گنجور

 
طبیب اصفهانی

صیاد را نگر که چه بیداد می‌کند

نه می‌کشد مرا ونه آزاد می‌کند

بنگر که یار خاطر ما شاد می‌کند

با غیر هم‌نشین و مرا یاد می‌کند

مرغ دلم که این همه فریاد می‌کند

فریاد از تغافل صیاد می‌کند

خوش نغمه بلبلان چمن را چه شد که زاغ

بر شاخ گل نشسته و فریاد می‌کند

بر ما روا مدار ستم بیش از این که دل

تا کی مگر تحمل بیداد می‌کند؟

من ساده‌لوح و دلبر عاشق‌فریبِ من

هردم به وعده‌ای دل من شاد می‌کند

آن بی‌وفا طبیب که ذکرش به خیر باد

دانسته‌ای که هیچ ترا یاد می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

گل چون ز عکس چهرۀ تو یاد می کند

عالم ز بوی ورنگ خود آباد می کند

گفتند غنچه را بدهان تو نسبت است

عمریست تا بدین دل خود شاد می کند

سنگین دل تو هست ز پولاد و نرگست

[...]

جهان ملک خاتون

هر دم که جان وصال تو را یاد می کند

از غصّه جهان دلم آزاد می کند

چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر

آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند

سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
بابافغانی

می خورده خنده بر من ناشاد می کند

آن ترک مست بین که چه بیداد می کند

دارم چنان خیال که پندارم این زمان

دارد به دست جام و مرا یاد می کند

عاشق چو مور در ته پا رفت و او همان

[...]

میلی

دل چون ز بی‌وفایی او یاد می‌کند

پیش خیال او گله بنیاد می‌کند

زان گونه گرم خواهش داد است از تو دل

کش داد می‌دهیّ و همان داد می‌کند

پیغام قتل کز تو رقیب آورد به من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میلی
صائب تبریزی

هر بلبلی که زمزمه بنیاد می‌کند

اول مرا به برگ گلی یاد می‌کند

از درد رو متاب که یک قطره خون گرم

در دل هزار میکده ایجاد می‌کند

آهی که زیر لب شکند دردمند عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه