از تو چون هر نفسم بر فلک افغان نرسد
که به دادم نرسی تا به لبم جان نرسد
هر چه در عرصه هستی است به پایان برسد
جز شب تیره هجران که به پایان نرسد
نیست یک شب که مرا اشک جهانپیما نیست
نیست یک شب که مرا ناله به کیوان نرسد
ای که در طرف چمن گل به گریبان داری
از گلت کاش زیانی به گریبان نرسد
هوس بوسهای از چشمه نوشی دارم
که به جانبخشی آن چشمه حیوان نرسد
من که باک از خطرم نیست از آن میترسم
که به ساحل رسدم کشتی و طوفان نرسد
هر که غلتید ازین غمزه به خون، میداند
که خدنگی به جگر کاوی مژگان نرسد
رسد این تازه غزل کاش به مشتاق طبیب
وای بر آن سخنی کو به سخندان نرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج ناشی از فقدان و هجران صحبت میکند. او میگوید هر نفسی که میکشد شاید صدایی به آسمان نرساند و تا زمانی که به او کمک نرسد، وجودش عملاً بیفایده است. تمامی چیزها در هستی به پایان میرسند، اما شب تاریک هجران هرگز به پایان نمیرسد. شاعر بیان میکند که در هیچ شب از اشک و ناله دور نمیشود. همچنین به گلهایی اشاره میکند که در چمن هستند و آرزو دارد آسیبی به آن گلها نرسد. او در انتظار بوسهای از چشمهای است که جانش را تازه کند و از خطر غرق شدن در دل طوفان میترسد. در نهایت، او آرزو میکند که اشعارش به دست کسانی برسد که متوجه عواطفش شوند و از غم جدایی بگوید.
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشیدم، به آسمان فریاد میزنم، اما تو به کمکم نمیرسی و جانم به لبم رسیده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی وجود دارد روزی به پایان میرسد، اما اندوه و غم جدایی همیشه باقی میماند.
هوش مصنوعی: هیچ شبی نیست که اشکهای من به اندازهی جهان نباشند. هیچ شبی نیست که نالهام به آسمان نرسد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در کنار چمن گل را در آغوش داری، امیدوارم که از گل تو آسیبی به دامنت نرسد.
هوش مصنوعی: من آرزوی یک بوسه از چشمی دارم که شیرینی و زندگیبخشی آن قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: من از خطر هیچ هراسی ندارم، اما نگرانم که به ساحل برسم و طوفان نرسد، انگار کشتیام در مسیرش مانده است.
هوش مصنوعی: هرکس که به خاطر شکوه و زیبایی چشمان تو دچار آشفتگی شود، میداند که تیر زهرآگینی که از مژگان بر دلش نشسته، هرگز به او آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: این شعر به انتظار و آرزوی وصال سخن زیبایی اشاره دارد که به درد و آرزوی عاشق میپردازد. نویسنده امیدوار است که این غزل تازه و دلنشین، مانند درمانی برای دل بیمار انسان باشد و لکن افسوس که برخی از سخنان زیبا به آنهایی که تشنه آن هستند، نمیرسد. در واقع، سخنسرایان بسیاری هستند که از شنیدن این نغمههای دلانگیز محروم میمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد
کعبه در دامن شبگیر بلند افتاده است
سیل پر زور محال است به عمان نرسد
در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.