گنجور

 
طبیب اصفهانی

روزی که دور از برم آن خوشخرام شد

من بودم و تحملی اما تمام شد

اینست اگر فراغت آزادگان باغ

آسوده طایری که گرفتار دام شد

زین باده ای که گشته ازو خون غم حلال

خوش نوش ای حریف که بر ما حرام شد

آگاه ازین نگشت که در بندگی فتاد

محمود و درگمان که ایازش غلام شد

سود وفا، زیان جفا، گفتمش طبیب

آگه نیم ازین دو پسندش کدام شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode