گنجور

 
طبیب اصفهانی

از کین گر آن بیدادگر بر سینه‌ام خنجر زند

باد ابحل خون منش گر خنجر دیگر زند

شکرانه خواب خوشت مپسند در بیرون در

ناکرده خواب صبحدم گر حلقه‌ای بر در زند

ساقی ندانم باده‌ام داد از کدامین میکده

کامشب سفالین ساغرم صد طعنه بر کوثر زند

دل در بر مرغ حرم از رشک خون گردد اگر

بر گرد کویت طایری چون مرغ روحم پر زند

از خاک ما خونین دلان گر برزند سر لاله‌ای

چیند چو او را بیدلی گو بوسد و بر سر زند

از شوقت ای پیمان‌گسل شاید طبیب خسته‌دل

گر خیمه جان بر کند بیرون ازین کشور زند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند

صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند

عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان شود

آن گوهری کو آب شد آب بر گوهر زند

پیدا شود سر نهان ویران شود نقش جهان

[...]

وحشی بافقی

ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند

برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند

از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری

آن نیمه‌های شب که او با مدعی ساغر زند

کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه