحمست بر آنکس که پی دل برود

خلق را بیم هلاکست ومرا غم که مباد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

روزی که دور از برم آن خوشخرام شد

من بودم و تحملی اما تمام شد

اینست اگر فراغت آزادگان باغ

آسوده طایری که گرفتار دام شد

زین باده ای که گشته ازو خون غم حلال

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

بمن از ناز نگاهش نگرید

نگه گاه بگاهش نگرید

رخ او چون گل وخطش چو گیاه

گل این باغ و گیاهش نگرید

لشگر انگیخته عشقم از اشگ

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

آنان که برخسار تو چون من نگرانند

دانند که زیبائی و ای کاش ندانند

ما کام دل خود زاسیری بستانیم

از ما اگر این کنج قفس را نستانند

برخیز که خود را برسانیم بمنزل

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد

بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد

نگاه گرم برویت که می تواند کرد

چنین که روی ترا شرم در میان دارد

گر از بهشت برین دور داردم غم نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد

گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد

کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم

ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد

در قتل ما که حسریتان شهادتیم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

مرا بتیست که دلها ازین ستم شکند

که عهد بندد و بی موجبی بهم شکند

براه عشق توام کاش هر کجا خاری است

گهی بدیده خلد گاه بر قدم شکند

فتاده ام چو بدامت خدای را صیاد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

خط بر رخ یار خوش نباشد

در گلشن و خار، خوش نباشد

رعناست اگر چه سرو آزاد

پیش قد یار خوش نباشد

تو با دل شاد زی که ما را

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

دل سوخت از شتاب و به دلبر نمی‌رسد

این تشنه‌لب دریغ به کوثر نمی‌رسد

اشکم به دیده کی رسد از گرمی جگر

از شیشه این شراب به ساغر نمی‌رسد

در پیش ما که بی‌سروسامان عالمیم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

دارم نظری با گل کو روی ترا ماند

با ماه نوم عشقی است کابروی ترا ماند

مهری‌ست به خورشیدم کو همچو رخت باشد

آشفته‌ام از سنبل کو موی ترا ماند

با لاله از آنم خوش کو رنگ تو یاد آرد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود

کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود

ما را شبی بکوی تو ماندن گمان نبود

چندان گمان بحوصله آسمان نبود

کشتی نهانم و بتو ترسم گمان برند

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

آن صبح امیدی که به دوران تو یابند

صبحی‌ست که از چاک گریبان تو یابند

هجران تو بی‌مصلحتی نیست که عشاق

قدر شب وصل از شب هجران تو یابند

تا عهد وفا با تو ببندند حریفان

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ساختی خوارم، به عاشق گل‌عذاران این کنند؟

از نظر افکندی‌ام، یاران به یاران این کنند؟

کشت و افکند و به فتراکم نبست آن شهسوار

دیده‌ای هرگز به صیدی شهسواران این کنند؟

سوخت جانم از خمار و ساقی‌ام جامی نداد

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode